نگاهت میكنم، خاموش و خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان، چشم است و چشم، از دل نشان دارد
چه خواهشها در اين خاموشیِ گوياست، نشنيدی؟
تو هم چيزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد
بيا تا آنچه از دل می رسد، بر ديده بنشانيم
زبانبازی به حرف و صوت، معنی را زيان دارد
الا ای آتشين پيكر، بر آی، از خاک و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهی اين عشقِ عاشقكش، كه عهدِ بی زمان دارد
ببين داسِ بلا، ای دل مشو زين داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد
درونها شرحه شرحهست، از دم و داغ جدايی ها
بيا از بانگِ نی بشنو، كه شرحی خون فشان دارد