از قشنگ ترین حس های دنیا گرفتن هدیه و تبریک تو روز هاییه که منتسب میشه به شغل یا حرفه ای:) جوری ادم ذوقی میشه و حس مفید بودن میکنه که نگو🥲❤️ روز روانشناس با یک روز تاخیر مبارک❤️ @ahle_merikh

حالا چیکار کنم دلم نمیاد برگرو از روی این بکنم؟👀👩‍🦯😂

فکر میکردم دکمه و درز لباسهایمان را میدوزد حالا میفهمم نشستن های مادر پای چرخ خیاطی کنار سماورِ پرحرف و شلوغمان دوختن و اتصال دلهایمان بود در خانه و کوکِ محبت ♥️ https://eitaa.com/ahle_merikh

از گابریل گارسیا پرسیدند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه‌ای درباره امید بنویسی، چه می‌نویسی؟ گفت ۹۹ صفحه رو خالی میذارم صفحه آخر، سطر آخر می نویسم: یادت باشه دنیا گرد است، هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی. زندگی ساختنی است، نه ماندنی، بمان برای ساختن، نساز برای ماندن... منتظرنباش کسی برایت گل بیاورد، خاک را زیر و روکن، بذر را بکار، از آن مراقبت کن، گل خواهد داد... https://eitaa.com/ahle_merikh

دستِ من با دستِ تو دستان شود کارِ ما زین دست، کارستان شود ای برادر در نشیب و در فراز آدمی با آدمی دارد نیاز گر تو چشمِ او شوی، او گوشِ تو پس پدید آید چه دریاهایِ نو… #هوشنگ_ابتهاج https://eitaa.com/ahle_merikh

🎥ازبابارضا به بچها:سلام عزیزای دلم خوش اومدین 🔹نماهنگ بابارضا2 منتشر شد اما اینبار بابارضاست که با بچها حرف میزنه والبته یه حرف تازه داریم از کودکای خداسرپرست 🎙باصدای:روح الله رحیمیان 👥و گروه سرود احسان و گروه سرود فطرس قم 🌟بازگشت #بابارضایی_ها... https://eitaa.com/ahle_merikh

https://eitaa.com/ahle_merikh 🌸🍃 ملڪا ذڪر تو گویم 🌸🍃ڪه تو پاڪے و خدایے 🌸🍃 نروم جز بہ‌ همان ره‌ 🌸🍃ڪہ‌توام راهنمایے 🌸🍃الهےآغاز میڪنیم 🌸🍃روزمان را با نام زیبایتــــ 🌸🍃بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🌸🍃الـــهــی بــه امــیــد تـــو... https://eitaa.com/ahle_merikh

شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو! #سیدحمیدرضا_برقعی https://eitaa.com/ahle_merikh

اختتامیه اردو:)🥲😂❤️

💜نوآوری وجه تمایز بین یک رهبر و یک پیرو است. Steve Jobs:) @ahle_merikh

https://eitaa.com/ahle_merikh امام رضا جانم❤️🍃🍃❤️

🥀🕊🥀 دوست من از هیچکس نترس از حیله و دسیسه کسی نترس ‌اگر کسی برایت دامی میگستراند، تا صدمه ای به تو بزند ، خدا هم برای آنکس دام میگسترد ! چاه کن اول خودش ته چاه است نه یک ذره خیر بی اجر میماند و نه ذره یک شر بی جزا تا او نخواهد برگی از درخت نمی افتد، فقط به این ایمان بیاور! ............. 🌼🥀🌼🥀🌼🥀🌼🥀🌼🥀 زمان ، از هر قاضی ای بهتر قضاوت میکند صبر و تحمل و شجاعت ، تنها شاهدانی هستند که رشوه نمی گیرند 🍃🦜 🍃صبح روز جمعه شما بخیر وشادی امیدوارم آدینه خوبی داشته باشید إن شاالله 🍃🦜🍃🍒 🖤

یکم بریم سراغ نویسندگی:)) خیلی وقته ننوشتم از الان سناریو میگم بعد خودم درموردش مینویسم شما هم بنویسین تا قلممون خوب شه😍😂 موقعیت: یه کارآگاهی که ماه ها دنبال یه جنایتکار گشته و گشته و در نهایت نزدیک ترین آدم توی زندگیش اون جنایتکاره و الان فهمیده حالشو توصیف کن. #موقعیت @ahle_merikh

اولین برداشت"💜 قبلا از اوار شدن دنیا روی سر ادمها چیزی نمیدانستم فقط برایم چند کلمه بود ولی انگاه که حقیقت برایم روشن شد سنگینی دنیا روی شانه هایم را حس کردم. سوختن چشمهایم به درد امدن قلبم شل شدن پاهایم و نفس های نامنظمی که برای نیست شدن تقلا میکرد سال ها دنبال حقیقتی بودم که نابودی روح و احساسم را طلب میکرد... با تمام وجود در آن لحظه فهمیدم شیرینی نااگاهی را به تلخی اگاه شدن ترجیح میدهم:) بعد از این چه کنم؟ من عهد کرده بودم به عدالت و عهد بسته بودم به عشق کدام مقدس تر است؟ کدام را قربانی دیگری کنم؟ اهل مریخ.... @ahle_merikh

دومین برداشت"💜 در تمام شهر دنبال ردپایی بودم که در کف خانه ام نقش بسته بود:) @ahle_merikh

برداشت سومو اگه کسی فرستاد میزارم اینجا:)

🏴 #کلیپ | تکرار یک حماسه| 🏴 حضور پرشور مردم نجف آباد در تشییع شهید خلبان محسن دریانوش ◾ پنجشنبه سوم خرداد ماه ۱۴۰۳ شهر ۲۵۰۰ لاله سرافراز و سرداران فاتح خرمشهر شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی شهرستان نجف آباد

#یک_قاچ_کتاب📚📚📚 📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓 ‌یک بار آن وقت‌ها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم و از سیب‌های سبز کال خوردم، دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد، خیلی درد می‌کرد. مادرم گفت اگر صبرمی‌کردم تا سیب‌ها برسند، مریض نمی‌شدم. ‌ حالا هر وقت چیزی را از ته دل می‌خواهم، سعی می‌کنم حرف‌های او را در مورد "سیب کال" یادم باشد. 📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓 ‌📚 بادبادک باز 🖋خالد حسینی ❤️ https://eitaa.com/ahle_merikh

سومین برداشت"💜 صندلی چوبی رو با پایش عقب کشید و خودش را روی آن ول کرد سرش را رو به بالا گرفت و لب هایش از یک طرف کش آمد همینطور که به سقف خیره بود زیرلب زمزمه کرد:همه زندگیم دروغ بود؟! و ناگهان خنده بلندی سر داد جنون وار میخندید همچنان میخندید خنده هایش دفاعی بود برای اینکه از یاد ببرد تلفنی که چند دقیقه پیش داشت درمورد چه بود. میخندید تا شاید از یاد ببرد تمام اعتمادش چگونه در لحظه ای خاکستر شد آنقدر خندید که از چشمانش آب سرازیر شد. نفس های تند شده اش را نمیتوانست ارام کند. فقط به یک چیز فکر میکرد...به اتش کشیدن دنیا و ادمهایش اول از همه اتش زدن او این همه مدت دیده بود که چگونه برای پیدا کردن مجرم بال بال میزند، دیده بود که خواب شبهایش تبدیل به چرتی کوتاه شده بود خودش بود و سکوت کرده بود. همه ان مدت که برایش شرح پرونده میداد و برای پیدا کردن مجرم صغری و کبری میچید ،واقعا خودش بود و سکوت کرده بود؟ حتما در دل به احمق بودن او میخندید. تمام مدت دنبال کسی بود که هر لحظه کنارش بود. مدام در ذهنش سوالی را نشخوار میکرد:چرا پنهان کرد؟چرا دروغ گفت؟ چرا هایی که جوابی برای آن نداشت و حتی نمیخواست از او جوابی هم بشنود. چون هیچ توجیهی نداشت هیچ توجیهی باز تصور دنیای اتش گرفته و انسانهایی که در اتش میسوزند در ذهنش جان گرفت چشمانش برق زد...منتظر این صحنه میماند اهل مریخ.... @ahle_merikh