هدایت شده از قطعهی بیست و شش
دعوایی با شهید بهشتی
حسین قدیانی: همیشه از تو دفاع کردهام و حتی در هر دوگانهای، حق را به تو دادهام و ای بسا که طعنهی رفقا را بر خود هموار کردهام و بر شعار «بهشتی زمان» خندیدهام اما لحن این متن را بر من ببخش! انشاءالله هنوز هم تلخی برخورد صادقانه را برتری میدهی به شیرینی برخورد چاپلوسانه! اگر دههی ۶۰ با چماق بنیصدر بر فرق انقلاب میکوبیدند، سالیانی است که حتی از تو هم چماق ساختهاند! مکرر از زبان فرزندانت شنیدهایم؛ «اگر بهشتی بود، مثلا فتنهی ۸۸ زودتر جمع میشد»! همین را کم داشتیم که توی بهشتی را بزنند بر سر خامنهای! تو که خود پیش از ما، اقتدا کرده بودی به آقا! در نمازجمعههای شصت پر از خاطره! حالا مسئلةٌ! تو مظلومتری یا خامنهای؟! کلا چند سال از انقلاب را درک کردی؟! ۳ سال شد؟! روی هم ۲ تا فحش شنیدی دیگر! یکی «مرگ بر بهشتی»! و یکی هم «طالقانی را تو کشتی!» خامنهای اما ۳۰ سال است عوض همهیتان حتی از فرزندانتان هم فحش میشنود؛ «اگر #مطهری بود و اگر #بهشتی بود»! ماندهام با وجود این همه توان، پس چگونه شهید فتنهی زمان خود شدید، شماها که ظرف ۳ سوت، کل ۸۸ را جمع میکردید؟! هان ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی! نبودی و نیستی و ندیدی که چهها رفت این همه مدت بر دبیرکل نظام جمهوری اسلامی! آری! خامنهای را میگویم! بر نظام ۹۲ و ۹۶ که پای ۴ تا رأی بیشتر روحانی ایستاد، همین فرزندان تو در ۸۸ تهمت تقلب زدند! دمت گرم! هر چه از دوست رسد، نیکوست! لیکن این متن را نمیشود ننوشت! واقعا #مظلوم تو بودی یا نه! حق آن است که بنویسم؛ «مظلومیت تو در برابر مظلومیت خامنهای، فقط یک شوخی بینمک است»!» همهاش چند ساعت رفتی بازیدراز و چنان شهدا، دل مغرورت را بردند که بهشتی با آن عظمت، در مدحشان بگوید؛ «عرفان واقعی، خانقاهش بازیدراز است!» آنوقت کروموزومهای حاجاحمد را ببینی با دراویش کذا! #کروموزوم است دیگر! #یادگار و این همه نابکار؟! آقای بهشتی! عمرا اگر خامنهای بر سر مزار شما اشک بریزد! گریههایی هست فقط مختص خدا! عادت کرده رهبر ما به مظلومیت! خیالی نیست! #علی است دیگر! زودتر از همهیتان #ترور شد ولی #شهید نشد تا #شاهد بماند! به نام الله؛ پاسدار حرمت خون دل شاهدان! فرماندهی جنگ هم بگوید؛ «موشک میخواهیم چه کار؟!» دور جدید ناگفتههای هاشمی! عمری #خاطره نوشت و یک عمر، ناگفته داشت! با تو #هاشمی بود اما به #آقا که رسید، شد رفسنجانی! از تو هم اتفاقا زیاد خاطره میگفت؛ «آسیاب به نوبت!» زمانه، مظلوم گیر آورده رهبر ما را! زود رفتی و #مظلومیت را ندیدی! درود بر بهشتی!
#حسین_قدیانی
@gheteh26
https://www.instagram.com/p/BtSqBQeHKdC/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=g8d8oclaanzh
💬 #خاطره(امر به معروف)
📌صدقه مستحب است و #حجاب واجب!
🔻کنار دکهی روزنامهفروشی، یه صندوق صدقه دیدم، به دخترم پول دادم و گفتم بندازه تو صندوق ...
تا دخترم رفت و برگشت، یه پسر جوون جلومون ظاهر شد و با یه لحن آروم گفت:
🔹خدا خیرتون بده که صدقه دادید، ولی کاش حجابتون رو هم درست کنید! میشه لطفا؟
🔸من که توقع چنین برخورد منطقی رو نداشتم، گفتم: بله ... حتما!
✅ روسریمو جلو کشیدم و موهامو پوشوندم، دخترمم همین کارو کرد ... و اون پسر تشکر کرد و رفت.
با خودم فکر کردم چرا تا حالا به این مسئله توجه نکرده بودم که صدقه مستحبه و حجاب #واجب ... اما من مستحبات رو انجام میدم و واجبات رو کنار گذاشتم❗️😔
📖برگرفته از: کتاب «از یاد رفته»، ص ۱۰۹
• خاطرات #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر
• کاری از "جنبش حیا"
هدایت شده از صحیفه نور امام خمینی (ره)
🍃 #خاطره | صورتهای بهشتی
🔹زهرا مصطفوی روایت میکند: امام بارها به من میگفتند: «اینکه میگویند بهشت زیر پای مادران است؛ یعنی باید این قدر جلوی پای مادر صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد.»
📝برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، جلد۱، صفحه ۲۳
✅ @Sahifeh_noor
#داستان_واقعی
🌱سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم
خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
🌱دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
🍂چی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
🌱به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
🌱همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟
🌱 با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
🌱منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
🌱شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
🌱گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
🌱دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
🌱من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
🌱دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید💔
🍃#خاطره زیبایِ یکی از #خادمان حرم #امام_رضا ع در تاریخ ۹ آذر۱۴۰۱
#امر_به_معروف
@farzand_aftab
هدایت شده از امامزادگان عشق
#خاطره
🔳حاج قاسم برای خرید کاپشن به همراه فرزندش به یک فروشگاه در خیابون ولیعصر رفته بود و چهره سردار برای فروشنده آشنا میاد و ازش میپرسه شما سردار سلیمانی نیستید؟
🔻حاج قاسم میخنده و درجوابش میگه آقای سلیمانی میاد کاپشن بخره؟ فروشنده هم میگه منم تو این موندم. اون که قطعا نمیاد لباس بخره و براش میخرن میبرن. ولی شما خیلی شبیه به آقای سلیمانی هستید.
بعد از اصرار فروشنده و سوالات مکرر، حاج قاسم در جواب میگه بله قاسم سلیمانی برادرمه و بخاطر همین شبیهش هستم.زمانی که حاج قاسم کت رو در میاره تا کاپشن نو رو بپوشه و بپسنده، اسلحهای که در کمر حاج قاسم بود رو فروشنده میبینه. فروشنده میگه نه تو خود حاج قاسمی و لو رفتی.
فروشنده از اینکه سردار ازش خرید کرده خوشحال میشه و خیلی اصرار میکنه که پول نمیگیرم. حاج قاسم هم در جواب گفته بود اگه پول نگیری نمیخرم و میرم. فروشنده باورش نمیشد که معروف ترین ژنرال دنیا به همین راحتی بدون محافظ و بین مردم قدم زده و به مغازه اون اومده.
#جان_فدا
@emamzadeganeshgh
هدایت شده از 🇮🇷طلبه پیاده🇵🇸
11.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #خاطره جالب از حضور رهبر انقلاب در منزل یک #پدر_شهید/ بدون تعارف با پدری که ۳ فرزندش را فدای این آبوخاک و ناموس کرد
🎴به کانال #اخبار2020
پدری که سه شهید داد می گوید فدای این آب و خاک و ملت ایران و ناموس
روز میلاد حضرت علی عالی اعلی پدر تمام امت اسلامی بر #پدر_شهدا مبارک باد