هدایت شده از
امام زادگان عشق
برايم بخوانيد و در ضمن مدت چهار ماه و پنج روز هم برايم روزه قضا بجا آوريد و كفاره آنرا از پولم بپردازيد و در انتها به مقدار پانصد تومان بابت خمس برايم بپردازيد.
🥀#روايت_هجران
بسم رب الشهداء و الصديقين
كاروان رمضان در حركت است تعداد زيادي از مشتاقان كوي حسيني و لبيك گويان پير خميني(ره) همچون ياران وفادار آقا ابا عبدالله الحسين(ع) عازم جبهه هاي حق عليه باطل هستند، سعيد عزيز هم جزء يكي از كاروانيان و از عاشقان و مشتاقان كربلا معلاست قبل از حركت همه در نماز پر صلابت و دشمن شكن جمعه به امامت حاج آقا صفوي امام جمعه محترم وقت شهرستان شركت كرده و به مواعظ حكيمانه او گوش دل مي سپاري. پس از اينكه قلوب همه بچه هاي كاروان مملو و سرشار از نور نماز و عبادت و مواعظ حكيمانه گرديد با عزمي راسخ با پرچمهاي سرخ و سبز و آبي كه جملات لا اله الا الله ـ الله اكبر و.. بر روي آن نقش بسته بود در دستهاي بچه ها به طرف ميدان شهر حركت كرده و امت وفادار امام (ره) و شهيد پرور به پشتيباني و وداع با فرزندان خود همراه گرديدند نهايتا پس از دقايقي سوار ميني بوسها شده و به طرف مقر اعزام به جبهه حركت كرديم، سعيد عزيز هم همچون دوستان ديگر در دريايي از تفكرات معنوي و سرشار از نورانيت و صفا بود، مادر مهربانش گفتند سعي كنيد با هم باشيد با هم نبرد كنيد با هم برگرديد. خلاصه كاروان رمضان با عزمي راسخ به طرف جهادي مقدس حركت كرد و پس از ساعتها به مقر اصلي خود در شهر سنندج رسيديم. پس از اقامت چند روزه در اين شهر به همراه ساير رزمندگان اسلام كه از ديگر شهرستانها اعزام گرديده بودند به سمت شهر اشنويه و در نهايت عبور از مرز اصلي كه قبلا به تصرف رزمندگان اسلام در آمده بود رفتيم، پس از اقامت 5 روزه در جنگلها و دره هاي سر سبز اشنويه عراق كه منتهي به پادگان سيدگان عراق مي شد، فرماندهان دلاور جبهه حق تصميم گرفتند كه عملياتي بنام قادر در اين منطقه انجام بدهند كه هدف آن از بين بردن تداركات و استحكامات و به تصرف در آوردن پادگان مذكور بود.
هر روز و ساعت كه به شروع عمليات نزديك مي شد چهره سرشار از خلوص و پر محبت سعيد عزيز برافروخته تر مي گشت.
در نهايت شب حمله فرا رسيد و بچه ها پس از اقامه فريضه مغرب و عشا و صرف شام با دلهايي آكنده از عشق به حسين(ع ) و از اينكه در دوراني قرار گرفته اند كه به نداي حسين گونه رهبر و مقتداي خويش لبيك بگويند، خدا را شاكرند.
از سعيد عزيز خواستم كه وصيتي بكند او در جواب گفتند «مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهيد و راه امام (ره) و شهيدان را فراموش نكنيد» و با هم پيمان بستيم كه اگر هر كدام مان به درجه رفيع شهادت نايل شديم ديگري را شفيع باشيم. همه يكديگر را به آغوش كشيده و نجوايي با هم داشتند و بعضي هم با خداوند بزرگ به مناجات مشغول شدند و حق تعالي را از اينكه توفيق شركت در اين جهاد عظيم را به آنان داده شاكر بودند.
لحظه حركت به سوي جبهه دشمن فرا رسيد، پس از 5 ساعت راهپيمايي در عمق خاك دشمن نهايتا دستور حمله صادر شد، از دو طرف سفير گلوله هاي گرم، فضاي جنگلهاي اشنويه عراق را مملو از دود و آتش كرده بود پس از چند ساعت نبرد با دشمن بعثي سعيد عزيز كه از كمك بي سيم چي هاي دسته ما بود اثري از او ديده نشد، و آن يار هميشگي و دوست مهربان كه چهره نوراني اش مملو از صفا و خلوص بود با قلبي سرشار از محبت اهل بيت و آقا ابا عبدالله الحسين عليهم السلام به ديدار معبود خويش شتافت و تكليف همه ما بازماندگان و ياران شهيدان را بس افزون كرد. ياد و خاطره همه شهيدان مظلوم جبهه و جنگ خاصه دانشجوي شهيدمان سعيد بزرگي راد هميشه پر رهرو باد.
و از خداوند بزرگ مسئلت داريم كه همه شهيدان را با امام خود در بهشت برين جاودانه گرداند.
#روحش شاد و یادش گرامی با ذکر#صلوات
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷