eitaa logo
فرهنگ خاطرات علمی اخلاقی تربیتی
12 دنبال‌کننده
15 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🔆گاهی که به دیدن می رفتیم، ایشان یک جعبه داشتند که برای پذیرایی می‌آوردند، وقتی بیسکوبیت ها تمام می شد، آنها در جعبه باقی می ماند. 🔆 را از طرف کناره آن سوراخ می کردند و می بردند جلوی مورچه ها می گذاشتند و می فرمودند: 🔆 برای اینکه مورچه ها به نیفتند و از دیواره جعبه بالا نروند، این را درست کرده‌ام تا به راحتی به درون آن وارد شوند و نمایند. کتاب خاطراتی از آیینه اخلاق ص35 https://eitaa.com/ahlebet1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 و فروتنی 👈یک بار که مردم به اشتیاق دیدن آیت الله کوهستانی آمده بودند براثر ازدحام جمعیت و شلوغی نرده چوبی سکو شکست. فردا که ایشان متوجه شکستگی نرده شد، پرسید:نرده راچه کسی شکست. گفتند:دراثر فشار جمعیت این طور شد. ایشان باکمال خونسردی ومتواضعانه با خود گفت:مردم چه می گویند؟ خیال می کنند ماادمیم. ✨تواضع آیت الله العظمی گلپایگانی یک جوان مصری خدمت مرجع تقلید وقت آیت الله گلپایگانی آمده بود. آقای گلپایگانی فرموده بود:ممکن است من حمد و سوره ام را برای شمابخوانم تا ببینید درست می خوانم یا خیر.✨ ⭐️اخلاص حاج شیخ عباس قمی ⭐️ ✨آیت الله سلطان الواعظین شیرازی نقل می کند: در ایامی که تازه مفاتیح الجنان منتشرشده بود روزی درسرداب سامرا آن رادر دست داشتم ومشغول زیارت بودم دیدم شیخی باقبای کرباس وعمامه کوچک نشسته و مشغول ذکراست. شیخ ازمن پرسید:این کتاب از کیست؟ پاسخ دادم :ازمحدث قمی آقای حاج شیخ عباس است وشروع به تعریف ازکتاب کردم. شیخ عباس گفت :این قدر هم تعریف نداردوبی خودتعریف می کنی. باناراحتی گفتم :اقابرخیزوازاین جابرو. کسی که پهلوی من نشسته بود، گفت:مودب باش. ایشان خودمحدث قمی هستند. من برخاستم وبا مرحوم روبوسی کردم وعذرخواستم وخم شدم که دست ایشان راببوسم، ایشان نگذاشت وخم شددست مرابوسیدوگفت: شماسیدهستید. ✨ https://eitaa.com/ahlebet1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🔆حضرت آیت الله العظمی نیز مانند بقیه مراجع به طلاب حوزه علمیه شهریه می‌دادند. 🔆 روز ماه بود و برای فردا که اول ماه باشد، زمینه‌ای برای شهریه نداشتند. 🔆 به فرموده بودند: مرکب را آماده کن تا به مسجد جمکران بروم. عازم مسجد جمکران می شوند، بعد از نماز صاحب الزمان و دعا، می کنند :آقا امام زمان این حوزه علمیه مال شماست این طلبه ها سربازان حضرتعالی هستند، آبروی ما مربوط به شماست، راجع به شهریه حوزه عنایتی فرمایید. 🔆 وقتی به تشریف آوردند، خادم عرض کرد :آقا بعد از رفتن شما دو نفر آمده‌اند و منتظر شما هستند. 🔆 پس از آن معلوم می‌شود جهت دادن وجوه شرعیه آمده‌اند و مبلغی خدمت آیت الله حجت می دهند، وقتی آن را می شمارند، می‌بیند به اندازه همین ماه است. کتاب مسجد جمکران ص221، 220 🔱نمونه دیگر متوسلان جمکرانی 👈.... می گفت: نیاز شدیدی به دانستنی های معارفی پیدا شده بود و هزینه تایپ و ... شب ولادت امام هادی (ع) در جمکران در به آن حضرت (ع) گفتم : لطف کنید اینقدر نوشتار اطلاعات دینی در اختیارم بگذارید که بیش از نتوان ... باشد، فردا صبح یکی از نزدیکان که آشنا با کامپیوتر و اینترنت و .. بود خبر دانلود کتاب داد پس از ارائه لیست نام کتاب ها و ...از او خواستم برایم کتاب های مورد نیاز تهیه کند و با نوشته ای که بر روی درختی بود با کتابخانه سازی آشنا شدم، اکنون نیز پس از گذشت سال ها؛ هنوز هم این کتاب ها، مشکل گشاست. 🌷گفتنی است سفارش شده در ایام خاص به مکان های مقدس بیشتر توجه شود توسل = شفای بيمار https://eitaa.com/ahlebet1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود: 🔆وقتی از شهر اصفهان به نجف مشرف شدم تا مدتی مردم را به صورت های آنان می دیدم. 🔆به صورت‌های و حیوانات و ، تا آن که از کثرت مشاهده ملول شده‌ام. 🔆یک روز که به مشرف شدم از خواستم که این حالت را از من بگیرد من طاقت ندارم. 🔆آن حضرت هم آن را از من گرفت. از آن به بعد مردم را به صورت های می دیدم. کتاب ستارگان سپهر سلوک ص88 https://eitaa.com/ahlebet1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 حلال و حرام 🔆مرحوم آخوند آیت الله ملاعلی معصومی همدانی به خانه یکی از جهت صرف غذا دعوت شدند. 🔆 در سر سفره غذا متوجه می‌شود که آخوند ملاعلی از خورش موجود در سفره تناول نمی فرماید. 🔆 از آنجا که او فرد پارسایی بوده متوجه این مسئله می‌شود که ممکن است اشگالی از جهت در خورش وجود دارد که ایشان نمی کنند. لذا از خود سوال می کند معلوم می شود اشگال از طرف خانواده نیست. 🔆 سپس به دنبال می‌رود که شاید گوشت آن شبهه دارد. 🔆 قصاب نیز اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید که گوشت را از کس دیگری خریده و خود نکرده است. 🔆 به ناچار آن شخص رفته و مساله را از او سوال می کند. 🔆 وی ابتدا وجود هر شبهه ای را انکار می کند. 🔆 ولی وقتی با اصرار سائل مواجه می شود، می گوید: 🔆 ما داشتیم و در صحرا آن را به جایی بسته بودیم. 🔆 بعد از چند که به سراغ حیوان رفتیم، دیدیم از بس که جست و خیز کرده طناب به گردنش پیچیده و او را کرده است. چون متحمل ضرر زیادی شده بودیم تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده و گوشت ان را به بفروشیم. 🔆 وقتی عیب کار رامتوجه می‌شود سراغ مرحوم آخوند می رود و عرض می کند :آقا شما چطور شد که از نخوردید؟ 🔆 می فرماید:((من دیدم که در ظرف خورش، وجود دارد.)) کتاب همچو سلمان ص96 https://eitaa.com/ahlebet1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پاداش یک تواضع شخصی از تحصیلداران ،مالیات یکی از زوّار را در نجف، به شدت مضروب ساخت؛ به طوری که آن مرد از زندگی خود ناامید شد. به تحصیلدار گفت: «شکایتت را به امیرالمؤمنین می کنم.» جواب داد هر چه میخواهی بکن من از این حرفها نمی ترسم صبحگاه هنگام تشرف با اشک جاری عرض کرد: «یا علی! من زائر تو هستم، سزاوار است زائرین خود را حفظ فرمائی، عرض نیاز به پیشگاه تو آورده ام و پناهنده به آستان مقدست شده ام؛ یا علی! فلانی به من این چنین کرده؛ داد مرا از او بگیر!» هنگام ظهر برای مرتبۀ دوّم مشرف شد و حاجت خود را تکرار نمود. شامگاه نیز همین کار را کرد. در این سه وقت کسانی که از زوار شاهد بیدادگری تحصیلدار بودند به همراهی او آمین می گفتند. همان شب در خواب مردی را سوار بر اسب سفیدی دید که با تمام مشخصات او را صدا می زند پرسید: «شما کیستید؟» جواب داد: «تو به زیارت من آمده ای؛ من علی ابن ابیطالب (ع) هستم!» خواستم دست و پای مبارکش را ،ببوسم :فرمود: «همانجا بایست دیگر مرا قدرتی نماند که از جا حرکت کنم. فرمود: از فلانی شکایت داری؟ عرض کردم بلی! مرا برای ارادت به شما آزار کرده.» فرمود: به خاطر ما از او بگذر» عرض کردم نمیگذرم تا سه مرتبه تکرار نمود من قبول نکردم. در این هنگام از خواب بیدار شدم داستان خواب را برای زائرین شرح دادم همه گفتند خوبست فرمان مولا را اطاعت کنی. سه روز متوالی من شکایت می کردم و و شامگاه همان خواب را می دیدم که حضرت می فرمود: «از او به خاطر ما بگذر. شب سوم فرمود من مایلم ،بگذری تا پاداش یک کار خوبی که آن مرد کرده داده باشم پرسیدم: «چه کار کرده؟» فرمود: در فلان تاریخ با عده ای به طرف بغداد می رفت؛ عبورشان از محلی افتاد که قبه مرا مشاهده کردند؛ در میان این عده تا چشم او به دورنمای بارگاه من افتاد تواضع ،نموده از اسب پیاده شد؛ اینک میخواهم جبران این کارش را بکنم؛ او از دوستان ما خواهد شد؛ در ضمن برای تو پاداشی در قیامت ضمانت می کنم. از خواب بیدار شدم فردا صبح او را ،دیدم ،گفت: «به آقایت شکایت کردی؛ جوابت را نداد؟ :گفتم مولایم جواب داد ولی فرمود: به واسطه یک کار خوبی که انجام داده ای من از تو بگذرم آن کار این بود که تو با عده ای از دهکده سموات به طرف بغداد می رفتی همین که چشمت به قبه منوره علی افتاد، از اسب پیاده شدی و مقدار زیادی از نظر احترام و کوچکی پیاده راه ،پیمودی تا محلی که قبه را دیگر نمی دیدی. در ضمن آن ،جناب اجداد تو را به این نام و نشان یک به یک به من فرمود. تحصیلدار پیش آمد که دست و پای مرا ببوسد. گفت: «به خدا هر چه فرموده درست است؟ از من عذر خواست و به میمنت این ،سعادت که او را نصیب شده بود هزار دینار بین زوار تقسیم نموده آنها را ضیافت شایانی کرد. دار السلام، ج ۲، ص ۵۴ محدث نوری (ره) به نقل از بند تاریخ، ج ۳، ص ۱۵ https://eitaa.com/manabe_eslami/157
گفتم : داستان چيست ؟ گفت : چون از دنيا رفتم مرا آوردند در قبر گذاردند و نكير و منكر به سراغ من آمدند و از من سؤ ال كردند. مَنْ رَبُك وَ مَن نَبيُّك وَمَنْ اِمامُك ؟ من دچار وحشت و اضطراب سختى شدم و هر چه مى خواستم پاسخ دهم به زبانم چيزى نمى آمد، با آنكه من اهل اسلام هستم ، هر چه خواستم خداى خود را بگويم و پيغمبر را بگويم به زبانم جارى نمى شد. نكير و منكر آمدند كه اطراف مرا بگيرند و مرا در حيطه غلبه و سيطره خود در آورده و عذاب كنند، من بيچاره شدم ، بيچاره به تمام معنى ، و ديدم هيچ راه گريز و فرارى نيست ، گرفتار شده ام ، ناگهان به ذهنم آمد كه تو گفتى : ما يك شيخى داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق عالم باشد يا در مغرب آن فورا حاضر مى شود و رفع گرفتارى از او مى كند. من هم صدا زدم : اى علىّ به فريادم رس . فورا على بن ابيطالب اميرالمؤ منين (ع) حاضر شدند اينجا و به آن دو ملك نكير و منكر فرمودند: از اين مرد دست برداريد، او معاند نيست او از دشمنان ما نيست ، اينطور تربيت شده ، عقايدش كامل نيست چون سِعِه نداشته است . حضرت آن دو ملك را ردّ كردند و دستور دادند دو فرشته ديگر بيايند و عقايد مرا كامل كنند اين دو نفرى كه روى نيمكت نشسته اند دو فرشته اى هستند كه به امر آن حضرت آمده اند و مرا تعليم عقايد مى كنند، وقتى عقايدم صحيح شد من اجازه دارم اين دالان را طىّ كنم و از آن وارد باغ گردم . (كرامات العلويه جلد اول) https://eitaa.com/ahlebet1