🔰حکایت، از گلستان سعدی
🔸دزدی به خانه پارسایی در آمد.
چندان که جست چیزی نیافت.
دلتنگ شد. پارسا خبر شد.
گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا( او) محروم نشود.
شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ
تو را کی میسر شود این مقام
که با دوستانت خلاف است و جنگ
مودت اهل صفا، چه در روی و چه در قفا، نه چنان کز پست عیب گیرند و پیشت بیش میرند.
در برابر چو گوسپند سلیم
در قفا همچو گرگ مردم خوار
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
گلستان سعدی
#نثر
ن :e_adab💠
باماهمراه باشید👇👇
@ahkam_feqh_pooya
طنز
🔸حکایت است که جناب نصرالدین زنش را هر روز کتک میزد.
از او پرسیدند چرا او را بی دلیل میزنی؟
گفت:
من که نمیتوانم برایش غذایی بیاورم،
او را سفر ببرم، برایش لباسی بخرم یا وظیفهی همسری بهجا آورم.
پس او را میزنم که یادش نرود من شوهرش هستم...
حالا حکایت ماست...
#نثر
ن:e_adab 💠
@ahkam_feqh_pooya