eitaa logo
شهید احمد مشلب
120 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
465 ویدیو
10 فایل
#کپےباذکـرصلوات تأسیس:6شہـریور 1400 ★هم زیبـا بود★هم پولــدار★نفر۷ تکنولوژےاطلاعات😍 تولد: ۹شهـریور ۱۳۷۴ شہادت:۱۰اسفنـد۱۳۹۴ Гاهل کشور لبنان معروف به شہید BMW سوار|لقب جهادے( غـ❤ـریب طوس) حذف لوگو از عکس ها،ادیت و...❌ آیدی کانال شهید احمد مشلب در روبیکا👇
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸💧بسیجی سید مرتضی آوینی 🍒 در عملیات کربلای پنج، سید مرتضی مسؤول اکیپ بود. از شدت سرما ❄️ بدنمان می لرزید.😢 سید گفت: «باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقی هاست برویم.» مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز کردم؛ اما دوباره بی هوش افتادم.🍃😴 یک ساعت بعد بیدار شدم 🍊 مرتضی بیرون سنگر شب می خواند با خودم گفتم: « این مرد خستگی ندارد. »☺️ برای نماز صبح همهٔ بچه ها را بیدار کرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتیم. آقا سید فقط تا رسیدن به خط خوابید. در خط مقدم شجاعانه می دوید✊🏻 اصلا لزومی نداشت کارگردان آنجا باشد، مسؤولیت هایی که در شهر داشت باید مانع حضور او در جبهه می شد اما ترس و خستگی در قاموس سید مرتضی راه نداشت.🙌🏻🌹 📚 لاله ای در فکه •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
🌹🕊 سجاد عفتی بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون.😢 خیلی خون ازش رفته بود 💦 آقا سجاد به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم 🍁 بهش گفتم: واسه چی..؟!😟 خون زیادی ازت رفته ‼️ آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم 🌸✋🏻 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
🦋 ابراهیم هادی 🌹ابراهیم دوست قدیمی من بود کنارش نشستم و سلام کردم. مرا شناخت و تحویل گرفت.😉 درست نمی توانست صحبت کند. گلوله از صورت به داخل دهانش خورده بود و به طرز عجیبی از گردنش خارج شده بود‼️🤭 🍃 یک گلوله هم به پایش خورده بود. معمولا وقتی گلوله از انتهای گردن خارج می شود، به نخاع و یا شاهرگ آسیب می رساند و احتمال زنده ماندن انسان کم می شود، اما ابراهیم سالم و سرحال بود.😌 💦 بلافاصله نگاهم به سرش افتاد. قسمتی از موهای بالای سر او نیز سوخته بود. مسیر یک گلوله را می شد بر روی موهای او دید! 😬 با تعجب گفتم: داش ابرام، سرت چی شده؟😟 دستی به سرش کشید. با دهانی که به سختی باز می شد گفت: می دانی چرا گلوله جرت نکرد وارد سرم شود؟ ⚜ گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود، چون پیشانی بند "یا مهدی" (عج) به سرم بسته بودم".⭐️ 📚 سلام بر ابراهیم۲ •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
🦋 مهدی سامع از شناسایی اومد و خوابید 😴 بچه ها چون میدونستن خسته ست، بیدارش نکردن 🙌🏻 بیدار که شد با ناراحتی گفت 😣 مگر نگفتم شب بیدارم کنید؟ بعد آهی کشید و گفت : 😩 افسوس که آخرین نماز شبم قضا شد 💧 🍑 فرداش هم شهید شد. •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
🌙 🕊🌸 شهید حجت اصغری شربیانی حجت قبل رفتن، تو فرودگاه گفته بود : ❤️ دوست دارم اگه رفتیم سوریه و خواستم بشم مثل اربابم حضرت عباس (ع) به برسم 🕊☔️ 🌀 به روایت : همرزم شهید •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
⭐️ 🍍 🌸🦋 محمودرضا بیضایی یادم هست یک بار که خیلی سخت گرفتم و تا صبح با او بحث کردم خیلی قاطع به من گفت: من پشت میز برم می میرم.😑 🍒 بعد از اینکه در تهران تشکیل خانواده داد، در جوابِ برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانواده اش را بردارد و برود در تبریز (زادگاهش) زندگی کند، گفته بود : تو شهید نمی شوی 🙌🏻 📚 کتاب تو شهید نمی شوی ☀️ولادت : 1360/9/18 🕊 : بعد از ظهرِ 1392/10/29 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
🦋🌺 شهید حسین غلام کبیری ✴️ اهلِ و نهی از منکر بود. بهش می‌گفتم: بابا! این از تو بزرگتره؛ یه نگاه به هیکلش بنداز، هوس کتک داری؟ 😟 این حرفها براش معنایی نداشت و می گفت: 🔴 کسی که امنیتِ نوامیسِ جامعه رو به خطر میندازه، باید نهی از منکر بشه 🙅🏻‍♂ 📚 ماهنامه امتداد / شماره 55 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ ⭐️ 🌸🕊 مجید قربانخانی 🍎 فرمانده یگان فاتحین تهران با بیان اینکه مجید در روز اعزام به سوریه به پهلوی شکسته حضرت فاطمه (س)‌ ⛈ قسمم داد تا او را اعزام کنم، اظهار کرد: مرا در آغوش گرفت 🤗 و گفت «با من دعوا کن، کتکم بزن 🥊 ، ولی بیرونم نکن.👐🏻 تو را به حضرت فاطمه (س) قسم می دهم تا مرا اعزام کنی.»😢 گفتم : آنجا جنگ است ⚔💣 شوخی که نیست 🤨 اما باز هم با شوخی‌ سعی کرد تا نظرم را جلب کند.😜 با تایید انجام شده و اصرارهایش 💦 راضی به اعزامش شدم... 🍁 این قسم مجید در لحظهٔ حالم را بد کرد 💔 چون 4 تیر به پهلویش اصابت کرده بود.😭 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ ⚡️ 🌺🕊 حمید سیاهکالی مرادی 🚧 و بی غیرتی مردان😞 🥝 یه روز با حمید آقا داشتیم دربارهٔ وضع حجاب تو جامعه حرف می زدیم. ایشون گفتن : بی حجابی برخی به دلیل بی غیرتی مرداشونه؛ ‌اتفاقا سال ۸۸ (احتمالا برای قضایای فتنه 😖) که به ماموریت تهران رفتم ☄، یه خانمی رو به خاطر بی حجابی 👩‍🎤گرفته بودن شوهرش شب اومد گفت به شما چه ربطی داره گرفتیدش؟😳 من خودم گفتم اینجوری بیرون بره 😱❌ 🌀 به روایت : هم باشگاهی شهید •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
⟮.▹🌼🧡◃.⟯ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جاے شھید دهقان خالے ڪه مادرش میگفت: به موها و موتورش خیلی علاقه داشت موقع رفتن موهایش را تراشید و موتورش را هم به دوستش داد بدون وابستگی رفت......🍃💛 ⸾🇮🇷✌🏻⸾ 🌱🤲 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ •|صلوات بفرست رفیق| ╔ ✾" 🍁 "✾ ════╗   @AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════ ✾" 🍁 " ✾ ✦نام ادمین:
°: ✅ 🌹 سلیمانی 🌸🕊 شهید حسین پورجعفری 🌠 نماز صبح را با حاج قاسم خواندم. بعدش گفت برو ببین حسین پورجعفری آمده یا نه؟ 🌱 پشت در 🚪 ایستاده بود به . 😳 گفتم : چرا اینجا ایستادید؟ چرا نیامدید داخل ⁉️ دستش را گرفت جلوی صورتش که بفهماندم آرام صحبت کنم 🤫 🌻گفت: من سالهاست نماز صبحم را اینجا می خوانم 🤲🏻💔 🌧 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ☑️ 🥀🕊 شهید محمد حسین محمدخانی 🌘 ایام سال 92 بود. قرار شد ماکت خونهٔ (س) رو درست کنیم. در و دیوار خونه رو گِل زدیم موقع آتش زدن 🔥 در🚪 که شد، محـمد حسین رفت بیرون 😟 ◾️گفت : " خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم" 😫 🥥 اون سال با اون تمثال خونه حضرت زهرا (س) حال و هوایی داشت 😭 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ☑️ 🥀🕊 شهید روح الله قربانی 🌾🐟 روح الله عاشق صیاد شیرازی بود. خیلی به ایشان ارادت داشت.🌄 به بهشت زهرا (س) که می رفتیم، اول به شهید صیاد سر میزد.⚡️ سر مزار که می رسیدیم زانو میزد، فاتحه ای می خواند بعد هم نگاه عمیقش را به عکس شهید ⛲️ می دوخت و می گفت: 🍁✋🏻 «شهید صیاد شیرازی خیلی مرد بود.» 🥥 بین کتابهایش، کتاب 📘 زندگی نامه و خاطرات شهید صیاد را داشت و همه را خوانده بود. می گفت: 🎍«هیچ دورهٔ نظامی نبوده که شهید صیاد نگذرونده باشه.» •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°: ☑️ 🍁 🥀🕊 شهید مهدی زین الدین ✨ ⛱ آقا مهدی به آشپز لشکر گفت : «آقا من وقت بیکاری زیاد دارم. میشه بیام کمک شما؟» در حالیکه نگفته بود فرمانده لشکرم.🤭🚫 آشپز قبول کرده و گفت : کفِ آشپزخونه رو تمیز کن. 🍄 بعد از چند وقت آشپز به جانشین لشکر گفته بود: یه بنده خدایی بسیجی وار میاد آشپزخونه رو تمیز میکنه.🥀 نمیشه اینو بدید به من؟ نیرو کمکی من بشه؟👐🏻 😳جانشین لشکر فرداش اومد دید آقا مهدی اونجاست.😬 ➕ : اینو می خوای برای نیرو؟😶 ➖ : آره خیلی جوون خوبیه ☺️ ➕ : ایشون فرمانده لشکره‼️😵 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ☑️ 🥀🕊 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🍁 به روایت : یکی از معاونین در حلب با حاجی قدم می زدیم. به او گفتم: ☹️ نمی دانم گیرِ کارِ من و تو کجاست که زیر این همه آتش ☄ نمی شویم؟💧 🌄 گفت: مطلبی را به تو می‌گویم اما تا زنده ام جایی نقل نکن: 👇🏻 ✨من اصل شهادتم را گرفته ام؛ اما زمانش را تا حد زیادی به خودم واگذار کرده اند🍂 💔 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: 🔰 | 🔻بعد از ملاقاتش با آقا و برگزاری مراسم تقریظ، رزق ما هم شد تا ببینیمش. یکی دو ساعتی در جمع ما بود. موقع رفتن بهش گفتیم توصیه‌ای به ما کن. بی‌درنگ گفت‌‌: 🌟 «اول اینکه حواس‌تان به حق الناس باشد، یکی از دوستان که شهید شده بود، به خواب رفیقش آمده و گفته بود به من اجازه‌ی ورود به بهشت نمی‌دهند، چون حق‌الناس گردنم هست، لطفا برو از طرف من آن را ادا کن. یعنی حتی اگر شهید هم بشوید اما حق الناس گردنتان باشد، اهل بهشت نخواهید شد. دوم هم اینکه نمازشب بخوانید. بدون نماز شب به جایی نخواهید رسید.» •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ☑️ 🌠 🍁🕊 شهید حمید سیاهکالی مرادی وضو قبل از خواب💤 🥀 قرار بود روز حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم در آشپزخانه برایش کتلت درست می کردم 👩‍🍳. ساکش را که بستم،.از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم😴. حمید داشت قرآنش را می خواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو 👀. 🌽 بلند شو بگیر راحت بخواب.»🖐🏻 با خنده و شوخی می خواست بلندم کند. 😉 گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی. شاید هم مجبور شوم پارچ آبی🍶 را روی سرت خالی کنم. 🌾 داریم بستر کسی که بی وضو می خوابد مثل قبرستانِ مردار ☹️ و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است 🍂 و تا صبح برایش ثواب می نویسند. ☔️ آن قدر گفت و سرو صدا کرد 🔊 که به وضو گرفتن رضایت دادم😊 📚 یادت باشد •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
شهید احمد مشلب
°: ✅ 🌕 🌷🕊 سید مصطفی موسوی (جوان ترین شهید مدافع حرم) 🍒 سید مصطفی از روز اول علاقه شدیدی به درس خواندن🙇🏻‍♂ داشت. هیچ وقت برای درس خواندن به من وابسته نبود و همیشه معدلش 20 بود.💯 عضو بسیج مدرسه بود 🤝 🌳 از 16 سالگی، تابستان ها که مدرسه نمی رفت، با پسرخاله هایش که در کار رنگ کاری و رویه کوبی مبل بودند، سر کار رفت. برخی اوقات هم گچ کاری می کرد. 😷 سال 85 به بیماری سختی مبتلا شدم و شفای مرا از گرفت. نذر کرده بود اولین حقوقی که بگیرد مرا به مشهد ببرد 😇. اواخر تابستانِ همان سال اول که سر کار رفت، مرا با خرج خودش به مشهد برد. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🌺 عاشق بود. فیلم لحظهٔ شهادت یکی از شهدای مدافع حرم را که می گفت «دارند صدایم می کنند» می دید و می گفت «ببین چه قدر قشنگ دارد شهید می شود، (ع) دنبال آدم می آید.💦 خوش به سعادتش، یعنی شهادت آنقدر لذت دارد.» ☂ می گفت «‌حضرت زینب (س) مرا دعوت کرده است.» دو بار اشتباهی به او زنگ زده بودند 📞 که برای سوریه به جلسه محرمانه برود 🏝 چون فرمانده اش گفته بود کسی به مصطفی نگوید. می گفت «مامان! دوبار اشتباه زنگ زده اند، یعنی دعوت شده ام، باید بروم. کارهای من دست خودم نیست.»⚡️ شب قبل از رفتن با پدرش خداحافظی کرده و گفته بود «‌من دارم می روم. عملیات بزرگی است و گفته اند احتمال برگشتن صفر درصد است.» 🕊🍁 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 همان سال دانشگاه قبول شده بود، رشته مکانیک دانشگاه آزاد تهران غرب قبول شده بود. 20 سالش نشده بود که به سوریه رفت. جشن تولد 🎊🎈 20 سالگی اش را بین مدافعان حرم در سوریه گرفت. 🍊 سه روز بعد از آن، به خیل شهدای مدافع حرم عقیله بنی‌هاشم پیوست. تیر به گلو، قلب 💘 و پهلوی سمت راستش اصابت کرده بود. در بهشت زهرا، زمانی که می خواستند پیکرش را به خاک بسپارند، به مداح گفتم : «الان (عج) در این مراسم حضور دارند، چون پسرم مدافع حرم عمه جانشان بود 🌼 به امام زمان بگویید : «‌این را از من قبول کنند و پذیرا باشند. ان شاء الله سرباز خوبی برای امام زمان باشد 🤲🏻✨ •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ 🦋 شهید مرتضی مطهری ✴️ به روایت : همسر 🌹 یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم . نزدیک سحر بود که به خانه رسیدیم 🏡 وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه ها خوابند ولی آقا بیدار است 😊 چای ☕️ حاضر کرده بودند میوه 🍊🍒🍏 و شیرینی 🍰🍬 چیده و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد 😳 و گفت : "همهٔ روحانیون اینقدر خوبند⁉️🤔 ⛄️ بعد از سلام علیک، وقتی آقا دیدند بچه ها هنوز خوابند 😴، با تأثر به من گفتند : "می ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبال شما بیاید" 😥 📚 موفقیت جوانان در انتخاب همسر / ص ۲۱۸ •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ 🦋🌙شهید سید مرتضی آوینی 🌺 بیشتر دوست داشت گمنام باشد. به همین دلیل گاهی به اسم های دیگر مقاله 📃 می نوشت 🥕 نام هایی مانند : سجاد شکیب، مرتضی علم الهدی، مرتضی حق گو، مهدی علم الهدی و فرهاد گلزار که از این نام آخر بیشتر در مجلات سینمایی استفاده می کرد. ⛱ گاهی نیز با نام مستعار «کاکتوس» 🌵 می نوشت که بعدها عنوان صفحه طنز ماهنامهٔ سوره شد. 🌀 به روایت : دیگران 📚 لاله ای در فکه •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ 💧🕊 سلیمانی : 🌺 بعد از جلسه ای حاج قاسم مرا به خانهٔ خود دعوت و شام با پنیر و گردو و عسل پذیرایی کرد 👌🏻 و بعد از شام نشستیم به صحبت کردن. 💔 ☂ گفت: از خدا خواستم این قدر به من مشغله❓🤔 بدهد که حتی فکر گناه💥 هم نکنم. 🙌🏻 🌀 به روایت: سردار حسین معروفی •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ ⭐️ 🌺🕊 شهید علی محمودوند 🌀 به روایت : همرزم شهید 🎗روز سوم بهمن ماه بود; علی از استراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت و گفت 🌧⚡️: 💐«تو به من قول دادی،‌ تو ده روز دیگر فرصت داری به قولی که به من دادی عمل کنی و گرنه می روم و دیگر پشت سرم را نگاه نمی کنم» ⛄️پای مصنوعی اش شکسته بود، با خنده کمی لی لی‌ رفت و به ما گفت:«این پا روی مین رفتن داره» 🏖بالاخره یوم الله ۲۲ بهمن ماه از راه رسید 🍃 علی به میدان مین💣 رفت و حدود ۶۲ الی ۶۳ مین پیدا کرد. من نیز کنارش بودم.‌ به آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد.🗣 حدود ۷ متر از علی دور شدم،‌ ناگهان صدای انفجاری مهیب درتن دشت پیچید، به طرف محمودوند دویدم، ‌او با پیکری خونین روی زمین افتاده بود 💦 باورم نمی شد🙍🏻‍♂اما خدا هیچ گاه خلف وعده نمی کند. 🌄 حسین شریفی نیا با شنیدن خبر او به سراغ مهر متبرک حاجی رفت، بهترین یادگاری از علی، مُهری که خاک پیکر ۱۰۰ شهید را با خود به همراه داشت🍂 حالا هر بار که سر بر سجده می گذرد، عطر حضور او را میان سجاده اش احساس می کند 🌳 •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: 😂 😉 💢خواستگاری از خواهر شهید مهدی زین الدین 🔅🐠اومده بود مرخصی بگیره آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد 👀 و گفت: «می خوای بری ازدواج کنی؟» 💍 ❄️ گفت: «بله می خوام برم خواستگاری.»💐 ➕«خب بیا خواهر منو بگیر!»😊 ➖«جدی میگی آقا مهدی؟!»🤔 ➕«آره، به خانواده ات بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!»🙋🏻‍♂ اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات ☎️ و تماس گرفته بود!🏃‍♂ به خانواده اش گفته بود: «فرماندهٔ لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر 😬 زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!» 🎇 بچه های مخابرات مرده بودن از خنده! پرسیده بود: «چرا می خندید؟🤨 خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!»🤭 😄 گفته بودن: «بنده خدا! آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن، یکیشونم یکی دو ماهشه!» 🤣 ✅ •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ ⭐️ 🌹🕊 حسن شوکت پور جانشین لجستیک سپاه 🌻❄️ برای او نيازهای جسمی اش مهم نبود. آنچه برايش مهم بود تلاش و خدمت بود.✊🏻 🤗 برخوردش با همه طوری بود كه از دستش رنجيده نمی شدند. 🚀 در سخت ترين شرايط اقتصادی تلاش می كرد كه نيازهای رزمندگان را برطرف سازد.☔️ هر وقت پشتیبانی عملیاتی را بر عهده می گرفت، رزمندگان با مشكلات مواجه نمی شدند 🙌🏻 چون در كارهايش برنامه ریزی داشت. 💢 تمام مناطق غرب و جنوب و صحنه های نبردْ حسن را می شناختند، چون تمام شب و روز او در جبهه ها می گذشت.✨🌙✨ 🎑 اغلب روزه بود، مخصوصاً روزهای دوشنبه و پنجشنبه. در دمای 47 درجهٔ اهواز جهت خودسازی می گرفت؛ با اين حال برای رزمنده ها صبحانه درست می کرد و می گفت: ثوابش بر اين است كه خودم صبحانه را درست کنم 🌳 او با كمترين 👌🏻 غذا افطار می كرد. 🌗 حسن اعتقاد به تجملات نداشت و دنيا طلب نبود.🚫 هميشه منزلِ او مهمان 🌧 بود. 🌆 به حلال و حرام توجه داشت... •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←
°: ✅ ⭐️ 🌸🕊 مهدی غریب دو ماه قبل از اعزامش گفت: 💢 من برای سوریه ثبت‌نام کرده ام که اگر نیازی به من بود بروم. گفتم: خطری ندارد؟! 😥 مهدی گفت: نه من برای آموزش تخریب 💣 می روم آن قدر به خودش و توانایی هایش 💪🏻 اعتماد داشتم که رفتنش برایم قابل قبول بود. با اینکه ایشان به خاطر جانبازی چشمش معاف از رزم بود اما آن قدر کارش را دوست داشت که با جان و دل تلاش می کرد.🔅 بعضی وقت ها می گفتم: مهدی! قدر جانت را بدان 😟 به خودت استراحت بده اما ایشان می گفت: وقت برای استراحت زیاد است. 👐🏻 بار آخر شب شهادت امام علی (ع) تماس گرفت 📞 من در مراسم بودم. گفت : برایم دعا کن براتم 💌 را بگیرم. 🌄 گفتم : مهدی الان زود است به فکر باشی. بچه ها به شما احتیاج دارند 💦 گفت: خدای بچه ها خیلی بزرگ است، شما را به خدا می سپارم.💐 🌀 به روایت: همسر 🌱 ولادت : ۱۳۶۱/۱/۱ سیدمیران، گرگان 🦋 شهادت : ۱۳۹۴/۴/۲۱ تدمر، سوریه •|صلوات بفرست رفیق|• ╔ ♡"‌❄️⃟🌨"♡════╗‌ ┇@AhmadMashlab2020 https://eitaa.com/joinchat/2373058695C93f4727287 ╚════♡"‌❄️⃟🌨" ♡ ★نامـ ادمین ←