eitaa logo
*شهیـد احمد محـمد مشلب*
275 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
449 ویدیو
55 فایل
{ · غــریـب طـ❤ـوس نــفــ7ـر‌ رشـتـه تـکـنـولـوژے اطـلـاعـات مــعـروف بـه شـهـیـد سـbmwـوار ولـادتـ🎂ــ:لـبـنــان🇱 شـ🌹ـهـات:سوریه ·} # چه_خوبه _آدم_بوی_خدا_رو_بده!😊 ایده های ناب و تبادلات 💫👇: @mahdi_a_b313 @H_alahverdii69 🌹💛❤٥١٧❤💛🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‍ 🖤(: ● مستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ حاجی ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡 بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرق‌خور مثل تو بودن اون روز..... نمیذاشتن به جسارت بشه......😭 سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله همه‌ی ما شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ● لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎼 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭
‍ ‍ ‍ 🖤(: ● مستقیم! 🚕 وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟ ○ گفت: حاجی اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕 ● میدونم .....ولی عزادارم! ○ "شرمنده" 😟 و ضبط رو خاموش کرد. ○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟ ● بله .... ○ واقعا تسلیت میگم. خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔 ● خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شمارم بیامرزه... بعد پرسید ○ مادر شما هم مریض بودن؟ ● نه.مجروح بود.... ○ مجروح جنگی؟؟ شیمیایی بود؟؟😳 ● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش. ○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟ ● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... ○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳 ● آره... مادرم بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭 ○ حاجی ببخشیدا...عجب بی‌ناموسایی بودن! من خودم هر غلطی میکنم؛ گاهیم عرق میخورم ولی پای که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم ....😡 @ahmadmashlab4718 بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون عرق‌خور مثل تو بودن اون روز..... نمیذاشتن به جسارت بشه......😭 سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم....😕 ● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... ○ آخ آخ... جوون بودن؟؟ ● آره ...💔 ○ گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟ شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒 حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله همه‌ی ما شیعه ها .....🥀 یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶 ○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچ‌وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔 ● لحظاتی به سکوت گذشت ○ یه سی‌دی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه.... و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت؛ جواب ندادم... خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد. 🎼 من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭 @ahmadmashlab4718
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 💫 📌 * " معرفی کرد*✨ 🌐🔹️ *مادرشهید* 🕊میگفت: من *مظلوم ترین * هستم برام 😐بود که یک *مادر شهید* خودش این رو بزند پرسیدم: منظورتون چیه حاج ؟🤨 🔹️ *مادر شهید* گفت: * *🧔🏻 بعد از عملیات آزادسازی 💪✌️ آمد مرخصی🔖 و به ما در مزرعه🌳 کمک میکرد. 💠🔹️ کوموله ها ریختند و *یوسف* رو ⚔ کردند ، به او گفتند به * * توهین 🗣کن ولی *یوسف* این کار رو نکرد.❌ 🌐 به من گفتند به *خمینی* توهین کن. گفتم هیچ وقت چنین کاری . 🔹️ گفتند: *بچه ات را میکشیم🗡.* ؛بازهم نکردم.😔 🔹️ *پسرم یوسف رو بستند به و جلو چشمم👁 سر از جدا کردند🗡🛑 و با ساطور دست ها و پاهاش را کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش❤️ را درآوردند*😭 🔹️ گفتند: به *خمینی* توهین کن؛ بازهم گفتم: 🔹️ گفتند: *کاری میکنیم که از دِق کنی.*🕊 🌐 من رو با *جنازه تکه پاره شده * کردند در یک اتاق و در رو 🚪🗝قفل کردند ؛ با *جنازه پسرم🎋* تنها بودم. 🌐🔹️ بعداز ۲۴ 🕓ساعت در را باز گفتند: *باید خودت پسرت را کنی.*😟 🌐گفتم : *من *، با من این کار را نکنید، *من طاقت ندارم روی یوسفم خاک بریزم🖇.* 🌐 گفتند: اگه این کار رو نکنی را میبندیم پشت ماشین🚓 و تو میگردانیم 🌐🔹️ شروع کردم با 🤲 خودم برای *پسرم* قبر🤐 درست کردن، هر مشت که برمیداشتم با گریه😭 میگفتم: *یا ،💚 یا زینب کبری...*💜 انگار همه 🌍 کمکم میکردند برای حفر * .*❤️ 🔹️ *قبر که آماده شد خودت باید خاکش کنی😢...* 🌐 *دلم گرفت، آخه 🧔🏻 کفن نداشت که اش را کفن کنم*🤦🏻‍♀،گوشه ای از 🏴 را جدا کردم و *بدن تکه تکه پسرم* را گذاشتم چادر. *نگاهم به جنازه اش که افتاد باز گرفت*😔، آخه نه نمازی📿 بر جنازه خوانده شد ، نه تشییعی شد، نه کسی بود دلداریم بدهد. 🔹️ فقط * خودش شاهد ✌️هست* که *یک خانم چادری💚* بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: *صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...* 🔹️ کنار نشستم و *با دستان خودم یواش یواش رو صورت🧔🏻 خاک ریختم...* به همین خاطر من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.* 🔹️ به راستی باید قطرات 😢اشک و لحظه لحظه کشیدن *مادران شهدا* باشیم؛ 😔 چه پاسخی داریم؟؟🤐 * *❤️🕊 @ahmadmashlab4718