eitaa logo
اهل کتاب
130 دنبال‌کننده
152 عکس
1 ویدیو
4 فایل
اهل کتاب صادق معرفی کتاب و ترویج فرهنگ مطالعه و تفکر «هرکس‌باکتاب‌ها‌آرام‌گیرد هیچ‌آرامشی‌راازدست‌نداده‌است....» #امام‌علی‌؏ ارتباط با مدیر @ibrahimshojaat صفحه‌ی اینستاگرام: Instagram.com/ahleketab
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب معرفی امروز، کتابی نیست جز کتاب #کتاب! #کتاب، یکی از آخرین کتاب‌های منتشر از شاعر محبوب کشورمان، یعنی جناب آقای #فاضل_نظری می‌باشد که همانند آثار قبلی ایشان، بسیار مورد استقبال علاقه‌مندان قرار گرفته است. اشعار این کتاب هم همانند سایر کتاب‌های ایشان عاشقانه می‌باشد. بیایید چند شعر از اشعار ایشان را بخوانیم: شهر دل‌آزردگان باز هم باغچه از غنچه پژمرده پر است شهر، از مردم دلتنگ و دل‌آزرده پر است گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم خاک این میکده از مست زمین‌خورده پر است گیرم از قصه این غصه هم آگاه شدم زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است بی‌سبب نیست که یادآور تنهایی‌هاست آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب برکه بخت من از ماهی دلمرده پر است ستون آه مثل کوهی که سر از آب نیاورد برون دیر برخواستی از خواب خوش ای بخت نگون! عقل من گرچه به‌جز چون و چرا هیچ نداشت بعد از انکار تو دیگر نه چرا داشت، نه چون چون اناری سر راه تو به خاک افتادیم تا بغلتیم به آغوش تو ای رود! به خون دل بی‌حوصله صدبار فروریخته بود زیر این سقف نمی‌زد اگر آن آه ستون پاسخی درخور پیچیدگی موی تو نیست می‌کشد کار من از فکر تو آخر به جنون #کتاب #شعر_معاصر #عاشقانه #فاضل_نظری #اهل_کتاب بمانیم
در روزهای که طعم تلخ تنهایی را بیش از پیش در کامکان پیچیده است، فرصتی را برای خواندن کتاب بصورت روزانه کنار بگذارید. در این خواندن شعر را هرگز فراموش نکنید. استاد علی‌رضا قزوه، مجعوعه اشعار خود به انتخاب علی‌محمد مودب و مبین اردستانی در کتابی با نام چمدان‌های قدیمی با همکاری شهرستان ادب منتشر کرده است که تعدادیی از غزل‌های آن‌ را با هم می‌خوانیم. 1- ای آینه‌ی هر چه غزل، هر چه قصیده دلبازترین پنجره‌ی رو به سپیده! ای در نفست قونیه در قونیه اشراق از دست خدا باده الهام چشیده ای گندم بی‌معصیت، ای عصمت معصوم دستان تو باغی‌یست پر از سیب رسیده هم جان تو از مستی و اخلاص، لبالب هم شعر تو آمیزه‌ای از عشق و عقیده فیروزه بازار سخن، یوسف نایاب! یک شهر خریدار شماییم ندیده عطار زمان! تیغ زبان تیز کن امشب خواب مغلان دیدم و سرهای بریده 2- نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود نخستین اتفاق تلخ‌تر از تلخ در تاریخ که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرم بود مدینه نه که حتی مکه دیگر جای امنی نیست تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود فتاد از پا کنار رود در آن ظهر دردآلود کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود دلش می‌خواست می‌شد آب شد از شرم، اما حیف دلش می‎خواست صد جان داشت، اما باز هم کم بود اگر در کربلا توفان نمی‌شد کس نمی‎فهمید چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود بمانیم
صامت اولین کتاب شاعر جوان، محمد مهارت است که در قالب مجموعه غزل به تازگی منتشر شده اشت. اولین نکته‌ای که قبل از خواندن این کتاب احساس می‌شود، تقلیدی است که طراحی جلد آن وجود دارد و شما را به یاد آثار می‌اندازد. مجموعه حاضر دربردارنده 35 غزل می‌باشد که با توجه به تازه کار بودن شاعر آن، می‌توان در مجموع گفت که اشعار نسبتا خوبی را در خود گنجانده است. در ادامه دو غزل برتر از این مجموعه را آورده‌ایم. یلدا بیا با نگاهی که داری نگارم بشو خبر از تبارم بیار و دیارم بشو کسل گشته شب‌های یلدای بی هم نفس نفس زن در این فصل سرما، بهارم بشو رها کن جهان را، بیا بر زبانم بشین به هم زن اراجیف جمع و شعارم بشو تن سرد من را در آغوش گرمت بکش خوشم من به گرمای زندان، حصارم بشو شکستم پس از رفتنت ساز ناکوک خود تو با آن صدایی که داری هزارم بشو اغیار در نظرش بی‌دلیل، همچو غریبان شدم مات تماشای او، کیش رقیبان شدم در نظرش دیگریست، آنکه شدم عاشق‌اش تا نگه‌اش را گرفت، جزء ادیبان شدم بار که از دل برفت، درد به جایش نشست ای اجلم جان بگیر، خوار طبیبان شدم من که بدم در جهان، واعظ هر عاشقی مستمعی بی‌حواس، بهر خطیبان شدم رهگذری تازه است، هر که به ما می‌رسد عابری از من گذشت، پاره گریبان شدم بمانیم
بنا به توصیه چند تن از اساتید خوبم، کتاب گزیده شعرهای اقبال لاهوری را از انتشارات قدیانی در نمایشگاه کتاب امسال خریداری کردم و با این مرد بزرگ و آثار و دغدغه‌هایش کمی آشنا شدم. اقبال لاهوری متولد سال ۱۲۵۶ در شهر سیالکوت در منطقه پنجاب پاکستان (البته در زمان حیات اقبال پاکستان از هندوستان جدا نشده بود) است. وی در خانواده‌ای مذهبی و شیعه تربیت یافت و جوانی او به فعالیت‌های سیاسی_اجتماعی و فعالیت‌های ضداستعماری گره خورد. جالب است بدانید که اقبال لاهوری و سید جمال الدین اسدآبادی در یک عصر می‌زیستند و هر دو برای احیای فکر دینی و جلوگیری از هجوم غرب‌زدگی در تلاش بودند. اقبال نیز به مانند بسیاری از شعرای دیگر، شعر و هنر را مناسب‌ترین قالب برای انتقال معانی و معارف خود یافت و با وجود اینکه زبان اصلی او اردو بود، چندین دفتر شعر بسیار زیبا را به زبان فارسی سرود و همین امر باعث شده است که او را امروز، معروف‎‌ترین شاعر پارسی گوی معاصر شبه‌قاره هند به شمار آوریم. عنصر اندیشه، مهم‌ترین عنصر شعرهای اقبال است. توصیه می‌کنم شعرهای اقبال بخوانید و در آن‎‎‎‌ها تامل بفرمائید. شعر آزادگی اسلامی و راز کربلا: هر که پیمان با هوالموجود بست گردنش از بند هر معبود رست مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست عشق را ناممکن ما ممکن است عقل سفاک است و او سفاک‌تر پاک‌تر چالاک‌تر بیباک‌تر عقل در پیچاک اسباب و علل عشق چوگان باز میدان عمل عشق صید از زور بازو افکند عقل مکار است و دامی میزند عقل را سرمایه از بیم و شک است عشق را عزم و یقین لاینفک است آن کند تعمیر تا ویران کند این کند ویران که آبادان کند عقل چون باد است ارزان در جهان عشق کمیاب و بهای او گران عقل محکم از اساس چون و چند عشق عریان از لباس چون و چند عقل می‌گوید که خود را پیش کن عشق گوید امتحان خویش کن عقل با غیر آشنا از اکتساب عشق از فضل است و با خود در حساب عقل گوید شاد شو آباد شو عشق گوید بنده شو آزاد شو عشق را آرام جان حریت است ناقه اش را ساربان حریت است آن شنیدستی که هنگام نبرد عشق با عقل هوس پرور چه کرد آن امام عاشقان پور بتول سرو آزادی ز بستان رسول الله الله بای بسم الله پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر بهر آن شهزاده‌ی خیر الملل دوش ختم المرسلین نعم الجمل سرخ رو عشق غیور از خون او شوخی این مصرع از مضمون او در میان امت ان کیوان جناب همچو حرف قل هو الله در کتاب موسی و فرعون و شبیر و یزید این دو قوت از حیات آید پدید زنده حق از قوت شبیری است باطل آخر داغ حسرت میری است چون خلافت رشته از قرآن گسیخت حریت را زهر اندر کام ریخت خاست آن سر جلوه‌ی خیرالامم چون سحاب قبله باران در قدم بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد بهر حق در خاک و خون غلتیده است پس بنای لااله گردیده است مدعایش سلطنت بودی اگر خود نکردی با چنین سامان سفر دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد دوستان او به یزدان هم عدد سر ابراهیم و اسمعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود عزم او چون کوهساران استوار پایدار و تند سیر و کامگار تیغ بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آئین است و بس ماسوی الله را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد تیغ لا چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید نقش الا الله بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله‌ها اندوختیم شوکت شام و فر بغداد رفت سطوت غرناطه هم از یاد رفت تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان بمانیم