🔴 خیلی خوندنیه✌️
🌀 در میان گریه میخندم
❤️ 📝 روایت طلبهی جهادی از حضور در آبادان
🖋 علی اخباری
🔸 دیشب حوالی ساعت ۱۰ حصارهای کاری و امنیتی را درنوردیدم و به میان مردم رفتم.
حدود ۲۰۰ نفر از مردم داغدار و بهتزده و پریشان دورم جمع شدند.
نزدیک دو ساعت با هم گپ زدیم.
🔹 گفتم برای عرض تسلیت از قم آمدهام. بهم احترام گذاشتند و خوش آمد گفتند. اما یکی یکی گلهگذاری کردند و من ایستادم و گوش دادم. گاهی بهشان حق دادم و گاهی بهشان توجه دادم. گاهی با هم گریه کردیم، و گاهی خندیدیم. از همه چی گفتند.
🔻 یکی داد میزد و میگفت: به فاطمه زهرا من دیگه دین رو قبول ندارم.
من به شما احترام میذارم ولی دوستت ندارم، چون آخوندی.
من لبخند زدم و گفتم: اما من شما رو دوست دارم.
دیگری میگفت: چرا تو استادیوم جشن سلام فرمانده گرفتن.
گفتم: جشن نبوده. مداحی بوده.
گفتند: ما جشن میدونیم.
گفتم: جشن قهرمانی استقلال رو چرا نمی گید؟
گفتند: اونا تسلیت گفتن.
گفتم: خب تو سلام فرمانده هم تسلیت گفتن.
آن دیگری میگفت: چرا رهبر دیر تسلیت گفته؟
گفتم: از اول پیگیر بوده و دستور داده به رئیسجمهور برای انجام کارها. ولی ابعاد قضیه دو، سه روز بعد معلوم شده، برای همین دیر شده.
🔻 یک جوان هیکلی میگفت: دیشب سپاه زده توی گوش من چون روی موتور بودم و داشتم میومدم اینجا.
دستم را کشیدم روی صورتش و بوسش کردم.
دیگری میگفت: زن و بچه مردم رو درحالیکه گاز اشکآور خورده بودن، نجات دادم.
گفتم: درسته. شاید نباید میزدن، ولی شما مردم خوب باید از اونایی که برای اغتشاش از شهرهای دیگه قشونکشی کردن، جدا بشید، خودتون رسواشون کنید. نیروی انتظامی برای حفظ امنیت خودتون و مغازه های اینجا و ماشین و اموال مردم اومده.
🔻 دیگری گفت: حاج آقا چرا تو اومدی بین ما، بقیه نمیان؟ ما ترسناکیم؟
همان موقع یک عده از طلبههای بومی آمدند و سرکشی کردند و رفتند.
یکی گفت: حق قدمشون رو گرفتن و رفتن.
گفتم: نه اینطور نیست، این ها جهادی اند. امام جمعه اهوازتون هم واقعا وسط میدونه. خودش تو آواربرداری بوده. داره کارها رو پیگیری میکنه، با مدیران، با امدادگران. دیروز عصر هم با هم رفتیم به خانواده جانباختگان سر زدیم و تسلیت گفتیم.
❇️ به همدیگر گفتند: راست میگه، اون خوبه.
یکی گفت: حاجی یه دور توی شهر بزن ببین چرا وضع شهر ما اینه، ما تو کوچههامون چشمه فاضلاب داریم، باورت میشه؟ ما نه آب درستی داریم، نه فاضلاب درستی، نه شهر و ساخت و ساز مرتبی.
ما که همه چیز اینجا داریم، نفت، بندر، منطقه آزاد، چرا باید وضعمون اینجور باشه. ما که پدرامون برای این زمین خون دادن، شهید دادن چرا باید اینطور باشیم؟
♨️ گفتم: باید شهردار خوب انتخاب کنید. باید شورای شهر خوب انتخاب کنید. کار دست خودتونه. ما توی قم شورای خوب انتخاب کردیم، شهردار خوب آوردن، شهرو زیر و رو کرده حسابی.
گفتند: عشیرهای، اتوبوسی، میان از فلانجا و رأی میدن و میرن.
گفتم: خب خودتون باید درستش کنید. الان جلوی همون اتوبوس رو نیروی انتظامی میتونه بگیره؟ نه. آشوب میشه. خودتون باید وضعیتو اصلاح کنید بین خودتون.
🔹 یکی گفت: من وضعی ندارم، جوونم بیکاره، روغن شده دویست تومن، ما داریم له میشیم.
گفتم: منم همینطوره وضعم. دو و نیم شهریه میگیرم و الباقی یارانه. و داره بهم فشار میاد. حالا امید داریم این دولت یه کارایی بکنه، مردم نجات پیدا کنن. گفتم: مثلاً تو همین قضیه، من از امدادگرها سوال کردم، گفتن از وقتی وزیر کشور اومد و مدیریت واحد در میدان انجام داد، وضعیت آواربرداری و کشف اجساد سر و سامون گرفته و کار سرعت گرفته.
✅ باز به هم گفتند: راست میگه، بهتر شده.
یک خانمی آمد گفت: دوستات رفتن، جانمونی حاجی!
همه خندیدیم.
🔹 دیگر آن شور و التهاب اولیه فروکش کرده بود. مردم قدری آرامتر شده بودند.
یکی گفت بیا با هم عکس یادگاری بگیریم. گرفتیم.
برایم آب و شربت آوردند.
دعوتم کردند بهشام، خورشبامیه، فلافل.
گفتم: شما غذاتون تُنده. به من نمیسازه.
گفتند: نه. تندش نمیکنیم برات.
گفتم: کُند شما هم برای ما تنده.
خندیدیم.
گفتند: حاجی بیا امام جمعه ما بشو.
خندیدم.
🔹 دیگر ساعت حوالی ۱۲ بود، مردم رفته بودند و فقط سه، چهار نفر کنارم بودند.
با آنها خداحافظی کردم و برگشتم به مسجد محل اسکان نیروهای امدادگر، مسجد قائم!
#طلاب_جهادی
#متروپل
#روایت_آبادان