تَداوَيتُ مِن لَيلى بِلَيلى عَنِ الهَوى
كَما يَتَداوى شارِبُ الخَمرِ بِالخَمرِ
(از عشق لیلی، با خود لیلی درمان شدم
همانگونه که شرابخوار، مستی خود را با نوشیدن شراب درمان میکند)
شاعر میگوید که برای درمان عشق و هوای دلش نسبت به لیلی، باز هم به خود لیلی پناه برده است. این نشان میدهد که عشق او به لیلی چنان عمیق است که حتی اگر بخواهد از آن خلاص شود، راهی جز بازگشت به همان عشق ندارد
شاعر عشق خود را به حال یک بادهنوش تشبیه کرده است که وقتی مست میشود، به جای اینکه از شراب فاصله بگیرد، باز هم شراب مینوشد تا حال خود را آرام کند. این قیاس نشان میدهد که عشق لیلی برای شاعر نهتنها یک احساس عادی نیست، بلکه به نوعی اعتیاد و سرگشتگی شباهت دارد که حتی اگر بخواهد از آن رهایی یابد، باز هم به خود آن عشق پناه میبرد.
احلام !
أَنَا صَاحِبٌ بِلاْ صَادٍ وَفِيْ نِهَايَتِيْ كَكككككافٌ كَثِيْرَةْ ❤️✨️ . . . .
"من صاحب بدون صاد هستم و در پایانم کافهای زیادی هست. ❤️✨"
این یک معما یا بازی با کلمات است. اگر دقت کنید:
- "صاحب بدون صاد" یعنی حرف "ص" از کلمه "صاحب" حذف شود، که میشود "احب".
- "در پایانم کافهای زیادی هست" یعنی در انتهای کلمه، چند "ک" وجود دارد.
پس پاسخ این معما "احبککککک" است که به معنای "دوستت دارم" (با تأکید زیاد) میباشد. ❤️✨
ما مرَّ ذكرك إلا و أبتسمتُ له
كأنك العيد و الباقون أيامُ
أو حامَ طيفك إلا طرتُ أتبعَهُ
أنت الحقيقة والجلَّاسُ أوهامُ
احلام !
ما مرَّ ذكرك إلا و أبتسمتُ له كأنك العيد و الباقون أيامُ أو حامَ طيفك إلا طرتُ أتبعَهُ أنت الحقيقة
هر وقت به یادت میافتم، ناخودآگاه لبخند میزنم،
انگار تو عیدی و بقیه فقط روزای معمولی.
هر وقت خیالت دور و برم میچرخه، دنبالش راه میافتم،
تو یه حقیقتی، بقیه فقط یه وهم و خیال.