eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
395 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اکبر ابدالی
🔻 این هم از خاطره برجام 🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
📌 راه مصونیت از ریزش احتمالی بورس 🔻 اگر شما به نیت اینکه ظرف چندماه سود خوبی به دست بیاورید وارد شده اید، آدرس را اشتباه آمده اید!!! 🔸 بسیاری از افرادی که وارد بورس شده اند یک نگرانی دارند: اگر بورس ریزش کرد چکار کنیم؟ برخی از کارشناسان با ذکر دلایل و برخی از آنها بدون دلیل و تحت تاثیر جو منتقدان، بر این نگرانی دامن زده اند. با واگذاری مدیریت سهام عدالت به مردم ، الان حدود 50 میلیون ایرانی در بورس حضور دارند. عده ای فقط مردم را میترسانند و هیچ راهکاری ارائه نمی کنند. اما به راستی راه حفاظت از سرمایه های مردم در بورس چیست؟ 🔸 قبلا عرض کرده بودیم برای کسی که در بورس است بسیار مهم است. اما در کنار آموزش برای حفظ ارزش دارایی در بورس، یک راهبرد بسیار مهم است و آن است. اگر شما به نیت اینکه مثلاً پولتان برای مدت 5 سال در بورس بماند وارد این بازار شده اید، نگران ریزش احتمالی آن نباشید. 🔸 در نظر بگیرید از سال 85 که واگذار شده تا کنون، بارها بورس ریزش کرده اما چون سهام عدالت نوعی بوده ارزش آن نه تنها کم نشده بلکه 17 برابر شده است. بنابراین در بازار بورس نباید هیجانی شوید و با یک خبر منفی سهام خود را ارزان بفروشید. 👈 اگر سهامداری بلندمدت را انتخاب کرده اید نگران ریزش بورس نباشید. ✍️ 🆔 @mashgh626
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرت و عزت به روایت تصویر دو دقیقه از حال و هوای لحظه شکار پهپاد کدخدا در اتاق عملیات پدافندی رو ببینید و برای کدخدا پرستان ارسال کنید ☺️ + کدخداشون فقط این زبان حالیشه و بس @Bisimchimedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از خروج مفتضحانه آمریکا از برجام رهبر انقلاب ۷ شرط را برای تضمین ادامه برجام با اروپایی‌ها ذکر کرد شما بگو فقط یک شرط از این شروط را دولت آیا عمل کرد؟ اگه جواب منفیه نتیجه‌ش میشه همین قطعنامه اروپایی‌ها! @Bisimchimedia
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت چهاردهم 🇮🇷 صبح زود، دست‌هایمان را باز کردند. از بس کلافه بودم، به سرباز عراقی گفتم :«قراره تا کی اینجا بمونیم. اگه می‌خواهید ما رو بکشید، زودتر خلاصمون کنید!» فکر می‌کنم فهمید چه می‌گویم. سرباز عراقی که آدم بدی به نظر نمی‌رسید، با تکرار الیوم العماره، امروز العماره، به ما فهماند امروز ما را به شهر العماره خواهند برد. زخم‌های پنج نفرمان بو گرفته بود. پای سید محمد را از قسمت ران، همان‌جایی که تیر خورده بود، نمی‌شد بست. استخوان پایش از قسمت ران خُرد شده بود. بچه‌ها پایش را از زانو و ساق پا با آتل بسته بودند. وضعیت من بدتر از دیگران بود. بچه‌ها پایم را از پاشنه به زانویم بستند، هرچند درد زیادی کشیدم. سید محمد گفت: «باید خودتو جمع و جور کنی، هر چقدر به بغداد و صدام نزدیک‌تر بشیم، بیشتر اذیت می‌شیم». غروب، یکی از فرماندهان عراقی دستور داد مارا به پشت خط منتقل کنند. ما را از سنگر بیرون آوردند. چهار نظامی عراقی که اسلحه کلاش دستشان بود، شوخی‌شان گرفته بود. شاید هم می‌خواستند ببینند چقدر از مرگ می‌ترسیم. چهار نفرشان رو‌به‌ رویمان ایستادند. یکی از آن‌ها فرمان داد: «مستعد:آماده.» گلنگدن کشیدند، درجه‌دار که سعی می‌کرد، دستورات و فرمانش را جدی صادر کند، گفت : «فلح، آماده شلیک»، اسلحه‌هاشان را به طرفمان نشانه رفتند. در مرحله آخر درجه‌دار گفت : «اطلق النار: آتش»! هر چهار نظامی با هم شروع به تیراندازی کردند. در یک لحظه احساس کردم کارمان تمام شد. گلوله‌ها به سمت راست و چپ و بالای ما اصابت کرد. یکی از بچه‌ها به نام خداخواست به عراقی‌ای که فرمان آتش می‌داد، گفت :«ما گرگ باران دیده‌ایم، مارو از مرگ نترسونید» سید محمد هم جوابشان را با جمله‌ای از شهید محراب آیت‌الله اشرفی اصفهانی داد: «ماهی را از آب می‌ترسانید و ما را از شهادت» شب شد. عراقی‌ها جشن گرفته بودند. آسمان صحنه شلیک تیرهای رسام و منور بود. صدای هلهله و شادی عراقی‌ها بلند بود. ساعت حدود نُه و یا ده شب بود، بچه‌ها ‌را سوار قایق کردند. آن‌ها بدون اینکه مراعات شرایط جسمی بچه‌ها را کنند، آن چهار نفر را سوار قایق کردند. دو نفرشان آمدند مرا سوار قایق کنند، چند متری مرا به طرف اسلکه و نوک خاک‌ریز روی زمین کشیدند، از شدت درد ناله‌ام درآمد. مرا با قایق دیگر بردند. ده دقیقه بعد از شروع حرکت، قایق کنار جاده‌ای که در دو طرف آن آب بود، پهلو گرفت. دو نظامی مرا از قایق پیاده کردند و برگشتند. در آن جاده خاکی به دنبال بچه‌ها بودم، آن‌ها را ندیدم، نمی‌دانم کجا بودند، تنهای تنها بودم. در شانه‌ی جاده نشسته بودم. از بین خودروهایی که کنارم رد می‌شدند، جیپ نظامی که سقف نداشت، ده متری سمت راستم توقف کرد. راننده جیپ به همراه یکی از سرنشینانش پیاده شدند و به طرفم آمدند.یکی از آن‌ها خطاب به افسری که سوار ماشین بود و او را سرهنگ صدا می‌زد، گفت: «سیدی!هذا اسیر ایرانی، معوق. قربان این اسیر ایرانیه، مجروحه». نور ماشین روی صورتم می‌تابید. نگاهم به جیپ بود،در یک لحظه جیپ فرماندهی با بکس و باد و گرد و خاک زیاد سرعت گرفت.به طرفم که آمد فهمیدم قصد دارد مرا زیر بگیرد. باورم نمی‌شد، همه چیز برایم غیر منتظره بود، جیپ به سرعت به من نزدیک می‌شد. ◀️ ادامه دارد . . . با ما همراه باشید هر روز یک قسمت از کتاب بی‌نظیر "پایی که جا ماند" قسمتهای قبلی در: https://eitaa.com/joinchat/364838962C9a26860858
هدایت شده از محمدمهدی ماندگاری
☑️ ۳۱ خرداد، سالگرد به ثمر رسیدن یک عمر مجاهدت‌ دکتر مصطفی چمران، گرامی باد. #شهید_دکتر_مصطفی_چمران #عکس_نوشته ✅ @mandegari_mahdi 🔶 berangeshohada.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا