#پارت972 🌹دختر باران🌹 _زمین هم می خوردم عیب نداشت خیلی خوب بود. زن لبخند مهربانی زد و گفت: قربان خانمتون برای شام میان دیگه؟ محمدجواد نگاهی بهم کرد و گفت: حتما،با اجازتون. بدون اینکه طرف تیمسار نگاه کنم راه افتادم. این سال ها فهمیده بودم هیچی بدتر از دیده نشدن نیست. کوله پشتی رو بر می دارم. کفش هام رو می پوشم و دم در منتظر می مونم تا محمدجواد بیاد. محمدجواد پوتین هاش رو پاش می کنه روی زمین میشینم و بند پوتینش رو می بندم. سرگرد با لبخند بهم نگاه کرد. می دونم محمدجواد به این راحتی ها ولم نمی کنه. ولی مهم نبود این تقصیر من نبود که محمدجواد شب ها باید داخل ستاد می موند، می فهمیدم کارش اینه ولی دوست داشتم اگر جایی میرم راحت باشم بگم بخندم و از بودن کنار عزیزام لذت ببرم به هیچ کس هم اجازه نمی دادم این لذت رو از من بگیره همه باید می فهمیدن اون مریم مظلوم و تو سری خور مرده. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی حرام شرعی است.🔥 رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت973 🌹دختر باران🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 چادرم رو مرتب کردم. _فکر کنم خیلی کار داری خودم میرم توی اتاقت. محمدجواد کلید اتاقش رو طرفم گرفت، آروم گفت: باشه برو میام بهت سر می زنم. کلید رو گرفتم،لبخندی زدم دستم طرف سرگرد برای دست دادن دراز کردم. _ممنون نگذاشتید زمین بخورم.با اجازه خداحافظ. طرف اتاق محمدجواد راه افتادم علی در حالیکه اصلا حواسش نبود و توی فکر بود طرفم اومد. _فضول خان تو هرجا من رو دیدی باید به محمدجواد خبر بدی؟شاید من دوست نداشته باشم محمدجواد بدون من اومدم. *برو بچه حوصله کل کل ندارم کلی کار ریخته سرم، قضیه پسر دایی سیامک رو به محمدجواد گفتی؟ _کلا زن و شوهر مثل هم یه نخود تو دهنتون خیس نمی خوره،نه نگفتم گذاشتم تو بگی. بی حوصله در رو باز کردم داخل اتاق رفتم از تنهایی و تنها موندن متنفر بودم به قول حاج بابا تنهایی فقط برای خدا خوبه در رو بستم و قفل کردم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی حرام شرعی است.🔥 رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه

#پارت974 🌹دختر باران🌹 بعد از یک دقیقه سریع میشینم پفک رو از کیف بیرون میارم و شروع به خوردن می کنم و هر از چند گاهی نفسم رو با بی حوصلگی بیرون میدم. بلند بلند با خدا شروع به صحبت می کنم. _خدای بزرگ، میگم این وضعیت رو نگاه من و تو انگار قسمت شده همیشه با هم تنها بشیم و هی من نق بزنم تو گوش کنی،من گریه کنم تو نگاه کنی،من خل بازی در بیارم تو بخندی قشنگتر می دونی کجاست؟اونجا که تو همه چی رو می بینی و می شنوی اما من حتی صدای خنده ات رو نمی شنوم. دست داخل بسته پفک کردم اما پفک ها تموم شده بود به سطل زباله کنار پنجره نگاه کردم. _فدات بشم من حال ندارم بلند بشم بیا پیشم قربون اون دهنت بشم که این قدر بازه. بسته پفک رو گلوله کردم و طرف سطل زباله پرتاب کردم با دهان باز به بسته پفکی نگاه کردم که به جای افتادن توی سطل زباله از پنجره بیرون افتاد. _خدایا این هم هدف گیریم. در حالی که دراز می کشم لواشک رو باز می کنم تا توی دهانم بگذارم، صدای در بلند می‌شه. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی حرام شرعی است.🔥 رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #پارت975 🌹دختر باران🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 _واااای حال ندارم بلند بشم. به صورت شلخته چادرم رو روی سرم می اندازم،همون طور که لواشک می خورم در رو باز می کنم. _محمدجواد بیا تو که مادر زنت دوست داشت لواشک خریدم به اندازه دو سانت ازش میدم بهت بخوری. به پشت سرم نگاه می کنم مردی قد بلند با صورتی سرخ شده و سری پایین در حالی که بسته گلوله شده پفک دستش بود لبخند به لبم آورد. چادر رو مرتب کردم و لواشک رو قورت دادم. _سلام لازم نبود بیارینش بالا من خودم می اومدم پایین بر می داشتم. مرد بدون اینکه سر بلند کنه جواب داد: خواهرم شما اگر جمع کن بودی این رو از پنجره بیرون پرت نمی کردی سرش رو پایین آورد ادامه داد:تمام سرم پر از پودر پفک شد. _معذرت می خوام. *همین؟ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی حرام شرعی است.🔥 رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه

💠 دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان 🔆 اللَّهُمَّ زَيِّنِّي فِيهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ، وَ اسْتُرْنِي فِيهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْكَفَافِ، وَ احْمِلْنِي فِيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ، وَ آمِنِّي فِيهِ مِنْ كُلِّ مَا أَخَافُ، بِعِصْمَتِكَ يَا عِصْمَةَ الْخَائِفِينَ. 🔺خدایا مرا در این ماه به پوشش و پاکدامنی بیارای، و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان، و بر عدالت و انصاف وادارم نما، و مرا در این ماه از هرچه می ترسم ایمنی ده، به نگهداری ات ای نگهدارنده هراسندگان. ـــــــــــــــــــــــــ

🔴 طرح یک آیه یک ختم تاالان ٧۰۰ ختم قرآن یک آیه یک آیه تنها با خوندن یک آیه در ختم قرآن شرکت شوید. همیشه با خوندن یک جزء یک حزب یا نهایت یک صفحه در ختم قرآن شریک می‌شدید، الان با خوندن یک آیه. برای دیگران هم بفرستید شرکت کنن علاوه بر جزخوانی روزانه‌تون میتونید ده‌ها ختم قرآن روزانه انجام بدید. فقط با خوندن چند آیه. پارسال با همین یک آیه یک آیه 3500 ختم قرآن تو ماه مبارک انجام شد. بعضیا بالای هزار بار قرآن رو ختم کردن. سحر شبهای قدر تو برخی ساعات هر ۴٠ثانیه یک ختم انجام میشد روی لینک زیر بزنید، آیه مخصوص شمارو نمایش میده، با همون یک آیه در ختم اون دور از قرآن که بالای صفحه نمایش داده شریک میشید ثواب ختم‌های هرروز هدیه میشه به شخص یا گروه خاصی از شهدا، علما و معصومین💔 کلیک کنید و آیه‌ تون رو بخونید وقتی این پیام رو برای دیگران میفرستید شماهم در ختم قرآن اونا شریک میشید. چه ثواب تو ثوابی میشه😁. بسم الله👇 https://khaatm.ir https://khaatm.ir

اصل روزه ماه رمضون برای اینه که سحر آدم پاشه👌 خیلی مهمه، برکات سحر رو فراموش نکنیم🤌

اگر کسی نمازش رو خوب بخونه قبض روحش میشه براش عروسی👌 آیت الله جاودان

رفتارهایی که دوست نداری با خودت بشه رو با بچت نکن !... #تربیت_فرزند

قشنگی یک مذهبی به تصویر مثبتی که ایجاد میکنه👌🏻😊 #دکتر_سعید_عزیزی

🌷 نام و نام خانوادگی شهید: قاسم عابدی درچه تولد: ۱۳۳۴/۱/۳، درچه، از توابع خمینی‌شهر، اصفهان‌. مجروحیت: ۱۳۶۷/۵/۵، عملیات مرصاد. شهادت: ۱۴۰۰/۶/۱، بیمارستان شرکت نفت تهران‌. گلزار شهید: اصفهان، خمینی‌شهر، درچه، امام‌زاده جزین، ورودی اصلی گلزار شهدا. 🕯 #سی_روز_سی_شهید_۱۵ #شهید_قاسم_عابدی_درچه #شهید_قاسم_عابدی #شهدای_جانباز #جانباز #شهدای_استان_اصفهان #روز_۱۲ 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid برای دیدن کلیپ جذاب از زندگی این شهید و شناختن بیشتر این شهید به کانال زیر مراجعه بفرمایید. 🆔 https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid