🗓
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️( شخصی ) میخواست از طرف آقای بهجت، به طلبههای نجف شهریه بدهد.
▫️آقا وقتی شنید، گفت شرط دارد:
اول اینکه «ایشان این اقدامش با رضایت قلبی باشد؛ نه بهخاطر رودربایستی...» دوم اینکه «از من اسمی نبرند. شهریه را از طرف «اهل علمی از قم» بدهند!»
▫️بندۀ خدا گفته بود:
«این شدنی نیست؛ محل سؤال و ابهام میشود.»
▫️آقا با اکراه قبول کرده بود اسمش را ببرند؛
▫️به شرط آنکه ( القاب )ننویسند »!
📚 به شیوه باران، ص37
☑️ مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ نقل. @bahjat_ir
🗓 سهشنبه 5 مرداد ماه 1400
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
صورتش پر از خاک بود.
خیلی از بچهها شهید شده بودند.
امید به پیروزی نداشت .
و این را باید از بقیه مخفی میکرد.
همه، حواسشان به او بود.
فرماندۀ عملیات بود.
رفت توی سنگر، گوشی را برداشت.
*
هنوز خوابم نبرده بود. به عقربههای ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟!
گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود.
میگفت:
«عملیات گره خورده و اگر ادامه بدهیم، بهضرر ماست!»
اول با امام قدسسره تماس گرفته بود.
ایشان فرموده بودند:
«تلفن بزنید به آقای بهجت، بگویید دعا کنند.» به آقا گفتیم؛
گفتند: «بگویید دعا کردهام!»
*
با حیرت بهمیدان نبرد خیره شده بود، باورش نمیشد!
دشمن داشت از چیزی فرار میکرد...
📚 این بهشت، آن بهشت، ص34
🔻مناسبتها:
🔹 سالروز عملیات افتخار آفرین مرصاد؛ 1367ش.
✅ @bahjat_ir
🌸🥀🎍🥀🌸
🗓 روضه حضرت زینب بخوان.
#اینگونه_بود ...⬇️⬇️
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ اینبار هم [حضرت آیتالله بهجت] مثل خیلی وقتهای دیگر آقا پول(نذری) دادند و فرمودند:
روضه حضرت زینب سلاماللهعلیها بخوان.
▫️ دل به دریا زدم و پرسیدم:
شما هربار میگویید روضۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها بخوان،
چی هست در این روضه؟
فرمودند:
به برکت این توسل، خیلیها حوائجشان را گرفتهاند...
(براساس خاطره مداح مجلس روضه آقا)
📚 ردپای سپید، ص۴٧
(جلد پنجم از مجموعه ۵ جلدی داستانهای کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیتالله بهجت قدس سره)
✅نقل از @bahjat_ir
کانال معارف و احکام.⬇️⬇️
@ahkam_feqh_pooya
🗓 سهشنبه ٧ دی ماه ١۴٠٠
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️گفتم: «یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید.»
▫️گفت: «ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوههای دنیا و مروارید همه دریاها قیمتیتر باشد؟»
▫️گفتم: «بله.»
▫️منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛
▫️که گفت: «استغفار... استغفار... استغفار!
▫️اگر بدانید در این استغفار چه گنجهایی نهفته است؛
▫️روح را صیقل میدهد، راهها باز میشود
▫️و حاجتها برآورده میشوند.»
📚 به شیوه باران، ص۵٩
🔻ن . bahjat_ir
@ahkam_feqh_pooya
🗓 سهشنبه ١٩ بهمن ماه ١۴٠٠
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️️ گفتم: «آقا! شوهرخواهرم مریض است؛ توی حرم دعایش کنید.»
▫️پرسید: «چه بیماریای دارد؟»
▫️با شرمندگی گفتم: «روانی است.»
▫️گفت: «همۀ ما روانی هستیم؛ اگر نبودیم، گناه نمیکردیم...».
📚 به شیوه باران، ص١٩
🔻مناسبتها:
🔹 روز نیروی هوایی
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
🗓 سهشنبه ١٧ خرداد ماه ١۴٠١
#اینگونه_بود ....⬇️
🔻👈 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
✍سوز سرما، دانههای ریز برف را با خودش اینطرف و آنطرف میبرد.
روی سنگفرشهای صحن، لایۀ نازک یخ نشسته بود.
خواستیم برویم حرم.
گفتند:
«حرم را بستهاند و فقط صحن باز است.»
آقا که شنید، گفت:
«حرم را بستهاند؛ درِ عبادت را که نبستهاند!»
همانجا در ایوان صحن، توی سرما نشست.
دعا و نمازش در حرم دو ساعت طول میکشید.
همان دو ساعت را توی سرما نشست.
📚 به شیوه باران، ص ٣٨
☑️ مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @ن:bahjat_ir
#اینگونه_بود ...⬇️
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:⬇️⬇️
▫️ رفته بودم بگویم: «برای بچهام که سخت مریض است، دعا کنید.»
▫️ در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن.
▫️ اینپا و آنپا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد.
▫️ از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهمتر از حرف من است.
▫️ من یک آدم درماندهام که مشکلم را به امید کمک آوردهام اینجا؛
▫️ اما او به ذکر مشغول است.
▫️ سرش را بلند کرد و گفت: «ذکر ما مگر چی هست؟»
▫️ از شرمندگی خیس عرق شدم و آمدم بیرون.
▫️ شب که شد، حال بچه خوب بود.
📚 به شیوه باران، ص۴٨
✅ @ن. bahjat_ir
@ahkam_feqh_pooya
🗓 سهشنبه ٢۴ آبان ماه ١۴٠١
#اینگونه_بود ...⬇️
🔻 خاطراتی کوتاه...
▫️... در شهرضا زلزله آمده بود و پسلرزههای زیادی داشت.
مردم از ترس توی پارکها و خیابانها میخوابیدند و زندگیشان مختل شده بود.
▫️یکی از شهرضاییها زنگ زد و گفت:
از آقای بهجت بپرسید ما چه کنیم؟
▫️ آقا بین نماز توی محراب مشغول ذکر گفتن بود.
خیلی سریع جواب داد:
▫️بگویید:
دستها را بر زمین بگذارند و به نیت آرامشدنش سورۀ حمد بخوانند.
▫️ساعتی بعد، خبر رسید زمین آرام گرفته…
📚 ردپای سپید، ص۴٣
✅ @ن. bahjat_ir