eitaa logo
اهل کربلا باشید
256 دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
8.3هزار ویدیو
293 فایل
امام به ما آموخت انتظار در مبارزه است.
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ بے سبب نیست ڪہ لباس شهادت بر قامتت دوختند✅ روے پشت بام خانہ یڪے از برادرهاے بسیجے،اتاقے بود ڪہ آن را مرغدانے ڪردہ بود ولے بعلت بمباران استفادہ نمے شد. ڪف آن مرغدانے را آب انداختم و با چاقو زمینش را تراشیدم. حاجے هم یڪ ملحفہ سفید آورد با پونز زدیم ڪہ بشود دو تا اتاق.بعد هم با پول تو جیبے ام ڪمے خرت و پرت خریدم؛ دو تا بشقاب،دو تا قاشق،دو تا ڪاسہ و یڪ پتو هم از پتوهاے سپاہ آوردیم. یادم هست حتے چراغ خوراڪ پزے نداشتیم؛یعنے نتوانستیم بخریم و آن مدت اصلا غذاے پختنے نخوردیم.این شروع زندگے ما بود. 📌از امام علیه السلام پرسیدند: حیات طیبه چیست⁉️ فرمودند: 💌هی القناعه حیات طیبه است، حیات پاک پاکیزه غیر آلوده به فقرو وابستگی و دریوزگی وخفت تقاضای از دیگران وطمع به آنچه در دست مردم است وحرص وامثال این حیات پاک قناعت است 🌷°❀°🌷°❀°🌷°❀°🌷°❀°🌷 ❗️با نهج البلاغه تا ظهور هر روز با ما همراه باشید باصوت پیشنهادی ما برای شنیدن صوت لینک زیررالمس کنید https://eitaa.com/hoseyniyemajazi/546 🆔@asaremahdavi_arfae 🆔@hoseyniyemajazi
سلام دو تا خاطره از زندگیِ سردار شهید یوسف سجودی می‌نویسم ، یکی‌اش مخصوصِ خانومهاست و یکی‌اش مخصوصِ آقایون... . 🌼 : همسر شهید میگه: زندگی‌مون با کمک‌خرجِ پدرش و درآمدِ ناچیزِ حوزه به سختی می‌گذشت. یه شب نان هم برا خوردن نداشتیم. بهش گفتم که چیزی نداریم. اونقدر این پا و اون پا کرد که فهمیدم پولش ته کشیده. حرفی نزدم و رفتم سراغِ کارهایم... وقتی برگشتم ، دیدم یوسف نشسته پایِ سفره... داشت گوشه‌هایِ خشک و دور ریزِ نان رو که از چند روز پیش مونده بود، می‌خورد... بهم گفت: بیا خانوم ! اینم از شامِ امشب... . ✍ : از همسر این شهید یاد بگیرین و چیزی رو نخواین که می‌دونین همسرتون توانِ مهیا کردنش رو نداره ، لطفاً با پایین آوردنِ سطح توقعاتتون کاری کنین که مردتون شرمنده نشه ، تا زندگیتون آرامش داشته باشه... ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□ 🧔‍♂ : یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟ هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم... مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می‌رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آب‌پزش می‌کردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف می‌خندید و می‌گفت: فدای سرت خانوم! ‌. ✍ : همسرتون با عشق براتون غذا می پزه و توی خونه زحمت می‌کشه. اگه غذا خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید به روش بیارین. یادمون نره که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج می‌کنه... 📚منبع خاطرات: مجموعه طلایه‌داران جبهه‌ی حق ۷ ( کتاب شهید یوسف سجودی) ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب: