🔰#ترحم
#ایت_الله_میرزا_جواد_اقا_تهرانی
#خدمت_به_مورچگان
🔆گاهی که به دیدن#اقا می رفتیم، ایشان یک جعبه#بیسکوبیت داشتند که برای پذیرایی میآوردند، وقتی بیسکوبیت ها تمام می شد، #خاکه آنها در جعبه باقی
می ماند.
🔆 #جعبه را از طرف کناره آن سوراخ می کردند و می بردند جلوی #لانه مورچه ها می گذاشتند و می فرمودند:
🔆 برای اینکه مورچه ها به#زحمت نیفتند و از دیواره جعبه بالا نروند، این#تونل را درست کردهام تا به راحتی به درون آن وارد شوند و#تغذیه نمایند.
کتاب خاطراتی از آیینه اخلاق ص35
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#تواضع و فروتنی
👈یک بار که مردم به اشتیاق دیدن آیت الله کوهستانی آمده بودند براثر ازدحام جمعیت و شلوغی
نرده چوبی سکو شکست. فردا که ایشان
متوجه شکستگی نرده شد، پرسید:نرده راچه کسی شکست.
گفتند:دراثر فشار جمعیت این طور شد.
ایشان باکمال خونسردی ومتواضعانه با خود گفت:مردم چه می گویند؟
خیال می کنند ماادمیم.
✨تواضع آیت الله العظمی گلپایگانی
یک جوان مصری خدمت مرجع تقلید
وقت آیت الله گلپایگانی آمده بود.
آقای گلپایگانی فرموده بود:ممکن است
من حمد و سوره ام را برای شمابخوانم
تا ببینید درست می خوانم یا خیر.✨
⭐️اخلاص حاج شیخ عباس قمی ⭐️
✨آیت الله سلطان الواعظین شیرازی نقل می کند:
در ایامی که تازه مفاتیح الجنان منتشرشده بود روزی درسرداب سامرا
آن رادر دست داشتم ومشغول زیارت بودم دیدم شیخی باقبای کرباس
وعمامه کوچک نشسته و مشغول ذکراست.
شیخ ازمن پرسید:این کتاب از کیست؟
پاسخ دادم :ازمحدث قمی آقای حاج شیخ عباس است وشروع به تعریف ازکتاب کردم.
شیخ عباس گفت :این قدر هم تعریف نداردوبی خودتعریف می کنی.
باناراحتی گفتم :اقابرخیزوازاین جابرو.
کسی که پهلوی من نشسته بود، گفت:مودب باش. ایشان خودمحدث قمی هستند.
من برخاستم وبا مرحوم روبوسی کردم وعذرخواستم وخم شدم که دست ایشان راببوسم، ایشان نگذاشت وخم شددست مرابوسیدوگفت: شماسیدهستید. ✨
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#توسل
🔆حضرت آیت الله العظمی#حجت نیز مانند بقیه مراجع به طلاب حوزه علمیه شهریه میدادند.
🔆 روز#اخر ماه بود و برای فردا که اول ماه باشد، زمینهای برای شهریه نداشتند.
🔆 به #خادم فرموده بودند: مرکب را آماده کن تا به مسجد جمکران بروم.
#معظم_له عازم مسجد جمکران
می شوند، بعد از نماز صاحب الزمان و دعا، #عرض می کنند :آقا امام زمان این حوزه علمیه مال شماست این طلبه ها سربازان حضرتعالی هستند، آبروی ما مربوط به شماست، راجع به شهریه حوزه عنایتی فرمایید.
🔆 وقتی به #منزل تشریف آوردند، خادم عرض کرد :آقا بعد از رفتن شما دو نفر آمدهاند و منتظر شما هستند.
🔆 پس از آن معلوم میشود جهت دادن وجوه شرعیه آمدهاند و مبلغی #پول خدمت آیت الله حجت می دهند، وقتی آن را می شمارند، میبیند به اندازه #شهریه همین ماه است.
کتاب مسجد جمکران ص221، 220
🔱نمونه دیگر متوسلان #حکایت جمکرانی 👈.... می گفت: نیاز شدیدی به دانستنی های معارفی پیدا شده بود و هزینه تایپ و ... شب ولادت امام هادی (ع) در جمکران در #توسل به آن حضرت (ع) گفتم : لطف کنید اینقدر نوشتار اطلاعات دینی در اختیارم بگذارید که بیش از نتوان ... باشد، فردا صبح یکی از نزدیکان که آشنا با کامپیوتر و اینترنت و .. بود خبر دانلود کتاب داد پس از ارائه لیست نام کتاب ها و ...از او خواستم برایم کتاب های مورد نیاز تهیه کند و با نوشته ای که بر روی درختی بود با کتابخانه سازی آشنا شدم، اکنون نیز پس از گذشت سال ها؛ هنوز هم این کتاب ها، مشکل گشاست.
🌷گفتنی است سفارش شده در ایام خاص به مکان های مقدس بیشتر توجه شود
توسل = شفای بيمار
https://eitaa.com/ahlebet1
#چشم_برزخی_ایت_الله_گلپایگانی
#عارف_بزرگ_و_متقی سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود:
🔆وقتی از شهر اصفهان به نجف مشرف شدم تا مدتی مردم را به صورت های #برزخی آنان می دیدم.
🔆به صورتهای#وحوش و حیوانات و #شیاطین، تا آن که از کثرت مشاهده ملول شدهام.
🔆یک روز که به#حرم_مطهر مشرف شدم از#امیرالمومنین خواستم که این حالت را از من بگیرد من طاقت ندارم.
🔆آن حضرت هم آن#حال را از من گرفت. از آن به بعد مردم را به صورت های#عادی می دیدم.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص88
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#رعايت حلال و حرام
#کرامتی_از_ایت_الله_معصومی
🔆مرحوم آخوند آیت الله ملاعلی معصومی همدانی به خانه یکی از #محترمین جهت صرف غذا دعوت شدند.
🔆 در سر سفره غذا #میزبان متوجه میشود که آخوند ملاعلی از خورش موجود در سفره تناول نمی فرماید.
🔆 از آنجا که او فرد پارسایی بوده متوجه این مسئله میشود که ممکن است اشگالی از جهت #شرعی در خورش وجود دارد که ایشان#میل
نمی کنند.
لذا از #خانواده خود سوال می کند معلوم می شود اشگال از طرف خانواده نیست.
🔆 سپس به دنبال #قصاب میرود که شاید گوشت آن شبهه دارد.
🔆 قصاب نیز اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید که گوشت را از کس دیگری خریده و خود#ذبح نکرده است.
🔆 به ناچار #سراغ آن شخص رفته و
مساله را از او سوال می کند.
🔆 وی ابتدا وجود هر شبهه ای را
انکار می کند.
🔆 ولی وقتی با اصرار سائل مواجه می شود، می گوید:
🔆 ما#گوسفند_چاقی داشتیم و در صحرا آن را به جایی بسته بودیم.
🔆 بعد از چند#ساعت که به سراغ حیوان رفتیم، دیدیم از بس که جست و خیز کرده طناب به گردنش پیچیده و او را#خفه کرده است.
چون متحمل ضرر زیادی شده بودیم تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده و گوشت ان را به#قصابی بفروشیم.
🔆 #میزبان وقتی عیب کار رامتوجه میشود سراغ مرحوم آخوند می رود و عرض می کند :آقا شما چطور شد که از
#خورش نخوردید؟
🔆 #آخوند می فرماید:((من دیدم که در ظرف خورش، #نجاست وجود دارد.))
کتاب همچو سلمان ص96
https://eitaa.com/ahlebet1
✅پاداش یک تواضع
شخصی از تحصیلداران ،مالیات یکی از زوّار #امیرالمؤمنین را در نجف، به شدت مضروب ساخت؛ به طوری که آن مرد از زندگی خود ناامید شد.
به تحصیلدار گفت: «شکایتت را به امیرالمؤمنین می کنم.» جواب داد هر چه میخواهی بکن من از این حرفها نمی ترسم صبحگاه هنگام تشرف با اشک جاری عرض کرد: «یا علی! من زائر تو هستم، سزاوار است زائرین خود را حفظ فرمائی، عرض نیاز به پیشگاه تو آورده ام و پناهنده به آستان مقدست شده ام؛ یا علی! فلانی به من این چنین کرده؛ داد مرا از او بگیر!» هنگام ظهر برای مرتبۀ دوّم مشرف شد و حاجت خود را تکرار نمود.
شامگاه نیز همین کار را کرد.
در این سه وقت کسانی که از زوار شاهد بیدادگری تحصیلدار بودند به همراهی او آمین می گفتند.
همان شب در خواب مردی را سوار بر اسب سفیدی دید که با تمام مشخصات او را صدا می زند
پرسید: «شما کیستید؟»
جواب داد: «تو به زیارت من آمده ای؛ من علی ابن ابیطالب (ع) هستم!» خواستم دست و پای مبارکش را ،ببوسم :فرمود: «همانجا بایست دیگر مرا قدرتی نماند که از جا حرکت کنم.
فرمود: از فلانی شکایت داری؟
عرض کردم بلی! مرا برای ارادت به شما آزار کرده.»
فرمود: به خاطر ما از او بگذر»
عرض کردم نمیگذرم تا سه مرتبه تکرار نمود من قبول نکردم. در این هنگام از خواب بیدار شدم داستان خواب را برای زائرین شرح دادم همه گفتند خوبست فرمان مولا را اطاعت کنی. سه روز متوالی من شکایت می کردم و و شامگاه همان خواب را می دیدم که حضرت می فرمود: «از او به خاطر ما بگذر.
شب سوم فرمود من مایلم ،بگذری تا پاداش یک کار خوبی که آن مرد کرده داده باشم
پرسیدم: «چه کار کرده؟»
فرمود: در فلان تاریخ با عده ای به طرف بغداد می رفت؛ عبورشان از محلی افتاد که قبه مرا مشاهده کردند؛ در میان این عده تا چشم او به دورنمای بارگاه من افتاد تواضع ،نموده از اسب پیاده شد؛ اینک میخواهم جبران این کارش را بکنم؛ او از دوستان ما خواهد شد؛ در ضمن برای تو پاداشی در قیامت ضمانت می کنم.
از خواب بیدار شدم فردا صبح او را ،دیدم ،گفت: «به آقایت شکایت کردی؛ جوابت را نداد؟
:گفتم مولایم جواب داد ولی فرمود:
به واسطه یک کار خوبی که انجام داده ای من از تو بگذرم آن کار این بود که تو با عده ای از دهکده سموات به طرف بغداد می رفتی همین که چشمت به قبه منوره علی افتاد، از اسب پیاده شدی و مقدار زیادی از نظر احترام و کوچکی پیاده راه ،پیمودی تا محلی که قبه را دیگر نمی دیدی. در ضمن آن ،جناب اجداد تو را به این نام و نشان یک به یک به من فرمود.
تحصیلدار پیش آمد که دست و پای مرا ببوسد. گفت: «به خدا هر چه فرموده درست است؟
از من عذر خواست و به میمنت این ،سعادت که او را نصیب شده بود هزار دینار بین زوار تقسیم نموده آنها را ضیافت شایانی کرد.
دار السلام، ج ۲، ص ۵۴ محدث نوری (ره) به نقل از بند تاریخ، ج ۳، ص ۱۵
https://eitaa.com/manabe_eslami/157
گفتم : داستان چيست ؟
گفت : چون از دنيا رفتم مرا آوردند در قبر گذاردند و نكير و منكر به سراغ من آمدند و از من سؤ ال كردند.
مَنْ رَبُك وَ مَن نَبيُّك وَمَنْ اِمامُك ؟
من دچار وحشت و اضطراب سختى شدم و هر چه مى خواستم پاسخ دهم به زبانم چيزى نمى آمد، با آنكه من اهل اسلام هستم ، هر چه خواستم خداى خود را بگويم و پيغمبر را بگويم به زبانم جارى نمى شد.
نكير و منكر آمدند كه اطراف مرا بگيرند و مرا در حيطه غلبه و سيطره خود در آورده و عذاب كنند، من بيچاره شدم ، بيچاره به تمام معنى ، و ديدم هيچ راه گريز و فرارى نيست ، گرفتار شده ام ، ناگهان به ذهنم آمد كه تو گفتى : ما يك شيخى داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق عالم باشد يا در مغرب آن فورا حاضر مى شود و رفع گرفتارى از او مى كند.
من هم صدا زدم : اى علىّ به فريادم رس .
فورا على بن ابيطالب اميرالمؤ منين (ع) حاضر شدند اينجا و به آن دو ملك نكير و منكر فرمودند: از اين مرد دست برداريد، او معاند نيست او از دشمنان ما نيست ، اينطور تربيت شده ، عقايدش كامل نيست چون سِعِه نداشته است .
حضرت آن دو ملك را ردّ كردند و دستور دادند دو فرشته ديگر بيايند و عقايد مرا كامل كنند اين دو نفرى كه روى نيمكت نشسته اند دو فرشته اى هستند كه به امر آن حضرت آمده اند و مرا تعليم عقايد مى كنند، وقتى عقايدم صحيح شد من اجازه دارم اين دالان را طىّ كنم و از آن وارد باغ گردم .
(كرامات العلويه جلد اول)
https://eitaa.com/ahlebet1