eitaa logo
کانال معارف و احکام دین
421 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
89 فایل
این کانال در راستای ترویج و تبلیغ معارف دینی و احکام عملی اسلام بر مبنای فتاوای مراجع تقلید شیعه(بویژه حضرت امام خمینی(ره)و مقام معظّم رهبری(مُدّظلّه) می باشد. @srma14
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️ 🏴روز هشتم 🏴نوشته اند که در این روز و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند، بنابراین حضرت، کلنگی برداشت و در پشت ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. 🏴هنگامی که خبر این ماجرا به رسید، پیکی نزد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کَند و بدست می آورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر او و یارانش سخت بگیر. 🏴در این روز از اجازه گرفت تا با گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه کند بر عمر بن سعد وارد شد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟ سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم، آیا را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم. بازگشت و ماجرا را به عرض رساند و گفت: حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. 🏴 مردی از یاران خود بنام را نزد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو با هم ملاقاتی داشته باشند. 🏴در این ملاقات هر بار در برابر سؤال که فرمود: آیا می خواهی با من کنی؟ عذری آورد؛ ❌یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! ✅ فرمود: من خانه ات را می سازم. ❌ سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! ✅حضرت فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم . ❌ گفت: من در بر جان افراد خانواده ام از خشم بیمناکم و می ترسم آنها را از دم بگذراند. 🏴 هنگامی که مشاهده کرد بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ جانت را در بسترت بگیرد و تو را در نیامرزد. 🏴به خدا سوگند! من می دانم که از نخواهی خورد! با تمسخر گفت: جو ما را بس است. 🏴پس از این ماجرا، نامه ای به نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین را رها کنند، چرا که خودش گفته است که یا به برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم. در حضور یاران خود نامه را خواند، سخت برآشفت و نگذاشت با پیشنهاد موافقت کند. 📚ارشاد، ج۲، ص۸۲ 📚وقایع الایام، ج۵، ص۲۷ 📚کشف الغمة، ج۲، ص۴۷ 📚بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۸ 📚مقتل الحسین، ج۱، ص۲۴۴ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️ 🏴روز نهم ( ) 🏴در این روز با نامه ای که از داشت از - که لشکرگاه و پادگان کوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد شد و نامه عبیدالله را برای قرائت کرد. 🏴 به گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای. به خدا قسم! تو را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی ... 🏴 که با قصد وارد کربلا شده بود، از عبیدالله برای خواهرزادگان خود و از جمله گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت. 🏴در این روز اعلان جنگ شد که امام را باخبر کرد. 🏴 فرمود: ای عباس! اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش بگذاریم. 🍃خدای متعال می داند که من بخاطر او و تلاوت را دوست دارم🍃 🏴 نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. 🏴 در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ 🏴 گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی. 🏴عاقبت فرستاده نزد آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می دهیم، اگر شدید شما را به می سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت. ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈
✏️ 🏴روز سیزدهم 🏴در این روز، خطابه آتشين در بازار لرزه بر اندام جنايتكاران افكند و پايه هاى كاخ حكومت غاصبانه آنها را متزلزل ساخت و بذرهاى را بر ضد اين حكومت جبار و جائر در قلوب مردم و پاشيد: 🏴«گريه مى كنيد و سر مى دهيد، بخدا بسيار بگرييد و كمتر بخنديد، لكّه ننگى بر دامان شما نشست كه با هيچ آبى نمى شود. شما چگونه اجازه داديد سلاله و پناهگاه شما در مشكلات كشته شود و چراغ فروزان جامعه شما را خاموش كنند؟!» 🏴يكى از مسائل حيرت انگيز داستان كربلا همين خطبه غرّاء و تكان دهنده است؛ زنى كه ديروز داغ شش و دو و دهها نفر از بستگان و باوفاى پدرش را ديده و اكنون به صورت اسيرى به سوى مى رود، اما همچون شيرى مى غرّد. 🏴 در مجلس در پاسخ به آن مرد سفّاك بى رحم، با فرمود:«ما رَأَيْتُ إِلّا جَميلًا؛ جز زیبایی (و شجاعت و عظمت) در كربلا نديدم». 🏴از كسانى كه در همان روز در براى مردم خواند جناب دختر بود. 🏴خطبه كوبنده چنان ضرباتی بر وارد كرد که از آماده پيكار با دشمنان و گرفتن انتقام از قاتلان شهداى شدند، ولى كه مى دانست آنها بى وفايى خود را نشان داده اند و سست تر از آن هستند كه قيام همه جانبه اى بر ضد جانيان كنند، سخنان آنها را رد كرد و فرمود: بر ضد ما گامى بر نداريد كه به خير شما اميدى نيست اى سياه رويان! 🏴اين خطبه ها پرده ها را كنار زد و چندين ساله را خنثى کرد و را از خطر بزرگى كه از سوى آنان تهديد مى شد، رهايى بخشید. 🏴 و نقل میکنند كه در مجلس حاضر بوديم و مشاهده كرديم كه با چوبدستىِ خود به چشمها و لبان مى زد و نسبت به آن حضرت جسارت مى كرد. 🏴 كه پس از این گفت و گوها، كاملًا شكست خورده بود، دستور داد  را با غل و زنجیر وارد کردند. 📚عاشورا ريشه ها،انگيزه ها،پيامدها، ص۵۸۵ 📚تاريخ ابن اثير، ج۴ ص۳۴ 📚بحارالانوار، ج۴۵ ص۱۲۱ 📚ارشاد، ص۴۷۵ 📚لهوف، ص۲۰۸ ┈••✾•🥀@REVAQ1🥀•✾••┈