eitaa logo
حُّݕُّ الْحُسِیـِ❤️ِـنّٰ وَسّیِلّْةُ الْشُهَدآ🏴
158 دنبال‌کننده
922 عکس
86 ویدیو
4 فایل
「 ﷽ 」 حُݕ الحُسیݩ هُؤیَتُنآ♥ امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است گرتبادلی بود..↓ @imhawra گر انتقاد،پیشنهادی بود..↓ @imhawra لینک کانال↓
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۷۸ ♡♡♡♡♡♡♡♡ هرسه تامون ازجا پریدیم،امیرعلی بود. بهش نگاه کردم، بارنگ پریده زل زده بودبه مهتاب، اصلاانگارمتوجه حضورمانشد. یهودویدبه سمت مهتاب ومحکم بغلش کرد،مهتاب هنگ دستاش و دورش روتخت انداخته بود. مهتاب زدزیرخنده وگفت: مهتاب:امیرعلی! چته پسر؟این چه طرزبغل کردنه؟ امیرمهتاب واز خودش جداکرد ودستاش ورو صورت مهتاب گذاشت وگفت: امیر:خوبی؟ مهتاب باچشمای اشکی گفت: مهتاب:خوبم! فکرنمی کردم امیر انقدربه خواهرش وابسته باشه. برای لحظه ای فقط برای لحظه ای به مهتاب حسودیم شد. باکلافگی چشمام و محکم روهم فشار دادم،زیرلب برای صدمین بارگفتم: +من چم شده؟ باصدای مهتاب چشمام وبازکردم: مهتاب:بچه هاالکی نگرانت کردن،دکتر گفت چیزی نیست، بخاطرهیجانه. امیرعلی لبخندی زدوگفت: امیر:خداروشکرکه چیزی نیست. بعدروکردبه من و دنیاوگفت: امیر:میشه بگید چرااینجوری شد؟ انگارصداش ونشنیده بودم،فقط محولبخندش بودم. باسقلمه ای که دنیا به پهلوم زدبه خودم اومد. به مهتاب که باتعجب نگاهم می کردنگاه کردم وبعدبه امیر، سرش وانداخته بودپایین واخم ریزی روچهرش بود. خاک توسرم گند زدم،الان بهم شک می کنند. آب دهنم وقورت دادم وباصدای آرومی گفتم: +رفته بودیم شهربازی، ترن هوایی سوارشدیم مهتابم حالش بدشد. طوری سرش وآورد بالاکه حس کردم گردنش شکست. باصدای نسبتابلندی گفت: امیر:تررررن؟ باصدای آرومی گفتم: +اوهوم. مهتاب سریع گفت: مهتاب:تقصیرمن بود، من خیلی اصرارکردم، مهتاب ودنیاگفتن که سوارنشم ولی... ادامه ندادولبش وبه دندون گرفت وسرش وانداخت پایین. امیرعلی پوف کلافه ای کشیدوچیزی نگفت. روبهش کردم وگفتم: +به مهین جون گفتی؟ سرش وتکون دادو گفت: امیر:نه وقت نشد. مهتاب سریع گفت: مهتاب:میشه نگی؟ نمیخوام الکی نگران بشه،من که خوبم. امیرسرش وتکون داد وچیزی نگفت. دربازوشدودکتروارد شد،همه به سمتش برگشتیم. دکتر:خب دخترم، حالت خوبه؟ مهتاب لبخندی زدو گفت: مهتاب:بله خداروشکر. دکتربه سرم نگاه کردوگفت: دکتر:سرمتم که تموم شده. امیرعلی سریع گفت: امیر:میشه ببریمش؟ دکتر:بله،مشکلی نداره ولی لطفا رعایت کنید. بعدروکردبه مهتاب وگفت: دکتر:هیجان برات سمه. مهتاب سرتکون داد وچیزی نگفت. دکترسرم وازدست مهتاب درآوردو رفت. دکترکه ازاتاق رفت بیرون،دنیاگفت: دنیا:خب دیگه من برم. مهتاب:کجا؟ساعت هشت شبه. دنیا:بایدبرم خونه عزیزم. امیر:بمونیدهمه با هم بریم؛شماروهم می رسونیم. دنیاباشه ای گفت و سرش وکردتوگوشیش. امیر:مهتاب جان اگه خوبی بریم. مهتاب:آره بریم. به مهتاب کمک کردیم بلندشه. آروم آروم ازبیمارستان زدیم بیرون وبه سمت ماشین امیررفتیم. سوارشدیم وامیرعلی ماشین وراه انداخت. کپی باذکر لینک کانال😊 @ahlaamenalasaal_313
۱۷۹ ♡♡♡♡♡♡♡♡ همینکه واردشدیم مهین جون ویلچرش وبه سمتمون آوردو بانگرانی گفت: مهین:وای کجایید شماها؟مردم از نگرانی. امیرعلی:سلام مامان. بعدازسلام کردن به سمت مبل رفت و باخستگی نشست. مهین:علیک سلام. +سلام مهین جون. مهتاب کفشاش و درآوردوواردشد. مهین جون بادیدنش ضربه ای به صورتش زدوگفت: مهین:خاک برسرم، چت شده؟چرارنگت پریده؟ مهتاب سریع گفت: مهتاب:چیزمهمی نیست،سرم درد میکنه. راست می گفت، توراه که بودیم گفت سرش درد میکنه. مهین جون روکرد به امیروگفت: مهین:بلندشوعلی، بلندشوببریمش دکتر. مهتاب:مامان جان گفتم که چیزیم نیست،داروهام و نخوردم برای همینه. مهین:مطمئنی؟ مهتاب:بله. مهین جون روکرد به من وگفت: مهین:عزیزم دیرکردین من ماکارونی درست کردم. لبخندی زدم وباخوشحالی گفتم: +وای مرسی مهین جون، خیلی خسته بودم. لبخندی زدوبه سمت امیرعلی رفت. مهتاب روکردبه من و گفت: مهتاب:بریم لباس عوض کنیم. سرم وتکون دادم و باهم ازپله هارفتیم بالا. مهتاب:هالین یه چیزبگم؟ سریع گفتم: +بگو. مهتاب:بریم اتاق بعد بگم بهتره اینجوری. باتعجب گفتم: +مگه چی میخوای بگی؟ لبخندمحوی زدوگفت: مهتاب:بریم تواتاق میگم بهت. باتعجب وارداتاقش شدم. سریع رفت سمت تخت وروتخت نشست. بانگرانی صندلی میز تحریرش وبرداشتم وجلوش گذاشتم ونشستم. گفتم: +بگوبدوتعریف کن. خنده ی آرومی کردوگفت: مهتاب:آروم باباچیزخاصی نیست. بی توجه به حرفش با عجله گفتم: +کم چرت بگو،تعریف کن چی شده. به هول بودنم خندید وگفت... کپی باذکر لینک کانال😊 @ahlaamenalasaal_313
اینم پنجتا پارت برای اعضایی که این رمان رو میخونن😇 اگر نظری راجب رمانه عشقی ب پاکیه گل نرگس دارید ما درخدمتتون هستیم @imhawra
🎈🌱یٰا غَنیّ... رَبَّنٰا وَلَا تُحَمِّلْنٰا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ؛ آن‌چـــہ را کــہ طـاقتِ آن نـداریـــم، بـر دوشِ مـــا مـگـــذار...! 📚🍃بخشے از سوره‌ے بقره آیهٔ۲۸۶ 💔 @ahlaamenalasaal_313
🔻تصویری قدیمی و کم دیده شده حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) "باب القبله" @ahlaamenalasaal_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و علی آل یاسین🍃 چشمانم از صبح جمعه قدم هایت را میجوید یابن اسد الله الغالب من به گوشه چشمی از جانب شما امید بسته ام 🍃السلام علیک یا صاحب الزمان🍃 @ahlaamenalasaal_313
💚 روزها بے تو گذشٺ و غربتٺ تایید شد چون دعاے فرج ما همہ با تردید شد بارها نامہ نوشتم ڪہ بیا اما حیفـــــ معصیٺ ڪردہ ام و غیبٺ تو تمدید شد 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 @ahlaamenalasaal_313
مارا بدون تو حالی برای شادی نیست💔 العجل مولای من.... @ahlaamenalasaal_313