داستان #زنبور و شیشه شکسته
در اتاق نشسته بودم كه از سوراخ شيشهى شكستهاى زنبورى به درون آمد و سپس پروازهاى اكتشافى را شروع كرد و بعد هم براى بازگشت آماده شد. اما به هر طرف كه مىرفت با #شكست روبهرو مىگرديد، به شيشه مىخورد و به زمين مىافتاد، تا اين كه ضربهى كفشى راحتش كرد.
اين درس من بود كه هنگام #گرفتارى خود را به هر طرف نكوبم، بلكه به راه #بازگشت فكر كنم و آن را بيابم و خود را #خلاص كنم.
#تدبر
#داستان
#قصه
#اندیشیدن
🔰سید احمد مدارایی🔰
💠https://eitaa.com/ahmadmodaraeiir💠