#خاطــره🎞
برادرشہید :
سپاهرفتنبابکیکدگرگونی
درزندگیشایجادکرد.
دوستشهید :
بابکبعدسپاهمسیروهدفزندگیش
ودیدشعوضشدبهشمیگفتیم
بابکچطوریاینقدرتغییرکردی؟!🤔
میگفت:راهمروپیداکردم🙂
تویخدمتکلااعتقاداتبابکخیلیقویشدهبود انگارزندگیهدنیاییبراشمهمنبود⛓🌍
رویگناهنکردنخیلیحساسشدهبود
بعدخدمتیهکاراییکهقبلاانجاممیداد
دیگهانجامنمیداد …
بابکپتانسیلایناعتقادودفاعروداشت
اززمانیکهبهخدمترفت
اینپتانسیلبهعملتبدیلشد
بابکآدمینبودکهیهشبه🌔
انقلابدرونیدرشایجادبشه🇮🇷
بابکدرطولزمانتغییرکرد⏳
حاجآقـا :
موقعیکهبابکسربازبود
تویبرنامهفصلشیداییشرکتکردهبود
واونجابهشنقششهیددادن
ومنشنیدماینتغییرازاونجانشاتمیگیره
#شهید_بابک_نوری
#دلنـوشـته
خیلی واسه رفتن ب سوریه بی تابی میکرد🙂...
خیلی حضرت زینب رو دوست داشت...
وقتایی ک ورزش میکرد مداحی زینب زینب رو گوش میداد💔...
بالاخره با هزار زحمت تونست بره سوریه اون شب بدو بدو رفت و کلوله پشتی شو برداشت و فرار😄...
بعد چند دیقه برگشت و با همه خداحافظی کرد👋🏻🙂
و رفــت
۲۶ یا ۲۷ روزی بود ک از رفتنش ب سوریه گذشته بود...
هر بار ک صدای زنگ تلفن یا صدای در می اومد خودم رو گم میکردم...
۲۷ ابان بود ک تلفن زنگ خورد و خبر دادن بابک شهید شده😭💔
گفتن اخرین حرف این بوده به مادرم بگین حلالم کنه فقط یک بار ب حرفش گوش نکردم گفت ازدواج کن ولی من گوش ندادم
و پدرم خیلی حق ب گردنم داره🥀💔
✨(بر اساس واقعیت)✨
#شهید_بابک_نوری
@Ahmadieh1399
✨خواهر شہید:
همیشه لباس هایی رو که می پوشید باهم ست میکرد
میگفت این به این میاد؟
نه اون با این خوبه!
نه این بهتره...
همیشه مرتب و اراسته بود حتی وقتایی ک توی سوریه بود من شنیدم اونجا نمی تونن حموم درست و حسابی برن اما موهای بابک همیشه جوری حالت داشت ک انگار تازه از حموم اومده...
وقتایی ک لباس های همرزم هاش خاکی بود لباس های بابک تمیز و اراسته بود...
#شهید_بابک_نوری
@Ahmadieh1399