eitaa logo
عرفان ناب
548 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
89 ویدیو
3 فایل
📡 http://www.ahlevela.com ديگر كانال ما: 👈 http://ble.ir/ahlevelaa ارتباط با ما: 👈 @adminsm 🌐 اينستاگرام:👈http://instagram.com/ahlevela 🔵 کانال ما در آپارات: 👈 https://www.aparat.com/ahle_vela/Ahlevela
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🟥 ⁉️ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش هشتم) در شماره‌ی پیشین این نوشتار، احتمال اثر و نبودن خطر عمده را که دو شرط وجوب امر به معروف است، در نهضت عاشورا بررسی کردیم. گفتیم کدام انسان صاحب عقل و حتّی بی‌دینی است که بگوید حرکت امام حسین علیه‌السّلام بی‌اثر بود و در طول تاریخ فایده‌ای نداشت؟! حرکت اباعبدالله علیه‌السّلام خون غیرت و حماسه را در رگ‌های امّت اسلامی جاری کرد. کاری که امام حسین علیه‌السّلام کردند، نقاب فریب دستگاه حکومت اموی را از چهره‌اش انداخت. حرکت امام حسین علیه‌السّلام بی‌اثر بود؟! آیا تا همین امروز آثار حرکت اباعبدالله علیه‌السّلام را در جهان نمی‌بینیم؟ چقدر کوتاه‌فکری است که تصوّر کنیم کشته شدن امام حسین علیه‌السّلام، یعنی امام حسین علیه‌السّلام در اهدافشان ناکام ماندند. خیر، اتّفاقاً کامیابی امام حسین علیه‌السّلام در شهادتشان بود. این هدف جز از راه شهادت قابل تأمین نبود؛ آن هم شهادت حجّت خدا؛ شهادت نوه‌ی پیغمبراکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله؛ شهادت کسی که پیغمبر ایشان را روی سینه‌شان می‌نشاندند؛ شهادت کسی که پیغمبراکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله به ایشان و برادرشان گفته بودند شما سرور جوانان بهشتید. فقط شهادت ایشان بود که می‌توانست چنین اثر ماندگاری در طول تاریخ بگذارد و اسلام را از نابودی مطلق حفظ کند. ◻️اگر امام حسین علیه‌السّلام قیام نمی‌کردند، جریان تاریخی از سقیفه تا حکومت یزید به نقطه‌ای رسیده بود که دیگر می‌توانست اسلام را برای همیشه نابود کند و اصلاً چیزی به‌نام اسلام نمانَد. اگر می‌گوییم سقیفه مسخِ اسلام کرد، حکومت یزید می‌توانست محوِ اسلام کند. و آنچه جلوی آن را گرفت، خون سرخ اباعبدالله‌الحسین علیه‌السّلام و یاران پاکبازشان بود؛ والاّ اصلاً اسمی از اسلام باقی نمی‌ماند. لذا این جمله معروف است که: الْاِسْلامُ مُحَمَّدِیُّ الْحُدُوثِ وَ حُسَیْنِیُّ الْبَقاءِ: حدوث اسلام به‌دست پیغمبراکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله صورت گرفت؛ امّا بقای اسلام با خون سرخ اباعبدالله علیه‌السّلام بود. ◻️اگر امروز چیزی به‌نام اسلام به دست ما رسیده است، به برکت اباعبدالله علیه‌السّلام است. نه فقط شیعه، اهل‌سنّت هم آنچه دارند رهین امام حسین علیه‌السّلام است. چون اگر یزید مستقر می‌شد نه سنّی می‌ماند نه شیعه؛ اصلاً نه قرآنی می‌ماند، نه اعتقاد به رسالت پیغمبر خاتم صلّی‌الله‌علیه‌وآله. حالا، کدام انسان عاقل فهمیده‌ای، حتّی بی‌اعتقادِ به اسلام می‌تواند بگوید حرکت امام حسین علیه‌السّلام بی‌اثر بود و اثر نکرد؟ و چون احتمال اثر شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است، اصلاً این قیام واجب نبود و اگر امام حسین علیه‌السّلام می‌دانستند که کشته می‌شوند، وجوب امر به معروف و نهی از منکر هم از گردنشان برداشته شده بود! این حرف کاملاً بی‌پایه است که بگوییم اگر می‌دانستند کشته می‌شوند، نباید می‌رفتند و خلاف شرع بود.  ◻️اگر همه‌ی روایات را هم زیر سؤال ببرند، بنده یک سؤال قرآنی مطرح می‌کنم. زمانی که خدای متعال در عالم رؤیا به پیامبر بزرگ اولوالعزم، ابراهیم خلیل علیه‌السّلام، مأموریّت داد که پسرش اسماعیل علیه‌السّلام را در راه خدا سر ببرد و ذبح کند، اسماعیل علیه‌السّلام در برابر این امر تمکین کرد یا نه؟ وقتی ابراهیم علیه‌السّلام گفت: يا بُنَیَّ اِنِّی اَرىٰ‏ فِی الْمَنامِ اَنِّی اَذْبَحُكَ‏ فَانْظُرْ ما ذا تَرىٰ: پسر عزیزم من در عالم رؤیا دیدم که سر تو را می‌بُرم و ذبح می‌کنم، ببین نظرت راجع‌به این چیست؟ اسماعیل علیه‌السّلام به پدر عرض کرد: يا اَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی‏ اِنْ شاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّابِرِينَ: ای پدر آنچه را مأموریّت یافتی عملی کن؛ ان‌شاءالله مرا هم از شکیبایان و صابران و ثابتقدمان خواهی یافت. اسماعیل علیه‌السّلام می‌دانست سرش بریده می‌شود و کشته می‌شود یا نه؟ پس او هم خود را به هلاکت انداخت و خلاف شرع کرد! این واقعیّت قرآنی را که به این صراحت آمده، می‌توانید انکار کنید؟ خیلی کوتاه‌فکری است! استاد مهدي طيّب ادامه دارد….. عليه السّلام
‍ 🟥⁉️ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش نهم) ◻️آنچه بحث را با آن شروع کردیم این بود که اگر یزید برای بیعت گرفتن سراغ امام حسین علیه‌السّلام نمی‌رفت، یقیناً امام حسین علیه‌السّلام برای مبارزه با ظلم و فساد و بی‌دینی یزید، سراغ او می‌رفتند. اگر یزید دست از امام حسین علیه‌السّلام برمی‌داشت، یقیناً امام حسین علیه‌السّلام دست‌بردار یزید نبودند. ◻️گفتیم حرکت امام در رابطه با پدیده‌ی حکومت یزید، یک حرکت فعّال است، نه یک حرکت منفعل که منتظر بمانند از او بیعت بخواهند. دو سال به مرگ معاویه مانده بود که امام حسین علیه‌السّلام در سفر حجّی که مشرّف شدند، در مِنا دو کار بسیار بزرگ کردند. چون از همان موقع معاویه شروع کرده بود به زمینه‌سازی برای بیعت گرفتن برای یزید، به‌عنوان ولی‌عهد خودش. امام حسین علیه‌السّلام یک تجمّع از روشنفکران، صاحبان اندیشه، صاحبان قلم و صاحبان سخن، در مِنا تشکیل دادند؛ آنان را در خیمه‌ی خودشان جمع کردند و یک سخنرانی عجیب ایراد فرمودند. سال‌های قبل آن سخنرانی را از تحف‌العقول خوانده و ترجمه کرده‌ام. ◻️حضرت در آن سخنرانی چنان به این روشنفکران می‌تازند؛ روشنفکرانِ خودفروخته‌ی‌ دنیاپرستی که با جیره و مواجبی که از حکومت اموی و دستگاه ظلم معاویه می‌گیرند، دهان‌ها را بسته‌اند و وظیفه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده‌اند و به ابزار توجیه حکومت ظالم و ستمگر اموی تبدیل شده‌اند. و حضرت در همان سخنرانی نهضت خویش را اعلام می‌کنند. هنوز معاویه زنده است؛ امّا امام در همان سخنرانی بیان می‌کنند که نهضتی را در پیش خواهیم گرفت که نهضت مبارزه برای رسیدن به قدرت و ثروت نیست. اللَّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِی كانَ مِنّا تَنافُساً فِی سُلْطانٍ، وَ لاَ الْتِماسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لـٰكِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَ نُظْهِرَ الْاِصْلاحَ فِی بِلادِكَ. از نهضت سخن می‌گویند! از قیامی سخن می‌گویند که برای قدرت‌طلبی نیست؛ رقابت بر سر سلطنت و قدرت نیست. این قیام دنیاطلبی نیست که بخواهیم به قدرت برسیم و زراندوزی کنیم. هدف ما اقامه‌ی دین خداست. هدف ما اصلاح‌طلبی است؛ مبارزه‌ی با ظلم است؛ در امنیّت قرار گرفتن مظلومان است؛ بر پا شدن حدود و احکام الهی است. ◻️با این اوصاف چگونه می‌توان گفت امام حسین علیه‌السّلام منفعل بودند و بعد از اینکه یزید از امام بیعت خواست، ایشان تصمیم گرفتند این حرکت را انجام دهند. از دست استاندار مدینه فرار کردند؛ به مکّه رفتند؛ آنجا هم دیدند نمی‌شود فرار کرد ولذا به کوفه رفتند. یا بگوییم نامه‌های کوفیان سبب حرکت حضرت شد. کدام نامه؟ هنوز دو سال به مرگ معاویه مانده که حضرت از نهضتشان سخن می‌گویند.  ◻️دومین گزارشی را که از سفر حجّ امام و سخنرانی ایشان در مِنا هست و در کتاب‌های متعدّدی نقل شده، برایتان می‌خوانم. امام حسین علیه‌السّلام یاران و بستگانشان از بنی‌هاشم را و همه‌ی صحابه و چهره‌های شاخص تابعین را که در آن سال به حج مشرّف بودند، در چادر و خیمه‌ای جمع کردند. بنا به نقل روایت، این جمعیّت بیش از هزار نفر بودند. حضرت سخنانی برای آنان ایراد فرمودند که اگر عزیزان علاقه‌مند بودند، به بحار‌الانوار مرحوم مجلسی مراجعه کنند. ◻️حضرت آنجا به صحابه و تابعین و بنی‌هاشم که در خیمه جمع شدند، می‌فرمایند: اِسْمَعُوا مَقالَتِی وَ اكْتُمُوا قَوْلِی: حرف‌های مرا خوب گوش کنید و سخن مرا هم کتمان کنید و بپوشانید؛ نگذارید به گوش دستگاه حکومت برسد. ثُمَّ ارْجِعُوا اِلىٰ اَمْصارِكُمْ وَ قَبائِلِكُمْ مَنْ اَمِنْتُمْ مِنَ النّاسِ وَ وَثِقْتُمْ‏ بِهِ‏ فَادْعُوهُمْ‏ اِلىٰ ما تَعْلَمُونَ‏: بعد که حجّ تمام شد به شهر و قبیله‌های خودتان برگردید و به کسانی که امین می‌دانید و مورد اعتماد شما هستند و می‌دانید که خبر این نهضتی را که داریم برنامه‌ریزی می‌کنیم لو نمی‌دهند، برسانید. (دو سال قبل از مرگ معاویه!) فَاِنِّی اَخافُ اَنْ يَنْدَرِسَ هٰذَا الْحَقُّ وَ يَذْهَبَ: چرا که منِ اباعبدالله خوف این را دارم که حق کلاًّ مندرس شود و دین خدا از بین برود. بعد فرمودند: «وَ اللّٰهُ‏ مُتِمُّ ‏نُورِهِ‏ وَ لَوْ كَرِهَ ‏الْكافِرُونَ»:‏ و خدا نور خودش را تکمیل خواهد کرد؛ ولو کافران کراهت داشته باشند و نپسندند.  ◻️ دو سال قبل از مرگ معاویه این ماجرا رخ داده. چطور می‌توانیم بگوییم حرکت امام حسین علیه‌السّلام یک حرکت انفعالی بود و بعد از اینکه یزید امام را توسط استاندار مدینه زیر فشار قرار داد که از امام حسین علیه‌السّلام بیعت بگیرد، حضرت به فکر افتادند که حرکتی انجام دهند؟ عليه السّلام
‍ 🟥🔳 آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش یازدهم) فردای آن شبی که ولید امام حسین را برای بیعت احضار کرده بود، مروان حَکَم امام حسین علیه‌السّلام را دید و به حضرت پیشنهاد بیعت داد و گفت بیا بیعت کن و مسأله را حل کن. برای خودت هم مشکل درست نکن. بگذار حکومت هم شکل گیرد و تثبیت شود و با این حرف‌ها امام را نصیحت کرد. حضرت در پاسخ او فرمودند: اِنّا لِلّٰهِ ‏وَ اِنّا اِلَيْهِ ‏راجِعُونَ: کلمه‌ی استرجاع بر زبان جاری کردند. این کلمه‌ای است که وقتی مصیبتی بر کسی وارد می‌شود، بر زبان جاری می‌کند. قرآن می‌گوید: الَّذِينَ ‏اِذا اَصابَتْهُمْ‏ مُصِيبَةٌ قالُوا اِنّا لِلّٰهِ ‏وَ اِنّا اِلَيْهِ ‏راجِعُونَ. این جمله نشان می‌دهد که با حکومت یزید فاسق و بی‌دین، مصیبتی بر جهان اسلام وارد شده است. اِنّا لِلّٰهِ ‏وَ اِنّا اِلَيْهِ ‏راجِعُونَ وَ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذا بُلِيَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزِيدَ‏: فاتحه‌ی اسلام را باید خواند؛ وقتی که این امّت به فرمانروایی و راهبری مثل یزید مبتلا می‌شود. ◻️در ادامه فرمودند: از جدّم رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که می‌فرمودند خلافت بر آل ابی‌سفیان حرام است و هنگامی که معاویه را بر منبر منِ رسول خدا دیدید، حمله کنید و شکمش را پاره کنید. مردم مدینه معاویه را روی منبر پیغمبر خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله دیدند؛ امّا شکمش را ندریدند و در پاسخِ آن، خداوند به حکومت یزیدِ فاسقِ بی‌دین مبتلایشان کرد. یعنی حرکت و اهداف حرکت امام حسین علیه‌السّلام از همان اوّلِ حرکتِ حضرت روشن است. ◻️ یکی از برادران ناتنی امام حسین علیه‌السّلام به نام اَطرَف، خدمت آن حضرت می‌رسد تا ایشان را از حرکت از مدینه منصرف کند. و نقل می‌کند که من از پدرم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، از پیغمبر خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که شما کشته خواهید شد. یا اباعبدالله! نروید و این کار را نکنید! امام حسین علیه‌السّلام می‌فرمایند: گمان می‌کنی من این حرف‌ها را نمی‌دانم؟ یعنی من این سخن رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله را نشنیده‌ام؟ ◻️پدرم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام از جانب رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله بر من حدیث کردند و خبر دادند که هم خود امیرالمؤمنین علیه‌السّلام کشته و شهید خواهند شد و هم منِ حسین. و اینکه مدفن امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فاصله‌ی زیادی با مدفن منِ حسین نخواهد داشت. (در یک سرزمین خواهیم بود؛ او در نجف و من در کربلا.) گمان می‌کنی تو از چیزی خبر داری که منِ حسین نمی‌دانم؟ به خدا سوگند! ابداً تن به خواری و ذلّت نخواهم داد. ◻️بعد فرمودند: وَ لَتَلْقَيَنَّ فاطِمَةُ اَباها شاكِيَةً ما لَقِيَتْ ذُرِّيـَّتـُها مِنْ اُمَّتِهِ وَ لا تَدْخُلِ الْجَنَّةَ اَحَدٌ اَذاها فِی ذُرِّيـَّتـِها: به خدا سوگند هر آینه فاطمه سلام‌الله‌علیها پدرش رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله را ملاقات خواهد کرد؛ در حالی که شاکی است و نزد رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله از آزار و اذیّت‌هایی که ذرّیّه‌ی او از دست امّت اسلامی متحمّل شدند، شکایت می‌برد. و محال است احدی از کسانی که فاطمه سلام‌الله‌علیها را با آزردن ذرّیّه و فرزندانش آزرده‌اند، وارد بهشت شوند. این سخنان نشان می‌دهد امام حسین علیه‌السّلام خوب خبر دارند که شهید خواهند شد و دلیل پایداریشان هم این است که من تن به خواری نمی‌دهم. استاد مهدی طیّب ادامه دارد… عليه السّلام
‍ 🟥🔳 آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش دوازدهم) در دو شماره‌ی پیشین این نوشتار، شواهدی از روایات و نقل‌های تاریخی بیان کردیم که نشان می‌دهند امام حسین علیه‌السّلام از شهادت خود آگاه بودند. اینک روایت دیگری در این رابطه نقل می‌کنیم. امّ‌سلمه یکی از همسران شایسته‌ی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله است. وقتی امّ‌سلمه خبردار می‌شود که امام حسین علیه‌السّلام می‌خواهند مدینه را ترک کنند، خدمت حضرت می‌آید و خواهش می‌کند که با خروجتان از مدینه مرا محزون نکنید. من از جدّتان، پیغمبر خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که می‌فرمودند: فرزندم حسین، در سرزمینی به‌نام کربلا به شهادت خواهد رسید. ◻️امام حسین علیه‌السّلام پاسخی به امّ‌سلمه دادند که در دو روایت نقل شده؛ حضرت می‌فرمایند: يا أُمّاهْ وَ اَنَا وَ اللّٰهِ اَعْلَمُ ذٰلِكَ: (ببینید امام معصوم دارد قسم جلاله می‌خورد!) ای مادر (چون به امّ‌سلمه مادر می‌گفتند) به خدا سوگند من هم این سخنی را که پیغمبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند می‌دانم! می‌دانم که در کربلا شهید می‌شوم. ◻️ وَ اِنِّی‏ مَقْتُولٌ‏ لا مَحالَةَ وَ لَيْسَ لِی مِنْ هٰذا بُدٌّ: و می‌دانم که ناگزیر به شهادت خواهم رسید و کشته خواهم شد. و هیچ گزیری و گریزی از این شهادت برای من وجود ندارد. وَ اِنِّی وَ اللّٰهِ لَاَعْرِفُ الْيَوْمَ الَّذِی اُقْتَلُ فِيهِ وَ اَعْرِفُ مَنْ يَقْتُلُنِی: سوگند به خدا که من آن روزی را که در آن کشته خواهم شد خبر دارم و کسی که مرا خواهد کشت، می‌شناسم. وَ اَعْرِفُ الْبُقْعَةَ الَّتِی اُدْفَنُ فِيها: و آن بُقعه‌ای را که در آن دفن خواهم شد می‌شناسم. ◻️ وَ اِنِّی اَعْرِفُ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ اَهْلِ بَيْتِی وَ قَرابَتِی وَ شِيعَتِی: و من تمام آن کسانی که از اهل‌بیتم و خویشاوندان و شیعیانم، در این نهضت به شهادت می‌رسند، می‌شناسم. وَ اِنْ اَرَدْتِ يا اُمّاهْ أُرِيكِ حُفْرَتِی وَ مَضْجَعِی: و اگر بخواهی، می‌توانم همین الآن محلّ کشته شدن و محلّ دفن شدنم را از همین‌جا نشانت دهم. ◻️ يا اُمّاهْ قَدْ شاءَ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ يَرانِی مَقْتُولاً مَذْبُوحاً ظُلْماً وَ عُدْواناً وَ قَدْ شاءَ اَنْ يَرىٰ حَرَمِی وَ رَهْطِی وَ نِسائِی مُشَرَّدِينَ وَ اَطْفالِی ‏مَذْبُوحِينَ مَظْلُومِينَ مَأْسُورِينَ مُقَيَّدِينَ وَ هُمْ يَسْتَغِيثُونَ فَلا يَجِدُونَ ناصِراً وَ لا مُعِيناً: ای مادر! مشیّت خدای عزّ و جلّ به این تعلّق گرفته که مرا در حالی ببیند که کشته شده‌ام و ظالمانه و ستمگرانه ذبح شده‌ام و سرم را بریده و جدا کرده‌اند. و مشیّت خدا به این تعلّق گرفته که حَرَم من، خاندان و همسران مرا پراکنده و اسیر، و اطفال و کودکانم را هم ذبح شده، ستمدیده، اسیر و در بند ببیند؛ در حالی که آنها استغاثه می‌کنند؛ امّا هیچ کس را نمی‌یابند که به آنها یاری و کمک کند. این سخنان حضرت هم به این روشنی است؛ هنوز ایشان در مدینه‌اند. استاد مهدي طيّب ادامه دارد… عليه السّلام
‍ 🟥🔳 آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش سیزدهم) در شماره‌های پیشین این سلسله نوشتار، سخنانی از امام حسین علیه‌السّلام خطاب به برادرشان، اطرف و به امّ‌سلمه نقل کردیم که نشان می‌داد حضرت از شهادت خود آگاه بودند. پس چطور آن آقا می‌گوید امام حسین علیه‌السّلام از کشته شدنشان خبر نداشتند و اگر خبر داشتند و می‌رفتند، خویش را به هلاکت انداخته بودند و از عدالت عزل می‌شدند و صلاحیّت امام جماعت بودن را هم نداشتند؛ چه رسد به اینکه بخواهند امام امّت باشند! چگونه اینها را انکار می‌کنند؟! اینها را که ما امروز ننوشته‌ایم؛ اینها در قدیمی‌ترین مقاتل و کتاب‌های تاریخی شیعه ثبت شده و بسیاری از آنها را اهل‌سنّت هم در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند. 💢 تا اینجا سه شاهد آوردم؛ منتها حدود سی‌وچهار شاهد دیگر هم دارم مبنی بر اینکه امام حسین علیه‌السّلام می‌دانستند شهید می‌شوند و با عزم شهادت حرکت کردند و نهضت اباعبدالله علیه‌السّلام، نهضت است؛ یک حرکت انفعالی نیست. کوفیان حضرت را گول نزدند که حضرت فریب بخورند و بعد جایی گیر بیفتند و ناخواسته کشته شوند. 💢حضرت دانسته برای یک هدف بسیار عظیم الهی در قالب یک نهضت و قیام بزرگ انقلابی، به میدان مبارزه‌ی با حکومت ضدّ دین، حکومت ضدّ اسلام و ضدّ قرآن، حکومت فاسد و ستمگر اموی می‌روند و این به هیچ وجه به هلاکت انداختن خود نیست. 💢 همانطور که گفتیم، طرح ترور حضرت را در استانداری مدینه تهیّه کرده بودند؛ امّا امام حسین علیه‌السّلام با تدارکی که دیدند، آنجا جان سالم به در بردند. در مرحله‌ی دوم، طرح ترور حضرت در فاصله‌ی راه مدینه تا مکّه بود. عبدالله‌بن‌زبیر، همان موجود کثیف و مَشؤومی که او هم با یزید بیعت نکرد، وقتی دید اوضاع خطرناک است، همان شب از بیراهه از مدینه خارج شد و خودش را به مکّه رساند. امّا امام حسین علیه‌السّلام شب فرار نکردند. ماندند و صبح روز بعد که هوا روشن شد، آشکارا از شاهراه اصلی مدینه به مکّه حرکت کردند. این حرکت حضرت بیست‌وهشتم ماه رجب بود. 💢 ثواب عمره‌ی رجبیّه خیلی زیاد است. لذا در ماه رجب، آمد و شد از مدینه به مکّه برای عمره بسیار فراوان است. امام حسین علیه‌السّلام از این شاهراه که جمعیّت فراوانی می‌آیند و می‌روند، عبور کردند. حتّی افراد خیرخواه امام حسین علیه‌السّلام آمدند و با اصرار گفتند یا اباعبدالله! در این جادّه چشم‌های مأموران و جاسوسان حکومت اموی شما را می‌بینند و از پا در می‌آورند. شما هم مانند عبدالله‌بن‌زبیر به بیراهه بزنید و از جادّه‌های کوهستانی خود را به مکّه برسانید. 💢 در حالی که این طرح، طرح حکومت بنی‌امیّه بود. یک گروه ترور تشکیل داده بود که وقتی امام حسین علیه‌السّلام از جادّه منحرف می‌شوند و در کوه و درّه و بیراهه و بیابان می‌آیند، آنجا حضرت را بکشند؛ بعد هم بگویند یک عدّه دزد و غارتگر آمدند و قافله‌ی امام حسین علیه‌السّلام را تاراج کردند و تعدادی را هم کشتند. بعد هم حکومت یزید اطّلاعیّه بدهد که ما کشتن امام حسین علیه‌السّلام را محکوم می‌کنیم و اعلام می‌کنیم که دستگاه‌های امنیّتی ما به‌صورت جدّی این قضیّه را دنبال خواهند کرد و مسؤولین این جنایت را تعقیب خواهند کرد. یعنی حکومت، مسؤولیّت کشتن امام حسین علیه‌السّلام را از گردن خود برداشته و خودش را هم از دست امام حسین علیه‌السّلام خلاص کرده است. 💢حتّی عبدالله‌بن‌جعفر که شوهر زینب کبری سلام‌الله‌علیها و پسر جعفر طیّار است، خیرخواه است، امّا تحت‌تأثیر حرف‌هایی از این دست که ممکن است امام حسین علیه‌السّلام را در جادّه‌ی اصلی بکشند، از حضرت می‌خواهد که از شاهراه اصلی نروند. این حرف‌ها را چه کسانی می‌زدند؟ همان مأموران نفوذی یزید و ولیدبن‌عتبه. و حضرت فرمودند: لا وَ اللّٰهِ لا اُفارِقُهُ حَتّیٰ یَقضِیَ اللّٰهُ ما هُوَ قاضٍ: به خدا سوگند جادّه‌ی اصلی را ترک نخواهم کرد؛ تا هرچه خداوند مقدّر کرده، جاری شود. و اینگونه امام حسین علیه‌السّلام طرح ترور در بین راه را هم خنثی کردند. استاد مهدی طیّب ادامه دارد… عليه السّلام
‍ 🟥⬛️ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند؟!(بخش چهاردهم) گفتیم امام حسین علیه‌السّلام می‌دانستند شهید می‌شوند و با عزم شهادت، برای یک هدف بسیار عظیم الهی در قالب یک نهضت و قیام بزرگ انقلابی، به میدان مبارزه‌ی با حکومت ضدّ دین، فاسد و ستمگر اموی رفتند. حکومت هم بی‌کار ننشست و برای از پای درآوردن حضرت طرح تهیّه کرد.. حکومت در چند موضع، برای ترور امام حسین علیه‌السّلام، اقدام کرد که با تصمیم‌گیری مناسب حضرت خنثی شد؛ در نوشتار پیشین، به دو مورد از آنها اشاره کردیم؛ یکی در استانداری مدینه و دیگری در فاصله‌ی راه مدینه تا مکّه.  طرح اینگونه ترورها در دستگاه حکومت خلفا سابقه داشت. گاهی دستگاه خلافت افرادی را که مزاحم بودند، توسّط مأمورهای مخفی خود شبانه می‌رُبود و می‌بُرد و سر به نیست می‌کرد و بعد شایعه می‌کرد که جنّ‌ها آنها را کشته‌اند. در مورد امام حسین علیه‌السّلام هم می‌توانستند همین را بگویند؛ امّا حضرت با تدابیر خود طرح آنها را بی‌نتیجه گذاشتند. بعد هم که حضرت به مکّه رفتند، صبر کردند تا ایّام به شلوغ‌ترین روزهای مکّه رسید. یوم‌التّرویه، روز هشتم ماه ذی‌الحجّه، روزی است که اگر کسی در آن روز به مکّه نرسد و عمره‌ی تمتّعش را به‌جا نیاورد، دیگر نمی‌تواند حجّ انجام دهد. لذا تمام کسانی که آن سال قصد حجّ دارند، حتماً روز هشتم ماه ذی‌الحجّه به مکّه رسیده‌اند. پس پرازدحام‌ترین روز مکّه، روز هشتم ذی‌الحجّه است. یزید، عَمرِوبنِ‌سعید را به‌همراه حدود سیصد نفر تروریست فرستاد، در حالی که شمشیرهای آبداده با زهر زیر جامه‌های اِحرامشان بود و قصد داشتند در ازدحام جمعیّت، حضرت را بکشند. حال، تصوّر کنید در آن جمعیّت انبوه و عظیم، چگونه می‌شود فهمید قاتل چه کسی بوده است؟ خنجری از زیر یک جامه‌ی احرام بیرون آمده و به بدن امام حسین علیه‌السّلام فرو رفته و بعد هم مخفی شده و تمام. لذا امام حسین علیه‌السّلام با بیرون آمدن از مکّه، طرح ترور آنها را برای سومین بار خنثی می‌کنند. حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السّلام درست در همین روزها، روز ترویه، مکّه را ترک می‌کنند. و وقتی هم که توسّط عبدالله‌بن‌زبیر یا دیگران مورد سؤال قرار می‌گیرند که چرا این موقع مکّه را ترک می‌کنید، حضرت تأکید می‌کنند که طرح ترور من ریخته شده و شمشیرهای آخته‌ای زیر جامه‌های احرام مخفی است و من نمی‌خواهم حرمت خانه‌ی خدا بشکند. روایتی از قول پدر بزرگوارشان نقل می‌کنند که قوچی را در کعبه می‌کشند و حرمت کعبه شکسته می‌شود و بعد حضرت می‌فرمایند من نمی‌خواهم او باشم و در نتیجه مکّه را ترک خواهم کرد. عليه السّلام
‍ 🟥⬛️ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش پانزدهم) زمانی که امام حسین علیه‌السّلام قصد کردند از مکّه خارج شوند، عبدالله‌بن‌زبیر، نزد حضرت آمد و با نفاق گفت: از مکّه بیرون نروید و همین‌جا بمانید. بالاخره شما همین‌جا طرفدارانی دارید، من هم قول می‌دهم خودم با شما بیعت کنم و حکومتی شکل گیرد. وقتی بیرون رفت، حضرت فرمودند: او به ظاهر به من می‌گفت بمانید؛ ولی ته دلش از خدا می‌خواست که من مکّه را ترک کنم تا میدان برای او باز باشد. علی‌ایّ‌حال آنجا به عبدالله‌بن‌زبیر فرمودند: اِنَّ اَبِی حَدَّثَنِی اَنَّ بِمَکَّةَ کَبْشاً بِهِ تُسْتَحَلُّ حُرْمَتُها، فَما اُحِبُّ اَنْ اَکُونَ ذٰلِکَ الْکَبْشُ وَ لَئِنْ اُقْتَلُ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَیَّ اَنْ اُقْتَلُ فِیها وَ لَئِنْ اُقْتَلُ خارِجاً مِنْها بِشِبْرَیْنِ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلُ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ، وَ اَیْمُ اللهِ لَو کُنْتُ فِی جُحْرِ هَامَّةٍ‌ مِنْ‌ هٰذِهِ‌ الْهَوامِّ‌ یَسْتَخْرِجُونِی حَتّیٰ یَقْضُوا بِی حاجَتَهُمْ، وَ اللّٰهِ لَیَعْتَدُنَّ عَلَیَّ کَما اَعْتَدَتِ الْیَهُودُ فِی السَّبْتِ: پدرم بر من حدیث کرد که در مکّه قوچی را می‌کشند که حرمت مکّه با او می‌شکند؛ من دوست ندارم که آن قوچ باشم. اگر یک وجب بیرون مکّه کشته شوم، برایم دوست‌داشتنی‌تر است از اینکه داخل مکّه کشته شوم؛ و اگر دو وجب بیرون مکّه کشته شوم، برایم محبوب‌تر است از اینکه در یک وجبی مکّه کشته شوم. (یعنی کاملاً تأکیدشان بر این است که اینها می‌خواهند مرا در مکّه بکشند.) و سوگند به خدا، اگر در لانه‌ی حیوانی مخفی شوم، آنها مرا از آن بیرون خواهند کشید و خواسته‌ی خود را عملی خواهند کرد. (یعنی نمی‌شود در مکّه بمانم و کشته نشوم.) به خدا اینها همانطور که یهودیان در مورد روز شنبه تجاوز کردند، (که کار کردن در روز شنبه برایشان حرام بود ولی ماهی‌گیری کردند و قرآن هم اشاره کرده است،) در مورد من هم تجاوز خواهند کرد و مرا در مکّه خواهند کشت. بعد حضرت فرمودند: يَا ابْنَ ‌الزُّبَيْرِ! لَاَنْ‏ اُدْفَنَ‏ بِشاطِئِ‏ الْفُراتِ‏ اَحَبُّ‏ اِلَیَّ‏ مِنْ‏ اَنْ‏ اُدْفَنَ‏ بِفِناءِ الْكَعْبَةِ: ای پسر زبیر اگر من در شاطِی‌ءالفرات (یعنی سرزمین کربلا) دفن شوم، برایم دوست‌داشتنی‌تر است از اینکه مرا در آستانه‌ی کعبه دفن کنند. (خیلی جالب است که حضرت از همین‌جا می‌گویند که محلّ کشته شدن من کجاست.) وقتی ابن‌زبیر بیرون رفت حضرت فرمودند: اِنَّ هٰذا یَقُولُ لِی کُنْ حَمامً مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ، وَ لَئِنْ اُقْتَل وَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحَرَمِ باعٌ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ وَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ شِبرٌ، وَ لَئِنْ اُقْتَل بِالطَّفِّ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ بِالْحَرَمِ: ابن‌زبیر به من می‌گوید مانند یکی از کبوترهای حرم شو و در مکّه بمان، در حالی که اگر من به اندازه‌ی یک ذراع بیرون حرم کشته شوم برایم محبوب‌تر است از اینکه در فاصلهی یک وجبی مکّه کشته شوم. و اگر در سرزمین طَفّ به شهادت برسم، (باز اشاره به سرزمین کربلاست،) برای من دوست‌داشتنی‌تر از این است که در حرم به شهادت برسم. بعد امام حسین علیه‌السّلام فرمودند: اِنَّ هٰذا لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الدُّنْیا اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ اَنْ اَخْرُجَ مِنَ الْحِجازِ وَ قَدْ عَلِمَ اَنَّ النّاسَ لا یَعْدِلُونَهُ بِی، فَوُدَّ اَنِّی خَرَجْتُ حَتّیٰ یَخْلُوا لَهُ: برای ابن‌زبیر هیچ‌چیز این دنیا دوست‌داشتنی‌تر از این نیست که من از مکّه بیرون بروم، از سرزمین حجاز هم بیرون بروم. چون می‌داند که هیچ‌کسی از مردم او را هم‌سطح من نمی‌داند و در نتیجه تا من هستم کسی با او به‌عنوان خلیفه بیعت نخواهد کرد ولذا دوست می‌دارد که من هرچه زودتر از مکّه بیرون روم تا زمینه برای او و برای حکومت او خالی شود؛ ولی به ظاهر و منافقانه به من می‌گوید از رفتن از مکّه منصرف شو. به ماجرای عبدالله‌بن‌زبیر اشاره کرده‌ام که چه آدم خبیثی است و اینجا منافقانه آمده و به حضرت پیشنهاد می‌کند نروید؛ ولی حضرت مصرّانه از مکّه خارج می‌شوند. عليه السّلام
‍ 🟥⬛️ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش شانزدهم) گفتیم امام حسین علیه‌السّلام که از طرح ترور خویش در مناسک حج آگاه بودند، روز هشتم ذی‌الحجّه از مکّه خارج شدند، تا حرمت کعبه شکسته نشود. لذا اینکه برخی می‌گویند حضرت نیّت حجّ را به عمره تبدیل کردند، حرف بی‌پایه‌ای است. امام حسین علیه‌السّلام از روز اوّل قصد حجّ نکرده بودند؛ بلکه یک عمره‌ی مفرده به‌جا آوردند و بدون قصد حجّ در مکّه ماندند و در روز هشتم ذی‌الحجّه از مکّه خارج شدند، بدون اینکه هیچ مشکلی داشته باشند. حضرت عزم حجّ نکرده بودند؛ عمره‌ی تمتّع نکرده بودند که بعد از آن بخواهند حجّ تمتّع به‌جا آورند. حضرت که بیست‌وهشتم رجب به‌سمت مکّه حرکت کردند و در سوم شعبان به مکّه رسیدند، عمره‌ی مفرده را در همان روزهای اوّل ماه شعبان به جا آوردند و در شهر مکّه ماندند. تغییر عزم و تغییر نیّت در کار نبود که بخواهند نیّت حجّ را به نیّت عمره تبدیل کنند. این حرفِ عوامانه‌ای است.  علی‌ایّ‌حال حضرت از مکّه بیرون می‌آیند تا در واقع از سومین طرح ترور حکومت یزید هم رها شوند. چون یزید می‌خواهد طوری خون امام حسین علیه‌السّلام را بریزد که هم از دست ایشان رها شود و هم مسؤولیّت خون حضرت به گردن حکومت او نیفتد. حضرت را در همان شلوغی حجّ بکشند و قاتلان فرار کنند و ناشناخته بمانند. بعد هم حکومت یک بیانیّه بدهد و قتل امام حسین علیه‌السّلام را محکوم کند و بگوید دستگاه‌های اطّلاعاتی و امنیّتی ما مأموریت دارند که آنها را پیدا کنند تا به اشدّ مجازات برسانیمشان و اینگونه، مسؤولیّت قتل امام حسین علیه‌السّلام از گردن حکومت برداشته شود.  بنابر آنچه گفتیم، روند حوادث کاملاً آن بحث‌ها و شبهه‌ها را نفی می‌کند. هم علم امام حسین علیه‌السّلام را به شهادتشان کاملاً روشن می‌کند و هم نشان می‌دهد که حضرت به‌خاطر نامه‌های کوفیان و امثال اینها حرکت نکردند؛ چون نامه‌های کوفیان در مکّه به امام حسین علیه‌السّلام می‌رسد؛ در حالی که امام حسین علیه‌السّلام همانطور که نقل کردیم، از دو سال قبل از مرگ معاویه، حرکتشان را شروع کردند و اهدافشان را تبیین نمودند و در خود مدینه رسماً فرمودند: مِثْلِی لا یُبایِعُ مِثْلَهُ: مثل مَنی با یزیدِ شراب‌خوار آدم‌کش که فسق علنی دارد، قطعاً بیعت نخواهد کرد. حضرت کاملاً می‌فرمایند که من برای چه حرکت می‌کنم. عليه السّلام
🟥‍ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش هفدهم) یکی دیگر از کسانی که در مدینه بعد از مطّلع شدن از قصد امام حسین علیه‌السّلام تلاش کرد تا حضرت را منصرف کند، برادر دیگر امام حسین علیه‌السّلام به‌نام محمّد حنفیّه است. محمّد حنفیّه هم آمد و با اصرار از حضرت خواست که از سفر مکّه منصرف شوید. حال، روح حماسی امام حسین علیه‌السّلام را در این بیاناتشان ببینید؛ فرمودند: يا اَخِی لَوْ لَمْ‌ يَكُنْ‌ مَلْجَأٌ وَ لا مَأْوًى لَما بايَعْتُ‌ يَزِيدَ بْنَ‌ مُعاوِيَةَ‌، يا اَخِی جَزاكَ‌ اللّٰهُ‌ خَيْراً فَقَدْ نَصَحْتَ‌ وَ اَشَرْتَ‌ بِالصَّوابِ‌ وَ اَنَا عازِمٌ‌ عَلَى الْخُرُوجِ‌ اِلىٰ مَكَّةَ‌ وَ قَدْ تَهَيَّأْتُ‌ لِذٰلِكَ‌ اَنَا وَ اِخْوَتِی وَ بَنُو اَخِی وَ شِيعَتِی وَ اَمْرُهُمْ‌ اَمْرِی وَ رَأْيُهُمْ‌ رَأْيِی وَ اَمّا اَنْتَ‌ يا اَخِی فَلا عَلَيْكَ‌ اَنْ‌ تُقِيمَ‌ بِالْمَدِينَةِ‌ فَتَكُونَ‌ لِی عَيْناً لا تُخْفِی عَنِّی شَيْئاً مِنْ‌ اُمُورِهِمْ‌: برادر من! به خدا سوگند اگر در همه‌ی دنیا هیچ پناهگاه و نقطه‌ی امنی برای منِ حسین وجود نداشته باشد باز هم با یزیدبن‌معاویه بیعت نمی‌کنم. (تو به من می‌گویی این سفر خطرناک است و مردم چنین و چنانند!) ای برادر! خدا به تو جزای خیر دهد. در مورد من خیرخواهی کردی و به چیزی هم اشاره کردی که درست است؛ ولی من تصمیم خود را گرفته‌ام و می‌خواهم از مدینه به‌سمت مکّه حرکت کنم و خودم را برای این‌کار آماده کرده‌ام؛ و همین‌طور برادرانم و برادرزاده‌هایم و شیعیانم؛ امر آنها امر من است و رأی آنها رأی من است و صد درصد تابع منند. سپس امام به او می‌فرمایند و امّا تو، مانعی ندارد که همچنان در مدینه مقیم باشی و عامل اطّلاعاتی و چشم من در مدینه باشی تا هیچ خبری از حکّام مدینه از من مخفی نماند؛ اخبار را به من برسانی. محمّد حنفیّه برادر امام حسین علیه‌السّلام و خیرخواه امام است. در مورد او نقل‌های متعدّدی هست. بنا به برخی شواهد تاریخی، بعضی‌ها گفته‌اند که دست‌های محمّد حنفیّه فلج بود و امکان جنگیدن نداشت؛ لذا همراه امام حسین علیه‌السّلام نیامد.  به‌ هر صورت اینجا هم هنوز نامه‌ای از کوفه نیامده و حضرت بدون اینکه نامه‌ای از کوفه دریافت کنند، می‌خواهند از مدینه حرکت کنند. لذا سخن کسانی که می‌گویند نامه‌های کوفیان سبب شد امام حسین علیه‌السّلام حرکت کنند، به هیچ‌ وجه صحیح نیست و واقعیّت ندارد.  عليه السّلام
🟥 ‍ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش هجدهم) روز بیست‌وهشتم رجب که حضرت می‌خواهند از مدینه حرکت کنند، وصیّت‌نامه‌ای را خطاب به محمّد حنفیّه می‌نویسند و به دست او می‌سپارند که کاملاً نشان می‌دهد که امام حسین علیه‌السّلام برای چه امری به مکّه رفتند؛ نه بحث فشار بیعت است و نه بحث نامه‌های کوفیان. البته به احتمال قوی اکثر ما متن این نامه را دیده یا شنیده‌ایم؛ ولی لازم است این مطالب بارها و بارها خوانده شود. چون گاهی اوقات که این بحث‌ها در ذهن‌ها کمرنگ می‌شود؛ آنطور تحلیل‌های غلط میدان پیدا می‌کند.  📜وصیّت‌نامه‌ای که حضرت می‌نویسند این است: بِسْمِ‌ اللّٰهِ‌ الرَّحْمٰنِ‌ الرَّحِيمِ‌، هٰذا ما اَوْصىٰ بِهِ‌ الْحُسَيْنُ‌ بْنُ‌ عَلِیِّ‌ بْنِ‌ اَبِيطالِبٍ‌ اِلىٰ اَخِيهِ‌ مُحَمَّدِ ابْنِ‌ الْحَنَفِيَّةِ‌ اَنَّ‌ اَلْحُسَيْنَ‌ يَشْهَدُ اَنْ‌ لا اِلـٰهَ‌ اِلاَّ اللّٰهُ‌ وَحْدَهُ‌ لا شَرِيكَ‌ لَهُ‌ وَ اَنَّ‌ مُحَمَّداً عَبْدُهُ‌ وَ رَسُولُهُ‌ جاءَ بِالْحَقِّ‌ مِنْ‌ عِنْدِهِ وَ اَنَّ‌ الْجَنَّةَ‌ حَقٌّ‌ وَ النّارَ حَقٌّ‌ وَ السّٰاعَةَ‌ آتِيَةٌ‌ لاٰ رَيْبَ‌ فِيهٰا وَ اَنَّ‌ اللّٰهَ‌ يَبْعَثُ‌ مَنْ‌ فِی الْقُبُورِ، وَ اَنِّی لَمْ‌ اَخْرُجْ‌ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ‌ لِطَلَبِ‌ الْاِصْلاحِ‌ فِی اُمَّةِ‌ جَدِّی اُرِيدُ اَنْ‌ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ‌ وَ اَنْهىٰ عَنِ‌ الْمُنْكَرِ وَ اَسِيرَ بِسِيرَةِ‌ جَدِّی وَ اَبِی عَلِیِّ‌ بْنِ‌ اَبِيطالِبٍ‌، فَمَنْ‌ قَبِلَنِی بِقَبُولِ‌ الْحَقِّ‌ فَاللّٰهُ‌ اَوْلىٰ بِالْحَقِّ‌ وَ مَنْ‌ رَدَّ عَلَیَّ‌ هٰذا اَصْبِرُ حَتّىٰ يَقْضِیَ‌ اللّٰهُ‌ بَيْنِی وَ بَيْنَ‌ الْقَوْمِ‌ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‌ وَ هٰذِهِ‌ وَصِيَّتِی اِلَيْكَ‌ يا اَخِی وَ ما تَوْفِيقِی اِلّا بِاللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ تَوَكَّلْتُ‌ وَ اِلَيْهِ‌ اُنِيبُ‌: 📜 این وصیّتی است که حسین‌بن‌علی به برادرش محمّدبن‌حنفیّه می‌کند. حسین شهادت می‌دهد که خدایی جز خدای واحد نیست. (پناه می‌بریم به خدا که دستگاه تبلیغاتی مخوف اموی، فضا را به کجا رسانده که امام حسین علیه‌السّلام باید بگویند که من هم شهادت می‌دهم که خدایی وجود دارد و خدا یکی است. اینکه می‌بینید امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را در محراب مسجد کوفه می‌کشند و خبر به شام می‌رسد و مردم می‌گویند: مگر علی هم نماز می‌خواند که حالا در محراب مسجد کشته شود؟! و برایشان جای تعجّب است، این دستگاه تبلیغاتی مخوف اموی کار را به جایی رسانده که امام حسین علیه‌السّلام برای اینکه بگویند من یک فرد شورشی نیستم، بی‌دین نیستم، کسی نیستم که بخواهد علیه حکومت اسلامی کودتا کند، ضدّ انقلاب نیستم، باید اینها را شهادت دهد.) 📜 و حسین شهادت می‌دهد که پیغمبر اسلام، عبد خدا و رسول خداست و از جانب خدا به حق آمده است. و حسین شهادت می‌دهد که بهشت حق است، دوزخ حق است و قیامت خواهد آمد و تردیدی در آن نیست. و حسین شهادت می‌دهد که خدا همه‌ی کسانی را که مرده‌اند و در قبرها هستند، روزی برمی‌انگیزاند. و منِ حسین نه از سر خودخواهی قیام کردم، (خروج یعنی قیام، به پا خاستن، نهضتی را بر پا کردن) و نه از سر خوش‌گذرانی، نه مفسد هستم و نه ستمگر؛ هیچ‌یک از اینها انگیزه‌ی خروج و نهضت منِ حسین نیست. من منحصراً برای ایجاد اصلاح در امّت جدّم قیام کردم. (اینجا اصلاً صحبت از این نیست که می‌خواهند از من به زور برای حکومت یزید بیعت بگیرند یا اینکه کوفیان برای من نامه نوشته‌اند و مرا برای حکومت خواسته‌اند؛ اصلاً این حرف‌ها نیست.) 📜 من اراده کردم و این تصمیم را دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدّم رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله و پدرم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام حرکت کنم. هر کس مرا به قبول حق پذیرفت، خدا به قبول حق اَولی است. امّا هر کس مرا در این حرکت انکار و رد کرد، صبر می‌کنم و پایمردی به خرج می‌دهم و شکیبایی می‌ورزم تا خدا بین من و این قوم داوری کند و خدا بهترین حاکمان و داوران است. ای برادرم این وصیّت من نزد توست و موفقیّت من جز از جانب خدا نیست؛ بر او توکّل می‌کنم و به سوی او رومی‌آورم.  ↩️ بنابراین اینجا خوب معلوم است که هدف نهضت امام حسین علیه‌السّلام از همان روز آغازینِ حرکت از مدینه کاملاً تبیین شده است؛ نهضت، نهضت امر به معروف و نهی از منکر است؛ نهضتِ مبارزه با ظلم است؛ نهضت اصلاح در امّت اسلامی است.  عليه السّلام
🟥 ‍ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش نوزدهم) یکی دیگر از کسانی که تلاش کرد امام حسین علیه‌السّلام را از مبارزه علیه دستگاه حکومت اموی منصرف کند، عبدالله‌بن‌عمر پسر همان عمر، خلیفه‌ی دوم بود. او هم جزو کسانی بود که با یزید بیعت نکرد. ماجرای عبدالله‌بن‌عمر هم از آن ماجراهای عجیب و غریب است. او با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؛ ولی وقتی علیّ‌بن‌ابیطالب علیه‌السّلام به خلافت رسیدند، با آن حضرت بیعت نکرد؛ تا آخرین روز عُمرِ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام هم با ایشان بیعت نکرد. وقتی امیرالمومنین علیه‌السّلام به شهادت رسیدند و بعد از چند ماه معاویه توانست حکومت را قبضه کند، عبدالله‌بن‌عمر با معاویه بیعت کرد. بعد از مرگ معاویه، عبدالله‌بن‌عمر با یزید بیعت نکرد. این در صورت ظاهر خیلی عجیب بود؛ چرا که با پدر بیعت کرده بود، امّا با پسرش یزید، بیعت نکرد. در واقع مأموریّت و نقشه‌ای داشت. هدف و مأموریّت او از بیعت نکردن این بود که امام حسین علیه‌السّلام را از نهضت و قیامش منصرف کند؛ بگوید من هم بیعت نکردم؛ منتها الان بیایید اینطور رفتار کنیم و این کار را کنیم؛ حالا بیاییم با حکومت بسازیم؛ درگیر نشویم؛ اگر بیعت هم کنیم ایرادی ندارد. یعنی خودش را هم‌جبه‌ی امام حسین علیه‌السّلام نشان دهد و امام حسین علیه‌السّلام را به پذیرش رسمیّت حکومت یزید راضی کند. چنین نقشه‌ای داشت؛ ولی بعد از اینکه از امام حسین علیه‌السّلام جواب منفی گرفت، به مدینه برگشت و در مدینه یک نامه به یزید نوشت و از حکومت او اعلام حمایت کرد. جالب این است که بعد از واقعه‌ی عاشورا، وقتی اسرا به مدینه برگشتند و خبر فجایعی را که در کربلا اتّفاق افتاده بود نقل کردند، مردم مدینه علیه حکومت یزید برآشفتند. در این موقعیّت، عبدالله‌بن‌عمر فامیل‌ها و هم‌قبیله‌ای‌های خودش را جمع می‌کند و برایشان سخنرانی می‌کند و آنها را به‌شدّت از برآشفتن علیه یزید نهی می‌کند؛ اینکه پیمان‌شکنی با خلیفه چقدر گناه دارد و غضب خدا را پیش می‌آورد و شما که با یزید بیعت کرده‌اید، نکند به فکر شکستن پیمانتان با یزید بیفتید و بخواهید پیمانتان را به‌خاطر واقعه‌ی کربلا بشکنید! امّا بعدها که یزید به دَرَک واصل می‌شود، معاویة‌بن‌یزید، در همان روزهای آغاز حکومتش بالای منبر رفت و گفت حق با امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بود؛ خدا جدّم معاویه را لعنت کند که حقّ او را غصب کرد. حق با امام حسین علیه‌السّلام بود؛ خدا پدرم یزید را لعنت کند که امام حسین علیه‌السّلام را به شهادت رساند. بعد هم گفت که من همین‌جا استعفا می‌دهم و حق با علیّ‌بن‌الحسین علیه‌السّلام است. امّا او در فاصله‌ی کمی از این ماجرا مُرد و به احتمال بسیار قوی خود بنی‌امیّه به‌خاطر این ضربه‌ای که به حکومت زد، به او سم دادند و او را کشتند. جالب اینجاست که بعد از اینکه عبدالملک مروان به حکومت می‌رسد، عبدالملک، حجّاج‌بن‌یوسف را به مدینه می‌فرستد. حال ببینید چقدر عبرت‌آموز است! این عبدالله‌بن‌عمری که با امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بیعت نکرد، شبانه به کاخ حجّاج‌بن‌یوسف می‌آید و می‌گوید من آمدم با شما بیعت کنم. او می‌‌گوید آقا این چه وضعش است؟ خوب می‌گذاشتی صبح می‌آمدی! عبدالله می‌گوید: نه! من از پیغمبر خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که می‌فرمود: مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد و با او بیعت نکند، به مرگ جاهلیّت مرده است. من می‌ترسم امشب بمیرم؛ فردای قیامت چگونه جواب خدا و پیغمبر خدا را بدهم؟! من آمده‌ام تا با شما بیعت کنم. حجّاج‌بن‌یوسف همان‌طور که دراز کشیده بود پایش را از زیر لحاف بیرون می‌دهد و می‌گوید فعلاً حال ندارم دستم را بدهم ببوسی؛ پای مرا ببوس! او هم کفِ پای حجّاج‌بن‌یوسف را می‌بوسد و با او بیعت می‌کند! ببینید کسی که به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام سر نمی‌سپارد و به امام حسین علیه‌السّلام یاری نمی‌رساند، چه ذلّتی گریبان او را می‌گیرد! عليه السّلام
🟥 ‍ آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند (بخش بیستم) عبدالله‌بن‌عمر در بَدو ورود امام حسین علیه‌السّلام به مکّه، نزد حضرت آمد و کوشید حضرت را از مبارزه علیه دستگاه حکومت منصرف کند. حضرت در پاسخ فرمودند: يا اَبا عَبْدِ الرَّحْمٰنِ‌ اَ ما عَلِمْتَ‌ اَنَّ‌ مِنْ‌ هَوانِ‌ الدُّنْيا عَلَى اللّٰهِ‌ اَنَّ‌ رَأْسَ‌ يَحْيَى بْنِ‌ زَكَرِيّا اُهْدِیَ‌ اِلىٰ بَغِیٍّ‌ مِنْ‌ بَغايا بَنِی اِسْرائِيلَ‌ اَ ما تَعْلَمُ‌ اَنَّ‌ بَنِی اِسْرائِيلَ‌ كانُوا يَقْتُلُونَ‌ ما بَيْنَ‌ طُلُوعِ‌ الْفَجْرِ اِلىٰ طُلُوعِ الشَّمْسِ‌ سَبْعِينَ‌ نَبِيّاً ثُمَّ‌ يَجْلِسُونَ‌ فِی اَسْواقِهِمْ‌ يَبِيعُونَ‌ وَ يَشْتَرُونَ‌ كَأَنْ‌ لَمْ‌ يَصْنَعُوا شَيْئاً فَلَمْ‌ يُعَجِّلِ‌ اللّٰهُ‌ عَلَيْهِمْ‌ بَلْ‌ اَمْهَلَهُمْ‌ وَ اَخَذَهُمْ‌ بَعْدَ ذٰلِكَ‌ اَخْذَ عَزِيزٍ ذِی انْتِقامٍ‌ اتَّقِ‌ اللّٰهَ‌ يا اَبا عَبْدِ الرَّحْمٰنِ‌ وَ لا تَدَعَنَّ‌ نُصْرَتِی: ای اباعبدالرحمان (کُنیه‌ی او بوده) آیا نمی‌دانی یکی از نشانه‌های بارز پستی دنیا، این است که سر یحیی پسر زکریّا، پیغمبر خدا را بریدند و به یکی از زنان زناکار بنی‌اسرائيل هدیه دادند؟ آیا نمی‌دانی که بنی‌اسرائیل بین طلوع فجر و طلوع شمس، هفتاد پیغمبر را سر می‌بریدند و می‌کشتند (ببینید چه فاصله‌ی کوتاهی! حدود یک یا یک‌ونیم ساعت!) و بعد که آفتاب می‌زد، به بازارها می‌آمدند، در مغازه‌هایشان می‌نشستند و می‌خریدند و می‌فروختند؛ مثل اینکه اصلاً هیچ کاری نکرده‌اند. خدا با وجود این‌همه جنایتی که بنی‌اسرائیل کردند، در عقوبت آنها شتاب نکرد. به آنها مهلت داد تا هرچه در باطنشان هست بیرون بریزند. ولی بعد خدا به‌شدّت از آنها انتقام کشید. بعد فرمودند ای عبدالله‌بن‌عمر! از خدا بترس و از حمایت من دست برندار و حمایت مرا رها نکن.  بعد از این ماجرا، محمّد حنفیّه از مدینه یک نامه به امام حسین علیه‌السّلام می‌نویسد تا بلکه بتواند امام حسین علیه‌السّلام را منصرف کند. امام حسین علیه‌السّلام پاسخ آن نامه را می‌دهند. نامه خیلی کوتاه است و خطاب به محمّد حنفیّه و همه‌ی بنی‌هاشم است که دور و بر محمّد حنفیّه هستند: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ‏؛ مِنَ الْحُسَيْنِ ‌بْنِ‌ عَلِیٍّ اِلىٰ مُحَمَّدِ بْنِ‌ عَلِیٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِی‌هاشِمٍ؛ اَمّا بَعْدُ فَاِنَّ‏ مَنْ‏ لَحِقَ‏ بِی‏ اِسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِی لَمْ يُدْرِكِ الْفَتْحَ؛ وَ السَّلامُ: به نام خداوند بخشنده‌ی بخشایش‌گر، از حسین فرزند علی، به محمّد فرزند علی (همان محمّد حنفیّه) و کسانی که از بنی‌هاشم همراه و اطراف او هستند. امّا بعد، هرکس به من ملحق شود، شهید خواهد شد. امّا بدانید هرکس هم تخلّف کند و به من ملحق نشود، فکر نکند پیروز می‌شود. فکر نکنید با ملحق نشدن به من به عزّتی دست پیدا می‌کنید. این کسانی که می‌گویند امام حسین علیه‌السّلام نمی‌دانستند شهید می‌شوند، این نامه در بدو ورود به مکّه است. امام حسین علیه‌السّلام از اوایل ماه شعبان تا حدود هشتم ماه ذی‌الحجّه در مکّه می‌مانند. در همان بدو ورود به مکّه این نامه را می‌نویسند و می‌گویند هرکس به من ملحق شود شهید خواهد شد. پس حضرت می‌دانند که شهید می‌شوند. در این سلسله نوشتار، به تحلیل دیدگاهی پرداختیم که معتقد است امام حسین علیه‌السّلام زمانی که حرکت خود را آغاز کردند، از اینکه به شهادت خواهند رسید، آگاه نبودند؛ وگرنه کاری که کردند، به هلاکت انداختن خویش، و خلاف دستور قرآن کریم بود و ایشان را از عدالت ساقط می‌کرد. ما دلایل و شواهدی ارائه کردیم که نشان می‌دهد اوّلاً حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السّلام از شهادت خود آگاه بودند و ثانیاً، این آگاهی، ایشان را از عدالت ساقط نمی‌کند.  در ردّ دیدگاه مطرح شده، مطالب دیگری نیز داریم که به‌علّت پایان یافتن ایّام محرّم و صفر، مجال طرح آنها وجود ندارد. از علاقه‌مندان دعوت می‌کنیم لینک زیر را لمس و فایل صوتی را استماع بفرمایند. عليه السّلام 🔊🔊 فایل صوتی ‍آیا امام حسین علیه‌السّلام از آغاز می‌دانستند به شهادت می‌رسند