فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى می گذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#وضو
🔹روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
🔸 که شخصی با عجله آمد ، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
🔹با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد ؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود ، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
🔸به هنگام خروج ، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند :
🔹چه کار می کردی؟ ....
گفت: هیچ.
🔸فرمود: تو هیچ کار نمی کردی !؟
🔹گفت: نه !
( می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم ، کار بیخ پیدا می کند ) !
🔸آقا فرمود : مگر تو نماز نمی خواندی !؟
گفت: نه !
🔹آخوند فرمود : من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...!
🔸گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
🔹سؤال کردند : پس چه کار می کردی ؟
🔺گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
🔸این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت...
🔹تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند ، ایشان با حال خاصی می فرمود:
🔺من یاغی نیستم
🔅 خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست !...
فقط اومدیم بگیم که :
🔺خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم....😞
🔺 اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
🔺 لطفا همین جمله را از ما قبول کن 🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 عنایت ویژه #امام_زمان (عج) به خانمی که به خاطر حفظ حجاب هفت سال از خانه بیرون نیامد
🔵 مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (علیه السلام) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.
در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم»
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف #حجاب - در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.»
📚 شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۳ص ۱۵۸
🌕 ۲۱ تیرماه روز #عفاف_و_حجاب
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان
🔹 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری میگوید: «نیمه شبی در #کربلا از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچهها گل آلود و تاریک بودند و من #چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچههای گل آلود با چشم ضعیف به کجا میروند؟!
🔸 از بیم آنکه مبادا کسی در #کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن میگفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم.
🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت #امام_عصر اجازه پیدا میکنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) میروم و زیارت جامعه را میخوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری میخواهم و برمی گردم.
☑️ سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.
📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶
#نکته_ناب
♨️ ما کجا آنها کجا…❗️
✅ آیتالله بهجت قدسسره:
🔹 بزرگان ما از حلال اجتناب میکردند، ما حداقل از حرامش پرهیز کنیم.
◀️ یک وقت کسی برای درخواست کمک به خدمت میرزای بزرگ رحمهالله مراجعه نموده بود و چون ایشان چیزی نداشته، ساعتی را آورده بود و به ایشان داده بود تا بفروشد واز پولش استفاده کند
🔹و مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم ـ با آن حافظه عجیب و پرکاری و احاطه در فقه و فقاهت ـ دیده بود طلبهای غمناک و گرفته است. علتش را پرسیده بود، آن طلبه گفته بود که از کثرت عایله و فشار مخارج زندگی است و مرحوم سید فرموده بود: برو فلانجا لحافی برای فروش گذاشتهام که پولش را بگیرم، تو برو پولش را بگیر و مصرف کن؛ زیرا تو از من مستحقتری!
📚 درمحضر بهجت، ج۲، ص۳۵۰
🌎 کانال بیان ناب
╭┅─────────┅╮
🌺 @BayaneNab
╰┅─────────┅╯
#آیت_اللهی_که_درحال_بیهوشی #پرفسوری_را_مسلمان_کرد❗️
🔸مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود
پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد.
پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند.
🔸آیت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد.
پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت:
برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم.
وقتی علت را پرسیدند،گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
🔸درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، درآن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است.
🔸طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طلاب
#فعالان_فرهنگی
#تبلیغ
#اخلاص
#نه_پول
#نه_تشکر
🎥 خاطره استاد قرائتی که اشک آیت الله میرزا جواد تهرانی را در آورد!
https://eitaa.com/joinchat/2584739876C128c22f59e
✨﷽✨
🏴خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر
✍️علامه امینی میگوید: مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او #شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.
📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
سلام بر حسین تشنه لب
🌷 مقدمه https://eitaa.com/ahlebet1/3 فهرست خاطرات. https://eitaa.com/ahlebet1/4 .. .
🔴اثر بی توجهی و بی اعتنایی به پدر!
فرزند آیت الله کوهستانی، درباره احترام به پدر، از دیدگاه پدر گرامی خود چنین حکایت می کند:
روزی در حیاط منزل مشغول انجام کاری بودم، آقا چند بار مرا صدا کرد، ولی من چون نشنیده بودم متوجه خطاب ایشان نشدم.
برای مرتبه آخر که مقداری بلندتر مرا مورد خطاب قرار داد صدای مبارک ایشان را شنیدم و بلافاصله به محضرشان رسیدم.
با ناراحتی فرمود:
«چرا جواب ندادی؟»
عرض کردم: صدای شما را نشنیدم، اگر کوتاهی کردم حاضرم مؤاخذه شوم.
فرمود:
من که تو را بخشیدم ولی از اثرش می ترسم...
گویا مراد معظم له این بود که فرزند نباید در مراقبت و اطاعت از والدین خود کوتاهی کند و باید همواره گوش به فرمان پدر و آماده خدمت گزاری باشد
زیرا که سهل انگاری در این زمینه آثار نامطلوبی روی فرزند خواهد داشت.
📕بر قله پارسایی،کرامات آیت الله کوهستانی
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
✨﷽✨
🌼هشام بن سالم گوید: حضرت امام صادق(ع) در حدیثی که در آن داستان حضرت داوود(ع) را ذکر می کند، فرمودند:
✍️حضرت داود علیهالسلام هنگامی که «زبور» را تلاوت میکرد کوهها و سنگها و پرندگان پاسخ وی را میدادند.
روزی آن حضرت به کوهی رسید که پیامبر عابدی به نام حِزقیل علیهالسلام در آنجا بود، چون آوای کوهها و آواز درندگان و پرندگان را شنید، دانست که وی داود علیهالسلام است.
💐حضرت داود علیهالسلام به او گفت: ای حِزقیل اجازه میدهی که به نزد تو بالا بیایم؟ حِزقیل علیهالسلام گفت: نه! با شنیدن پاسخ منفى، حضرت داود علیهالسلام ناراحت شد و گریست.
💐خدای متعال به حزقیل علیهالسلام وحی کرد که داود علیهالسلام را سرزنش نکن و از من عافیت بخواه؛ گویند حِزقیل دست داود علیهالسلام را گرفت و وی را به جانب خود بالا برد.
حضرت داود به حزقیل علیهالسلام گفت: «ای حزقیل آیا هیچ گاه قصد گناه کردهاى؟ حِزقیل علیهالسلام گفت: نه.
💐داود علیهالسلام گفت: آیا از این عبادتِ خداوند تو را عُجبی رسیده است؟ حزقیل گفت: نه.
داود گفت: «آیا دل به دنیا دادهای و شهوات و لذّات دنیا را دوست داشتهاى؟» حزقیل گفت: «آرى، گاهی بر دلم راه یافته است!» داود علیهالسلام گفت: وقتی چنین حالتی پیدا میشود چه میکنى؟ حزقیل علیهالسلام گفت: من به این درّه میروم و از آنچه در آن است عبرت میگیرم». حضرت داود علیهالسلام به آن درّه رفت و به ناگاه تختی از آهن دید که جمجمه و استخوانهای پوسیدهای بر آن و لوح آهنینی نیز آنجا بود که نوشتهای داشت، داود علیهالسلام آن را خواند، و دید که بر آن نوشته شده است: «من، اَرْوَیِ بْنِ سَلَمْ هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر ساختم [و بسیار فساد کردم]، آخر کارم این شد که: خاک بسترم و سنگ بالِشم و کرمها و مارها همسایگانم هستند! پس هر که مرا بنگرد، به دنیا فریفته نشود.
📚برگرفته از: گفت و شنود پیرامون موعود(ع)، ذبیح الله محسنی کبیر، ج 2، صص 3738.
1. کمال الدّین عربی، ج 2، باب 46، ما جاء فی التّعمیر، ص 524.
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
✨﷽✨
✅اگر تو او را وادار و مطيع خود نكنى او تو را مطيع خود خواهد ساخت
✍️روزى حضرت على (ع ) از درب دكان قصابى مى گذشت .قصاب به آن حضرت عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! گوشتهاى بسيار خوبى آورده ام . اگر ميخواهيد ببريد. فرمود: الا ن پول ندارم كه بخرم . عرض كرد من صبر مى كنم پولش را بعدا بدهيد.
فرمود: من به شكم خود مى گويم كه صبر كند اگر نمى توانستم به شكم خود بگويم از تو مى خواستم كه صبر كنى ولى حالا كه ميتوانم به شكم خود مى گويم كه صبر كند. آرى ، خاصيت نفس اماره اين است كه اگر تو او را وادار و مطيع خود نكنى او تو را مشغول و مطيع خود خواهد ساخت .
ولى على (ع ) كه در ميدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحب ها نمى شود، به طريق اولى و صد چندان بيشتر هرگز بر خود نمى پسندد كه مغلوب يك ميل و هواى نفس گردد.
📚 گفتارهاى معنوى ، ص ۲۶۲
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313