🌹داستان آموزنده🌹.
شخصی در مجالس سیدالشهدا علیه السلام خدمت میکرد و زیر لب این شعر را میخواند: حسین دارم چه غم دارم؟!
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط با دیدن این شخص در دل خود گفت: خوش بحال این شخص ، آقا سیدالشهدا علیه السلام به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم و غمهای قیامت نجات خواهد داد.
.
پس از مدتی شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین علیه السلام به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی میفرمود: با خود گفتم: امروز روز توست ؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین علیه السلام به فرشتهای امر فرمودند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد.
در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود: شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم! از سخن آن حضرت تعجب کردم و پس از بیدار شدن جستجو کردم که شغل آن مرد چیست؟! و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد ، آزاد میفروشد.
🌹
پ.ن: رعایت تقوا و عمل صالح و داشتن حبّ محمد و آل محمد (عليهمالسلام) مانند دو بالی هستند که برای رسیدن به خداوند به هر دو لازم است؛
در حديث آمده: «هر كس ولايت و رهبری ما را نپذيرد، خدا هم اعمال او را قبول نمیكند»(1)
همچنین امیرالمؤمنین فرمودند: ما «باب الله» هستيم و راه خدا از طريق ما معرّفی و شناخته میشود»(2) و امام باقر فرمودند: «در ولایت ما نيست، مگر آنانكه اهل عمل و تقوا باشند»(3).
که این احادیث بیانگر آن است که ولایت و تقوا و عمل صالح باید همراه باشند.
(1)(كافی،ج1ص430)
(2)(كافی،ج1ص193)
(3)(كافی،ج2ص75)
🌹
👈کانال ياد خدا آرامش قلبها
🆔 @PiroVANmahdi
🌹#داستان_آموزنده
مرد عربى خدمت پيامبر (ص) آمد و گفت: علِّمنى ممّا علّمك اللّه؛ یعنی از آنچه خدا به تو آموخته به من بياموز.
پيامبر او را به يكى از يارانش سپرد تا آيات قرآن را به او تعليم دهد،
آن صحابی سوره «زلزال» را تا آخر به آن مرد تعليم داد.
هنگامی که به آیه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَه...» (یعنی «پس هر کس ذرهای کار خوب انجام دهد میبیند» رسیدند؛
تازه وارد به فکر فرو رفت و از معلم خود پرسید: آیا این جمله از جانب خداست؟!
معلم پاسخ داد: آری!
آن مرد ایستاد و گفت: همين آیه مرا كافى است! من درس خود را از این آیه فرا گرفتم؛ اکنون که خدا ریز و درشت کارهای ما را میداند و همه اعمال ما حساب دارد، تکلیفم روشن شد؛ این جمله برای زندگی من کافی است؛
او پس از این سخن خداحافظی کرد و از مسجد خارج شد.
صحابی نزد پیامبر بازگشت و با تعجب گفت: این شاگرد امروز خیلی کم حوصله بود و حتی نگذاشت من بیش از یک سوره کوچک برایش بخوانم و سخنی به این مضمون بر زبان آورد: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!»
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «او را به حال خود واگذاريد كه مرد فقيهى شد».
#سخن بزرگان
⁉️ چگونهازخداحاجاتمانرابخواهیم؟!
🔹 آیهای در #قرآن است كه میفرماید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (#سوره ی غافر/۶۰) بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
🔹 شخصی آمد خدمت حضرت #امام علیه السلام كه هرچه دعا میكنم مستجاب نمیشود. حضرت فرمود: چگونه دعا میكنی؟ گفت: همینطور میگویم خدایا بده. حضرت گفت: #دعا كردن آدابی دارد. در اسلام حتی لباس پوشیدن آدابی دارد.
🌸#حضرت فرمود: آداب #دعا ۷ چیز است.
🔸 لقمه حلال.
🔸گفتن: « #بسم الله الرحمن الرحیم».
🔸یادی از صفات خداوند.
🔸یادی از نعمتهای الهی کردن.
🔸حمد و ستایش خداوند.
🔸#ذكر #صلوات.
🔸 یادی از لغزشها.
📚 حاج آقا #قرائنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى می گذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#وضو
🔹روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
🔸 که شخصی با عجله آمد ، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
🔹با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد ؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود ، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
🔸به هنگام خروج ، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند :
🔹چه کار می کردی؟ ....
گفت: هیچ.
🔸فرمود: تو هیچ کار نمی کردی !؟
🔹گفت: نه !
( می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم ، کار بیخ پیدا می کند ) !
🔸آقا فرمود : مگر تو نماز نمی خواندی !؟
گفت: نه !
🔹آخوند فرمود : من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...!
🔸گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
🔹سؤال کردند : پس چه کار می کردی ؟
🔺گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
🔸این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت...
🔹تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند می پرسیدند ، ایشان با حال خاصی می فرمود:
🔺من یاغی نیستم
🔅 خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست !...
فقط اومدیم بگیم که :
🔺خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم....😞
🔺 اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
🔺 لطفا همین جمله را از ما قبول کن 🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 عنایت ویژه #امام_زمان (عج) به خانمی که به خاطر حفظ حجاب هفت سال از خانه بیرون نیامد
🔵 مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (علیه السلام) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.
در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم»
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف #حجاب - در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.»
📚 شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۳ص ۱۵۸
🌕 ۲۱ تیرماه روز #عفاف_و_حجاب
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان
🔹 یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری میگوید: «نیمه شبی در #کربلا از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچهها گل آلود و تاریک بودند و من #چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچههای گل آلود با چشم ضعیف به کجا میروند؟!
🔸 از بیم آنکه مبادا کسی در #کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن میگفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم.
🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت #امام_عصر اجازه پیدا میکنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) میروم و زیارت جامعه را میخوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری میخواهم و برمی گردم.
☑️ سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.
📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶
#نکته_ناب
♨️ ما کجا آنها کجا…❗️
✅ آیتالله بهجت قدسسره:
🔹 بزرگان ما از حلال اجتناب میکردند، ما حداقل از حرامش پرهیز کنیم.
◀️ یک وقت کسی برای درخواست کمک به خدمت میرزای بزرگ رحمهالله مراجعه نموده بود و چون ایشان چیزی نداشته، ساعتی را آورده بود و به ایشان داده بود تا بفروشد واز پولش استفاده کند
🔹و مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی هم ـ با آن حافظه عجیب و پرکاری و احاطه در فقه و فقاهت ـ دیده بود طلبهای غمناک و گرفته است. علتش را پرسیده بود، آن طلبه گفته بود که از کثرت عایله و فشار مخارج زندگی است و مرحوم سید فرموده بود: برو فلانجا لحافی برای فروش گذاشتهام که پولش را بگیرم، تو برو پولش را بگیر و مصرف کن؛ زیرا تو از من مستحقتری!
📚 درمحضر بهجت، ج۲، ص۳۵۰
🌎 کانال بیان ناب
╭┅─────────┅╮
🌺 @BayaneNab
╰┅─────────┅╯
#آیت_اللهی_که_درحال_بیهوشی #پرفسوری_را_مسلمان_کرد❗️
🔸مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود
پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد.
پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند.
🔸آیت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد.
پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت:
برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم.
وقتی علت را پرسیدند،گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
🔸درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، درآن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است.
🔸طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طلاب
#فعالان_فرهنگی
#تبلیغ
#اخلاص
#نه_پول
#نه_تشکر
🎥 خاطره استاد قرائتی که اشک آیت الله میرزا جواد تهرانی را در آورد!
https://eitaa.com/joinchat/2584739876C128c22f59e
✨﷽✨
🏴خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر
✍️علامه امینی میگوید: مدتها فکر میکردم که خداوند چگونه شمر را عذاب میکند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او #شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.
📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
سلام بر حسین تشنه لب
🌷 مقدمه https://eitaa.com/ahlebet1/3 فهرست خاطرات. https://eitaa.com/ahlebet1/4 .. .
🔴اثر بی توجهی و بی اعتنایی به پدر!
فرزند آیت الله کوهستانی، درباره احترام به پدر، از دیدگاه پدر گرامی خود چنین حکایت می کند:
روزی در حیاط منزل مشغول انجام کاری بودم، آقا چند بار مرا صدا کرد، ولی من چون نشنیده بودم متوجه خطاب ایشان نشدم.
برای مرتبه آخر که مقداری بلندتر مرا مورد خطاب قرار داد صدای مبارک ایشان را شنیدم و بلافاصله به محضرشان رسیدم.
با ناراحتی فرمود:
«چرا جواب ندادی؟»
عرض کردم: صدای شما را نشنیدم، اگر کوتاهی کردم حاضرم مؤاخذه شوم.
فرمود:
من که تو را بخشیدم ولی از اثرش می ترسم...
گویا مراد معظم له این بود که فرزند نباید در مراقبت و اطاعت از والدین خود کوتاهی کند و باید همواره گوش به فرمان پدر و آماده خدمت گزاری باشد
زیرا که سهل انگاری در این زمینه آثار نامطلوبی روی فرزند خواهد داشت.
📕بر قله پارسایی،کرامات آیت الله کوهستانی
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
✨﷽✨
🌼هشام بن سالم گوید: حضرت امام صادق(ع) در حدیثی که در آن داستان حضرت داوود(ع) را ذکر می کند، فرمودند:
✍️حضرت داود علیهالسلام هنگامی که «زبور» را تلاوت میکرد کوهها و سنگها و پرندگان پاسخ وی را میدادند.
روزی آن حضرت به کوهی رسید که پیامبر عابدی به نام حِزقیل علیهالسلام در آنجا بود، چون آوای کوهها و آواز درندگان و پرندگان را شنید، دانست که وی داود علیهالسلام است.
💐حضرت داود علیهالسلام به او گفت: ای حِزقیل اجازه میدهی که به نزد تو بالا بیایم؟ حِزقیل علیهالسلام گفت: نه! با شنیدن پاسخ منفى، حضرت داود علیهالسلام ناراحت شد و گریست.
💐خدای متعال به حزقیل علیهالسلام وحی کرد که داود علیهالسلام را سرزنش نکن و از من عافیت بخواه؛ گویند حِزقیل دست داود علیهالسلام را گرفت و وی را به جانب خود بالا برد.
حضرت داود به حزقیل علیهالسلام گفت: «ای حزقیل آیا هیچ گاه قصد گناه کردهاى؟ حِزقیل علیهالسلام گفت: نه.
💐داود علیهالسلام گفت: آیا از این عبادتِ خداوند تو را عُجبی رسیده است؟ حزقیل گفت: نه.
داود گفت: «آیا دل به دنیا دادهای و شهوات و لذّات دنیا را دوست داشتهاى؟» حزقیل گفت: «آرى، گاهی بر دلم راه یافته است!» داود علیهالسلام گفت: وقتی چنین حالتی پیدا میشود چه میکنى؟ حزقیل علیهالسلام گفت: من به این درّه میروم و از آنچه در آن است عبرت میگیرم». حضرت داود علیهالسلام به آن درّه رفت و به ناگاه تختی از آهن دید که جمجمه و استخوانهای پوسیدهای بر آن و لوح آهنینی نیز آنجا بود که نوشتهای داشت، داود علیهالسلام آن را خواند، و دید که بر آن نوشته شده است: «من، اَرْوَیِ بْنِ سَلَمْ هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر ساختم [و بسیار فساد کردم]، آخر کارم این شد که: خاک بسترم و سنگ بالِشم و کرمها و مارها همسایگانم هستند! پس هر که مرا بنگرد، به دنیا فریفته نشود.
📚برگرفته از: گفت و شنود پیرامون موعود(ع)، ذبیح الله محسنی کبیر، ج 2، صص 3738.
1. کمال الدّین عربی، ج 2، باب 46، ما جاء فی التّعمیر، ص 524.
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
✨﷽✨
✅اگر تو او را وادار و مطيع خود نكنى او تو را مطيع خود خواهد ساخت
✍️روزى حضرت على (ع ) از درب دكان قصابى مى گذشت .قصاب به آن حضرت عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! گوشتهاى بسيار خوبى آورده ام . اگر ميخواهيد ببريد. فرمود: الا ن پول ندارم كه بخرم . عرض كرد من صبر مى كنم پولش را بعدا بدهيد.
فرمود: من به شكم خود مى گويم كه صبر كند اگر نمى توانستم به شكم خود بگويم از تو مى خواستم كه صبر كنى ولى حالا كه ميتوانم به شكم خود مى گويم كه صبر كند. آرى ، خاصيت نفس اماره اين است كه اگر تو او را وادار و مطيع خود نكنى او تو را مشغول و مطيع خود خواهد ساخت .
ولى على (ع ) كه در ميدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحب ها نمى شود، به طريق اولى و صد چندان بيشتر هرگز بر خود نمى پسندد كه مغلوب يك ميل و هواى نفس گردد.
📚 گفتارهاى معنوى ، ص ۲۶۲
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
🟣دلسوزی ملک الموت برای دو نفر
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود ، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد ، پیامبر (ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی ، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:اولی روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند ، در این میان فرزند پسری از او متولد شد ، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم ، دلم به حال آن پسر سوخت.
دومی هنگامی که شداد بن عاد ، سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی نظیر خود پرداخت ، و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود ، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریای بی کران به لطف خود گرفتیم ، بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم ،
در عین حال کفران نعمت کرد ، و خودبینی و تکبر نمود ، و پرچم مخالفت با ما برافراشت ، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت ، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم
📚جوامع الحکایات ، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی ، صفحه 330
کانال سخنرانی دلنشین
@sokhanrani313
#داستان_آموزنده_علما
🌱نقل است که مرحوم شیخ سبزواری (رضواناللهعلیه) برای عیادت بیماری میرفت و عدهای هم با او بودن، نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت.
🍃 اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا اینجا آمدید و حالا بر میگردید؟
آقا جواب داد: خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و میگوید که سبزواری، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است!
چون داخل نیتم ناخالصی خوشآمدن خلق خدا پیش آمده، حالا برمیگردم
تا هنگامیکه اخلاص اولیه را بیابم و این بار تنها برای رضای خدا به عیادت بیمار بیایم....
@jomlehayenab
✅ مرحوم مهندس سید عبدالباقی، فرزند بزرگ علامه طباطبایی، در پاسخ بدین سوال که چرا به پدرشان، لقب علامه دادهاند، میگوید:
«پدر من از نظر فردی هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسبسواری تیز تک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بیرقیب، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان، در سرایش اشعار ناب عارفانه. اما از نظر شخصیت اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کمنظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی (حساب و هندسه و جبر) حظّی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستارهشناسی (نجوم) تبحّر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و شاید باور نکنید که پدر بزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحبنظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً نقش طراح و معمار اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشهای از فضایل آن شادروان بود و گرنه شما میدانید که بیجهت به هر کسی، لقب «علامه» نمیدهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچ کس را علامه نمیخوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر، ایمان آورده باشند. »
🔺کانال معرفتی طریق السلوک
http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944
🌻 از #موسیقی به حکمت و #عرفان🌻
🔸آقا میرزا جهانگیرخان قشقایی یکی از بزرگان ایل قشقایی بود که برای تکمیل فن موسیقی به اصفهان آمد. روزی برای تنظیم تار خود روانه بازار می شود.
پیرمردی وی را می خواند و از حالش جویا می شود.
🔸پیر، خیره خیره به او می نگرد و می گوید: گیرم که در این فن، فارابی (معلم ثانی) شدی، باز مطربی بیش نخواهی بود. همین جا ( اشاره کرد به حوزه علمیه صدر که در آن نزدیکی بود) حجره ای بگیر و مشغول تحصیل شو.
وی در سن چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می گیرد. .
🔸جهانگیرخان می گوید: اینگونه بود که یک مرتبه از خواب غفلت بیدار شدم. من اگر چیزی یاد گرفتم از همت و نفس آن حکیم الهی (همای شیرازی) بود.
🔺کانال معرفتی و سلوکی طَریقُ السُّلُوک
@sulook
✳️ استدلال علامه امینی در مهمانی اهل سنت و سوالی که بی جواب ماند؟
🔹زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد
اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید .
🔹علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه :
✅هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است .
سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند .
سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید :
🔹آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت … ؟
اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟
🔰🔹تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمی شناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟ !
در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی غاضبه علیهما – 👈فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.
📚 منبع:
http://yon.ir/49HBW
👇👇👇
🆔 @hadanair
🖥 www.hadana.ir
مرگ فرزند
صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد.
در يكى از شبها فرزندش از دنيا رفت. صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بود قلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت. (۷۵)
•✾📚 @Dastan 📚✾•
سخنان خليل بن احمد
خليل بن احمد گويد: روزى كه با عالمى بالاتر و داناتر از خودم باشم آن روز، روز استفاده من است و اگر با كسى كه در علم از من پائين تر است باشم آن روز روز افاده وفايده دادن من است و اگر با كسى باشم كه با من در علم مساوى است آن روز، روز مباحثه و مذاكره من است و اگر روزى هيچكدام از اين سه نباشد آن روز، روز مصيبت من است.
حاج ميرزا حسين سبزوارى و محمد هاشم ميرزاى افسر حكايت كنند كه مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى مراقبت زياد در درس داشت و كمتر درس و بحث را ترك مى كرد
، روزى به واسطه شدت سرما گفت: فردا درس تعطيل است، فرداى آن روز به مجلس درس حاضر شد. طلبهها علت را پرسيدند. فرمود: ديدم گاوان براى زراعت مى روند، روا نديدم كه من بحث را ترك گويم (۵۸).
على عليه السلام فرموده است:
لا يعدم الصبور الظفّر وان طال به الزمان.
پيروزى نصيب بردبارى و كوشش مى گردد هر چند مدت محروميتش زياد باشد. (۵۹)
•✾📚 @Dastan 📚✾•
ابن انبارى به علت عشق به علم از هر لذت نفسانى صرفنظر كرد
ابوبكر محمد بن قاسم نحوى (معروف
به ابن انبارى) سيصد هزار بيت شاهد براى قرآن در حفظ داشته و به او مى گفتند مردم در باب حافظه تو بسيار سخن گفتند، بگو چقدر در حفظ دارى؟ مى گفت: سيزده صندوق حفظ دارم. و گفته شده كه صد وبيست تفسير قرآن در حفظ داشت و به جهت حفظ قوه حافظه بسيارى از غذاهاى لذيذه را كه ضرر به قوه حافظه داشت ترك كرد، رطب را مى گرفت و مى گفت: تو طيبى ليكن اطيب از تو حفظ كردن آن چيزى است كه خدا بخشيده به من از علم.
گويند: روزى در بازار مى گذشت جاريه خوشرويى را ديد طالب او شد اين خبر به (راضى باللّه) خليفه عباسى رسيد، امر كرد او را خريدند و براى ابن انبارى بردند ابن انبارى جاريه را امر به صبر براى استبراء نمود. مى گويد: من در طلب حل يك مساءله علمى بودم در اين وقت ناگهان قلبم متوجه جاريه شد و از فكر در آن مساءله بازماندم آن وقت به خادم گفتم: اين جاريه را ببر من نمى خواهم و نمى ارزد به خاطر اين جاريه از طلب علم بازمانم.
غلام خواست او را ببرد جاريه گفت: تو مردى عالم و عاقل و صاحب مقامى بايد بدانى كه اگر مرا بيرون كنى و گناه مرا معين نكنى مردم گمان بد در حق من مى برند.
گفتم كه: از براى تو هيچ تقصيرى نيست جز اين كه ديدم با وجود تو از علمم مى مانم گفت: اين سهل است
؛ چون خبر به (راضى) رسيد گفت: سزاوار نيست كه علم در قلب احدى شيرين تر باشد از علمى كه در قلب اين مرد است.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#آیت_اللهی_که_درحال_بیهوشی #پرفسوری_را_مسلمان_کرد❗️
🔸مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود
پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد.
پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند.
🔸آیت الله میلانی درآن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد.
پروفسور برلون بعد ازدیدن این صحنه گفت:
برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم.
وقتی علت را پرسیدند،گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، درحالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
🔸درآن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، درآن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است.
🔸طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
نمونه از کیاست و حاضر جوابی علمای شیعه :
محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، از علمای برجسته و فقهاء ومتكلمین بزرگ و از زهّاد و وارستگان كم نظیر شیعه ،از جمله افرادی است كه به حاضر جوابی و برخورداری از منطق و استدلال قوی شهره بودند، بگونه ای كه كه سنی و شیعه او را به علم و كمال و صراحت بیان قبول داشتند، جنازه او را هشتاد هزار نفر تشییع كردند و در حرم كاظمین به خاك سپردند.
شیخ مفید از نوابغ تاریخ است كه بیش از دویست كتاب ، تالیف نمود، و اهل تسنن او را بزرگترین عالم از علمای شیعه می دانستند.
از حكایات مربوط به این نابغه بزرگ این كه : روزی قاضی عبدالجبّار در بغداد در مجلس حضور داشتند، در این هنگام شیخ مفید وارد مجلس شد، و در پائین مجلس نشست ، و پس از مدتی ، به قاضی رو كرد و گفت : من از تو در حضور این علماء سۆالی دارم . قاضی گفت : بپرس .
شیخ مفید گفت :
شما در مورد این حدیث چه می گوئید كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غدیر فرمود: من كنت مولاه فعلی مولاه كسی كه من رهبر او هستم ، پس علی (علیه السلام) رهبر او است آیا این حدیث ، مسلّم و صحیح است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر فرموده است ؟ قاضی گفت : آری ، حدیث صحیح می باشد.
شیخ مفید گفت : منظور از كلمه مولی چیست ؟ قاضی گفت : مولی به معنی اولی (بهتر) است . شیخ مفید گفت : پس این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنی چیست ؟
با این كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را بهتر از دیگران معرفی نموده است . قاضی گفت : این حدیث ، روایت است ، ولی خلافت ابوبكر، درایت و از روی اجتهاد و درك می باشد، و انسان عادل روایت را همتای درایت قرار نمی دهد یعنی درایت مقدّم است .
شیخ مفید گفت : شما درباه این گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) چه می گویید كه به علی (علیه السلام) فرمود: حربك حربی و سلمك سلمی : جنگ تو، جنگ من است ، وصلح تو صلح من است . قاضی گفت : این گفتار بر اساس حدیث صحیح است .
شیخ مفید گفت : نظر شما درباره اصحاب جمل كه به جنگ علی (علیه السلام) آمدند مانند طلحه و زبیرو... چیست ؟ قاضی گفت : ای برادر، آنها توبه كردند.
شیخ مفید گفت : ای قاضی ! جنگ آنها درایت (و حتمی) بوده است ولی توبه كردن آنها روایت شده است ، و تو در مورد حدیث غدیر گفتی ، روایت معادل درایت نیست (و درایت مقدم می باشد).
قاضی از پاسخ به شیخ مفید، عاجز و درمانده شد، سر درگریبان فرو برد و سپس گفت : تو كیستی ؟ شیخ مفید جواب داد: من خدمتگزار تو محمد بن محمد بن نعمان حارثی هستم .
قاضی از مسند قضاوت برخاست ، و دست شیخ مفید را گرفت و بر آن مسند نشاند و گفت : انت المفید حقا، براستی كه تو انسان مفید (سود بخشی) هستی . چهره های علمای بزرگ مجلس در هم كشیده شد،
وقتی قاضی ، ناراحتی آنها را در یافت به آنها رو كرد و گفت : ای علماء! این مرد شیخ مفید مرا مجاب كرد و در پاسخ او عاجز شدم ، اگر كسی از شما قادر به جواب او است ، اعلام كند تا او را بر مسند بنشانم و شیخ مفید به جای خود بنشیند، هیچ كس جواب نداد و این موضوع شایع گردید، و علت نام گذاری او به مفید از همین جا سرچشمه گرفت.(1)
نتیجه اینكه، استدلال و منطق قوی می تواند زمینه مناسبی را برای جذب مخاطب به سمت پیام مورد نظر فراهم آورده و از این طریق بستر لازم را برای تبلیغ دین خدا ایجاد نماید.
پی نوشتها:
1. محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم