#شهدای_محلمون_را_بهتر_بشناسیم
#شهید_محمد_صالح_نقدی
تاریخ ولادت : ۱۳۲۵
تاریخ شهادت :۱۳۵۹/۷/۵
محل شهادت: کردستان
متاهل : دارای دو فرزند
مزار شهید : بهشت زهرا(س) ، قطعه ۳۴، شماره ۱۵ ، ردیف ۱۰۴
سید محمد صالح نقدی در سال ۱۳۲۵ در شهرستان ساوه ، روستای کردک دیده به جهان گشود. ضمن تحصیل در دوره ابتدایی در امور کشاورزی روستا نیز فعال بود. این شهید بزرگوار از کودکی به وظایف دینی و عبادی خود آشنا بود. گاهی اوقات با برادرش مسابقه نماز می گذاشت. صوت زیبا و دلنشینی داشت و به همین جهت از دوران جوانی قاری قرآن و اذان گو بود. در اجتماعات و مجالس مذهبی همواره از او دعوت می کردند تا قرآن تلاوت کند. با اینکه سواد قرآنی خوبی داشت اما با برادر خود به آموزش قرآن می پرداخت و به او می گفت : من قرآن میخوانم ، تو هم اشکالات من را تصحیح کن تا اگر جایی قرآن خواندم بدون اشکال باشد.
بعد از آنکه در ارتش استخدام شد در مراسم صبحگاه نظامی پادگان« حر» که قبل از انقلاب به باغ شاه معروف بود ، قرآن تلاوت می کرد و پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی نیز به این کار ادامه داد.
شهید نقدی فردی توانا و ورزیده بود و از ویژگیهای بارز اخلاقی او این بود که همواره می خندید، بگونه ای که در محیط کار ، همکارانش او را محمد صالح خنده رو لقب داده بودند. دوستانش تعریف می کنند هر کاری میکردیم تا او را بگونه ای عصبانی کنیم ، او هیچگاه عصبانی نمی شد.
پس از انقلاب و در سن سی سالگی ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند دختر است.
شهید، از پایان دوره سربازی به تنهایی تهران آمد و درس خود را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و بعد از مدتی جذب ارتش شد.
برادرش در باره او می گوید: قبل از اینکه به ارتش برود ، از من راهنمایی خواست به او
گفتم که از نظر نظم و انضباط و خدمت به مملکت و دین بهترین موقعیت است و ایشان نیز با این هدف به استخدام ارتش در آمد. بعد از استخدام و گذراندن دوره های سخت با ورزیدگی و توانایی جسمی و فکری که داشت در بخش هوابرد ارتش مشغول به کار شد.
در اوائل انقلاب زمانی که مطلع شد اوضاع کردستان نا آرام است به برادرش گفت:
میخواهم به کردستان بروم. به او گفتم : برو برادر، ما الأن وظیفه مان سنگین تر هست قبلا ما برای خاک و مملکتمان می جنگیدیم اما الان برای دین و مذهبمان می جنگیم.
پیش از آغاز جنگ تحمیلی شهید نقدی جهت حفاظت از منابع نفتی کشور در منطقه نفت شهر کردستان و پادگان خزر اعزام شده بود، او مدت دو ماهی در آنجا بود چند بار برای مرخصی به تهران آمد اما قبل از اینکه مرخصی اش به پایان برسد به منطقه باز می گشت و می گفت : من باید زودتر بازگردم.
آخرین بار که به تهران آمد ، خیلی ناراحت بود بگونه ای که در گوشه ای نشسته و اشک می ریخت می گفت: ما اونجا اسلحه داریم اما توپ و مهمات نداریم.
آن زمان دوره ریاست جمهوری بنی صدر بود. من به او گفتم : با توجه به تجارب نظامی که دارید در استفاده از مهمات صرفه جویی کنید. او بقدری ناراحت بود که می گفت : خدا شاهد است که اگر من رو به جای گلوله توپ می گذاشتند ، می رفتم و نصف بغداد رو خراب می کردم. در همین حال با همان خنده همیشگی که بر لب داشت گفت : شاید روزی من عصبانی شدم ، من رو گذاشتند دهنه توپ و بجای گلوله رفتم نصف بغداد رو خراب کردم ! بعد ادامه داد: اگر یک روزی گفتند که شهید شده ام، باور کن چون من خیلی عصبانی هستم از اینکه به ما نیرو و مهمات نمی رسد. به خاطر اینکه نامه ها و درخواستهایشان به مرکز فرماندهی برای تجهیز نیروهای مرزی بی نتیجه مانده بود بسیار متاثر بود.
آخرین بار ساعت ۸ شب او را تا ترمینال اتوبوس بدرقه کردم. بسیار تاکید داشت اول صبح به پادگان برسد. آن زمان جنگ از سوی بعثی ها شروع شده بود و اوضاع کردستان هم نا آرام بود. هنوز دو هفته از آغاز جنگ تحمیلی نگذشته بود که در دوازدهم مهر ماه سال ۵۹ خبر دادند محمد صالح ناپدید شده است.
البته احتمالی هم داده می شد توسط کوموله ها به گروگان گرفته شده باشد. به همین دلیل من به همراه برادر خانمش به کردستان رفتیم تا شاید بتوانیم خبری بدست آوریم اما چند روز بعد متوجه شدیم در تهران به خانواده اطلاع داده اند که محمدصالح شهید شده است.
چون ابتدای جنگ بود و از طرفی هم پزشکی قانونی نیروهای متخصص و امکانات مناسبی برای شناسایی و بررسی پیکرهای شهدا نداشتند ، لذا فقط به خانواده خبر دادند او در تاریخ
۵۹/۷/۸ از یک هفته پس از آغاز جنگ ) به شهادت رسیده و در مزار فعلی اش در بهشت زهرا(س) دفن شده است و اینگونه این شهید بزرگوار . غریبانه و بدون اینکه پیکر مطهرش تشییع شده باشد به خاک سپرده شده بود.
✍خاطره ای به نقل از شهید
تيپ کلاه سبزها بعد از انقلاب در کردستان ماموریت داشتند که از شورش گروهک ها جلوگیری کنند . از گوشه و کنار خبرهایی می رسید که عراق تعدادی از پاسگاه های ایران را تسخیر کرده است.
در آن زمان به تیپ کلاه سبزها ماموریت داده شد از نفت شهر که در نزدیکی منطقه(خضر زنده) واقع شده بود محافظت کنند.
ما به مرکز گزارش دادیم که عراق تغيير تاکتیک نظامی می دهد ولی از مرکز دستوری دریافت نمی کردیم. در بعضی شبها از طرف عراق به ما حمله می شد و ما هم جواب تیراندازی آنها را می دادیم تا اینکه با کمبود مهمات روبرو شدیم. مهمات به ما نمی رسید و بر خلاف مهمات ، برایمان سلاح می فرستادند تا اینکه جنگ اصلی شروع شد. یک روز من با فرمانده گردان که یک سرگرد بود برخورد کردم و سر او فریاد زدم : تقصیر شماست که مهمات اشتباهی برای ما می فرستند. او در جواب گفت : فرمانده کل ، بنی صدر است او از مرکز تصمیم می گیرد چه مهماتی بفرستد و چه مهماتی نفرستد و من در جواب گفتم : ما الان زیر آتش دشمنیم اگه نمیتونی گلوله توپ بیاری منو بگذار دهنه توپ ، شلیک کن . در آن زمان فرمانده به من گفت : تو خسته هستی و یک هفته برای من مرخصی نوشت و من رو به تهران فرستاد ولی بعد از یک روز مرخصی ، خبر دادند جنگ شدید شده است و سریعا برگردید.
چند روز از بازگشت شهید نقدی به کردستان نگذشته بود که خبر شهادت او را به خانواده اش دادند و او در همان نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی به خیل شهیدان راه حق پیوست
#روحش شاد
# یادش گرامی با ذکر#صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
دعای لطیف امام زین العابدین علیه السلام :در فرازى از دعاى وداع رمضان در دعای 45 صحیفه سجادیه وارد شده است كه مىخوانيم: «اللَّهُمّ... فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا مِنَ التَّفْرِيطِ...»؛ خدايا! ما فقر و عجز و جهل و ظلم خود را باور كردهايم و با تمامى يأس و نااميدى از خود، طلبكار فضل تو هستيم و آن قدر مطمئن هستيم كه عطاى تو را واصل مىدانيم و اين حسن ظن ما به توست و تو خود فرموده اى: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِىَ الْمُؤْمِنِ و تو دستور فرمودها ى كه حتى اظهار اين حسن ظن و حتى دروغ اين ادعا را بپذيرند؛ چون حتى دروغ، نشانه تلاش و كوششى است كه اين عاجز درمانده به آن روى آورده.
خدايا! در برابر كوتاهى ها و تقصيرها، به ما پاداش بده وكسرىهاى ما را جبران نما؛ كه «... إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
خدايا! در اين بهار رويش و عنايت، تو ما را بهره مند كن و از بدى هاى ما بگذر.
#افطارهای_مهدوی
🍃یابن الزهرا عجل الله...
🔹کنار سفره ی افطار ما جای تو خالیست....
و ما..
🔹در حسرت آن طعم شیرین نگاهت روزه داریم...
✔️قرار منتظران دعا برای فرج موقع افطار🕗
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_ظهور_موقع_افطار
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/ahlolmasjed
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
با سلام و احترام همراهان گرامی..
📚نمونه فعالیت های آموزشی کلاس👇
به تاریخ ۱۴۰۲/۱/۳۰
👏🏻❣👏🏻❣👏🏻❣👏🏻❣👏🏻❣👏🏻❣
نونهالان پیش دبستانی با عید فطر عید بندگی آشنا شدند
ماشیعیان دنیا🥰
سه عید داریم بی همتا🥰
فطر و قربان و غدیر🥰
هیچ جا نظیر نداره🥰
#رنگآمیزیکاربرگ
#عیدفطر
#ماه_مبارک_رمضان
#پیشدبستانمهدویامینشیفتصبح
🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟
🔴 علامه مجلسی رحمه الله مینویسد:
🔵 در شب بیست و نهم ماه مبارک رمضان، غسل و زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است. همچنین مستحب است وداع با این ماه و قرائت ادعیه وداع، خصوصا دعای وداع در صحيفه سجادیه؛ 👈🏻 و با وداع و اظهار حزن از تمام شدن اين ماه، اظهار کند که روزه و عبادات در این ماه برای ما سخت و تلخ نبود، بلکه لذت عبادت و بندگی شیرین و گوارا بود، و از فراق ماه مبارک رمضان محزون باشد. و اگر در روز آخر هم ادعیه وداع را بخواند خوب است.
📚 زادالمعاد، ط_أعلمی، ص ١٢٩
من نمیدونم شرح حال این شهدا رو شما میخونید یا نه!؟
من میخونم
اشک میریزم
و استفاده میکنم
✨ حقیقتا برای من استفاده داره...
پ،ن؛
می دونی جملات بالا رو کی گفته!؟
#حضرتآقا تو دیدار اخیرشون با دانشجو ها...💔
https://eitaa.com/ahlolmasjed
💠در رفتار و برخورد بسیار مودب و فردی رُک بود اما هیچ وقت بی ادبی و بی احترامی در کلامش نبود.
🔸💠من 4 سال از سعید بزرگتر بودم و با اینکه درجه نظامی سعید از من بیشتر بود هیچ وقت جلوتر از من حرکت نمی کرد و هیچ کس را با اسم کوچک صدا نمی کرد.
🔹خود را #محاسبه_نفس میکرد مثلا در بحث ارزشیابی فردی نمرهای به سعید داده بودند و خودش در فرم #ارزشیابی آن عدد را کم کرده بود.
🔸سعید استادعقیدتی بود و مبلغی بابت تدریس به حسابش واریز می شد اما این پول را می گرفت و پس می داد و می گفت من دوست دارم برای #رضای_خدا کار کنم.
#شهید_سعید_کمالی_کفراتی
🌷یادش با ذکر #صلوات
https://eitaa.com/ahlolmasjed