فرزندم!
زیاد یاد مرگ کن!
یاد جایی که ناگهان در آن فرو میافتی
و بعد مردن، به آن میرسی؛
تا وقتی سراغت آمد، آماده باشی؛ کمربسته و مهیا؛
نکند ناگهان غافلگیرت کند و مغلوب شوی؛
نکند رنگ و لعاب مردمی که خیال برشان داشته، در دنیا میمانند، مردمی که مثل سگ، دنیا را از هم میدزدند، تو را گول بزند.
خدا که از احوال این روزگار پست، تو را خبر کرده،
خود دنیا هم به تو، خودش را معرفی کرده،
و زشتیهایش را نشانت داده.
مردمی که پی دنیایند، سگهای عوعوزن و درندگان شکاریاند؛
به هم چنگ و دندان نشان میدهند؛
زورمنداهاشان، بیزورها را میخورند
بزرگهاشان، کوچکترها را تحت سلطه میگیرند.
بعضیهاشان، چهارپای رام و زانوبند دارند؛
بعضیها رها شده
و زانوبندهاشان را گم کردهاند
و به تاخت، سمت بیراهه میروند.
در شنزار بیگیاه و علف (و پر از) رنج و آفت میچرند؛
بیچوپانی که مواظبشان باشد،
و بیگلهبانی که آنها را (در مرتعی سالم) بچراند.
دنیا آنها را برد به راهی تاریک
چشمهایشان را هم گرفت؛ تا علائم و نشانههای راه روشن را نبینند.
آنان در سرگردانیهای دنیا گم شدند؛
در نعمتهایش فرو رفتند
و دنیا شد خدایشان.
بعد، دنیا با آنها بازی کرد
آنها هم با دنیا بازی کردند
و هرچه فراسوی آن بود، از یاد بردند.
اگر صبر کنی، تاریکی کنار میرود.
کجاوههای سفر، رسیده و آماده، ایستادند.
هر که تند و سریع رود، به کاروان میرسد.
#به_پسرم
#اهل_کتاب بمانیم