هدایت شده از فقه و احکام رهبری (leader.ir)
📚 خورشید گرفتگی
💠 یکی از سبب های وجوب نماز آیات، #خورشید_گرفتگی است، اگرچه جزئی باشد.
مکلف می تواند از زمان شروع گرفتگی خورشيد، #نماز_آيات را بخواند و بنابر احتياط واجب، بايد به قدرى تأخير نیاندازد كه شروع به بازشدن كند، و اگر از آن وقت تا قبل از باز شدن کامل به تأخیر انداخت باید نماز را بدون نیت ادا و قضا بخواند.
✅ چند نکته:
۱. خواندن نماز آیات به جماعت اشکال ندارد، بلکه مستحب است.
۲. در تقسیم سوره، «بسم الله الرحمن الرحيم» آیه به حساب نمی آید.
۳. در #تقسیم_سوره، تقسيم یک آیه به دو بخش اشکال ندارد، برای مثال جمله «لم یلد» یک بخش و جمله «ولم یولد» بخش دیگر باشد.
#احکام_نماز_آیات #کسوف_خورشید
@leader_ahkam
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت پانزدهم 🇮🇷
جیپ به سرعت به من نزدیک میشد، وقتی دیدم میخواهند زیرم بگیرند، خودم را از کنار جاده پایین انداختم. نیهای کنار جاده مانع از افتادنم به باتلاق شد. دستهایم از پشت بسته بود. در میان نیزارها، باتلاقها و چولانهای تیز و بُرنده جزیره با دست بسته و آن پای مجروح فقط و فقط از ائمه اطهار و آقا اباالفضلالعباس علیهالسلام کمک خواستم.
سمت چپ بدنم در باتلاق و گِلهای حاشیه جاده فرو رفته بود. شاید اگر دستم باز بود میتوانستم گِلها را چنگ بزنم و کم کم خودم را روی جاده بکشانم.
هوا تاریک شده بود، دو نظامی که مامور بودند مرا به پشت خط انتقال دهند، سر و کلهشان پیدا شد. از جاده پایین آمدند، کتفم را گرفتند و از میان گلولای و نی بیرونم کشیدند. بدن و لباسهایم خیس و گِلی بود. مرا از بالای درِ عقب آیفا (کامیون عراقی) به کف ماشین پرت کردند، دستهایم را به میلههای آیفا بستند و ماشین حرکت کرد.
ماشین حدود دویست متر جلوتر کنار پلهای شناور اسکله بود، توقف کرد. قایق، سیدمحمد، هجیر، خداخواست و احمد را در آن قسمت جاده پیاده کرده بود. از دیدن بچهها خوشحال شدم. حدود دویست متر جلوتر، هفت اسیر دیگر به جمعمان اضافه شد. اجازه نداشتیم با آنها هم صحبت شویم. دو، سه نفرشان که ریش داشتند سر و صورتشان کبود بود.
صحنههای تلخ و جانگداز شهادت دوستان و همقطارانم در جاده خندق از ذهنم دور نمیشد.
آیفا در ورودی شهر العماره توقف کوتاهی کرد تا اینکه وارد یک پادگان نظامی شدیم. نورافکنها، قسمتهای مختلف پادگان را روشن کرده بود. آیفای نظامی که وارد پادگان شد، سر و کلهی ده، پانزده دژبان پیدا شد. دژبانها کنار در عقب آیفا با کابل و باتوم منتظرمان بودند. با صدای قِرد، عجل، یالا بسرعه(میمونها، زود باشید یا الله، سریع) اسرای سالم از آیفا پیاده شدند.
دژبانها پس از ضرب و شتم آنها سراغ ما آمدند. آمدند بالا و با کابل به جانمان افتادند. منتظر بودیم کمکمان کنند پیاده شویم. با آن جراحتها نمیتوانستیم پیاده شویم. یکی یکی خودمان را به لبهی در کشاندیم. یکیشان از پایین دستش را به طرفم دراز کرد. با خودم گفتم: «این چهجور کمک کردن است، این دست چطوری میخواهد وزن مرا تحمل کند». دستم را به طرف او کشیدم، فکر میکردم وقتی از آیفا پایین بیایم، نمیگذارد زمین بیفتم. از بالای ماشین وزن بدنم را روی دستش انداختم، موقع پایین آمدن رهایم کرد و نقش زمین شدم. از شدت درد پا به خودم پیچیدم.
یکیشان با لگد به جانم افتاد و با پوتین به پهلویم کوبید. آنها بدون برانکارد مرا روی زمین کشیدند و به راهروی توالتهای پادگان بردند. چند مجروح که آنها را نمیشناختم آنجا بودند. خستگی و رنج در چهره بچهها موج میزد. در راهروی توالت رودههای یکی از بچهها از شکمش بیرون ریخته بود و با دو دستش آنها را گرفته بود.
◀️ ادامه دارد . . .
با ما همراه باشید هر روز یک قسمت از کتاب بینظیر "پایی که جا ماند"
قسمتهای قبلی در:
https://eitaa.com/salonemotalee/111
سلام
قسمت اول داستان واقعی، درسآموز و پر از هیجان "بی تو هرگز":
https://eitaa.com/salonemotalee/5
قسمت اول "رنگ عشق"، داستان جذاب از زندگی دانشجوی کانادایی:
https://eitaa.com/salonemotalee/84
قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح"
https://eitaa.com/salonemotalee/96
قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بینظیر "پایی که جا ماند":
https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از اکبر ابدالی
◀️ گزارش #ایسنا از کتاب اقتصاد مقاومتی در آمریکا
🔸 این روزها کتاب جدیدی وارد عرصه نشر شده است که با رویکرد اقتصادی به واکاوی اتفاقات مهم تاریخ آمریکا میپردازد، این کتاب که با عنوان #اقتصادمقاومتی_در_آمریکا منتشر شده است، به بررسی علل پبشرفت اقتصاد آمریکا و علل افول آن در سالهای اخیر میپردازد که میتوان در خصوص ریشههای اعتراضات اخیر آمریکا و اروپا نیز، آن را مورد بررسی قرار داد.
در این گزارش می خوانیم:
وقتی آمریکا حتی اجازه تولید کلاه را نداشت!
حمایت از تولید آمریکایی، حتی به قیمت تغییر تعاریف علمی
ریشههای اقتصادی اعتراضات اخیر آمریکا چیست؟
پایانی بر رویای آمریکایی
🔹لینک کتاب در سایت پاتوق کتاب فردا👇👇👇
https://b2n.ir/USeconomy
🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 عزت تک تک آدمها باید حفظ شود
🔸 پناهیان: با بورس، شرکت تعاونی یا دانش بنیان، با هرکدام کرامت انسانها حفظ می شود یا علی ...
#بورس #تعاونی #دانش_بنیان
#تولید_روستایی
#شرکت_سهامی
🆔 @mashgh626
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
جایگاه کسانی که کار قرآنی می کنند
🖌 #رسول_خدا (ص) فرمود است: اهل قرآن بلند مرتبه ترین آدمیان هستند، بعد ازپیمبران و مرسلین، پس حقوق اهل قرآن را اندک و کم نشمارید، زیرا براى ایشان از طرف خداى عزیز جبار مقام بلندى است.
🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ أَهْلَ الْقُرْآنِ فِی أَعْلَى دَرَجَةٍ مِنَ الْآدَمِيِّینَ مَا خَلَا النَّبِيِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ فَلَا تَسْتَضْعِفُوا أَهْلَ الْقُرْآنِ حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ لَمَكَاناً عَلِيّاً.
📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 404 روایة: 1
#حدیث_قرآن
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حزبالله یه کیلیپ درست کرده از صحبتهای سیدحسن نصرالله که گفته هر هدفی رو در سرزمین اشغالی با دقت بالا میتونن بزنن! الان چند وقته خبرنگارای اسرائیلی و رفقاشون شب و روز ندارن
یکی نیست بگه اخه شما که از یه کیلیپ میترسید چرا انقدر زبون درازی میکنید!😁
@Bisimchimedia
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت شانزدهم 🇮🇷
دو ساعتی به اذان صبح مانده بود. کمکم چشمانم سنگین شد و به خواب رفتم. نزدیک صبح بود که با صدای اذان یکی از اسرا بیدار شدم. با دندان، دستهای یکدیگر را باز کردیم. نماز صبحمان را بدون تیمم و مهر، نشسته توی راهروی توالت خواندیم!!
دژبانها اسرا را در دریفهای منظم نشاندند و برای بازجویی آماده کردند. عراقیها جسم نیمهجان اسیری را که به بازجو اطلاعات نمیداد، بیرون آوردند. بعضی از اسرا بر اثر شوک الکتریکی و ضربات باتوم بیهوش بودند. بچهها در بازجوییها با قدرت حرف میزدند. معتقد بودم در اسارت، یک اسیر هیچ سلاحی به جز زبان ندارد. کارکرد این سلاح در کربلا را زینب کبری سلام الله علیها به خوبی نشان داد.
بعد از سید محمد نوبت من شد. دو دژبان روی برانکارد قرارم دادند و به اتاق بازجویی بردند. وارد اتاق که شدم، چهار افسر عراقی پشت میز نشسته بودند. روی میز بازجوها، پارچ شربت پرتقال خودنمایی میکرد.
در طول بازجویی بیشتر حواسم به پارچ شربت بود، دلم میخواست تا آن پارچ شربت را سر بکشم. برداشتم این بود که گذاشتن شربت در مقابل دیدگان یک اسیر تشنه، آن هم در گرمای تیرماه عراق، بخشی از شکنجههای روحی آنها بود.
یکی از افرادی که برای بازجویی در اتاق حضور داشت یکی از اعضای گروهک منافقان بود که کار ترجمه را انجام میداد.
سرهنگ پرسید : «چند سال داری؟»
- شانزده سال !
- بسیجی هستی؟ داوطلب اومدی جبهه؟!
- بله، بسیجیام !
سربازجوی مسنتر پرسید : «چرا اومدی جبهه»؟
گفتم : خداوند در آیه صد و نود سوره بقره میفرماید که با کسانی که دست به خون میآلایند نبرد کنید و متجاوزگر نباشید که خدا تجاوزگران را دوست ندارد!
سرهنگ خیلی عصبانی شد و گفت : «آخوندها این حرفها رو یادتون دادند».
بعد از بگو مگوها سربازجو پرسید : «چه آرزویی داری، آرزو داری آزاد بشی؟» زیباترین حدیثی را که از تقویم جیبی سال ۱۳۶۶ حفظ بودم ، گفتم : «امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرماید برترین توانگری و بینیازی به دل راه ندادن آرزوهاست؛ زیرا آرزو انسان را نیازمند میسازد». ساکت شدند و دست از سرم برداشتند. دو دژبانی که مرا آورده بودند، بیرون بردند.
حوالی ظهر، افسر عراقی به اتفاق یک ایرانی که از عُمال سازمان منافقان بود، وارد بازداشتگاه شد و اسم چهار نفر را خواند : « علیهاشمی، علیاصغر گرجیزاده، هوشنگ جووند و تقی ایمانی».
افسر گفت : این چهارنفر اگه بین شما هستن، بیان بیرون ! بچهها ساکت بودند، هر کس به بغل دستیاش نگاه میکرد.
بعدازظهر، افسر دیگری که آدم جدی و مرموزی به نظر میرسید سراغمان آمد و گفت : «اسرایی که خارج از پد خندق در جزیره مجنون اسیر شدن، دستان خود رو ببرن بالا». من و چند نفر از کسانی که خارج از پد خندق اسیر شده بودیم، دستهایمان را بالا گرفتیم. نمیدانستیم چرا عراقیها دنبال کسانیاند که خارج از پد اسیر شدهاند.
کنار دیوار ساختمان کناری به ردیف نشستیم. عکس صدام روی دیوار خودنمایی میکرد. صبح، بازجو اطلاعات نظامیام را ثبت کرده بودو تنها دروغی که دربازجویی صبح گفته بودم، رستهی نظامیام بود. اگر به عراقیها میگفتم، نیروی واحد اطلاعاتم، کارم ساخته بود.
◀️ ادامه دارد . . .
با ما همراه باشید هر روز یک قسمت از کتاب بینظیر "پایی که جا ماند"
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
سلام
قسمت اول داستان واقعی، درسآموز و پر از هیجان "بی تو هرگز":
https://eitaa.com/salonemotalee/5
قسمت اول "رنگ عشق"، داستان جذاب از زندگی دانشجوی کانادایی:
https://eitaa.com/salonemotalee/84
قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح"
https://eitaa.com/salonemotalee/96
قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بینظیر "پایی که جا ماند":
https://eitaa.com/salonemotalee/111