#روز_نوشت
#1400_4_25
#شام_جمعه
#مسجد_الخمینی
اولین #نماز را به عنوان #امام_جماعت در مسجد شروع کردم
نماز که تمام شد سریع به حیاط مسجد آمدم و در مسجد را نگاه کردم 5 تا 6 نفری کودک بودند که به آنها گفتم می خواهید #کارت_نماز بگیرید گفتند بله آنها را همراه خودم کردم و به آقای #احمدی معرفی کردم ایشان هم اسمشان را نوشتند و کارتهای نماز را بینشان پخش کردند
#امید را که دیدم در مورد #دفتر پایین با او صحبت کردم و گفت که هنوز کارها پیش نرفته است بردمش پایین و گفتم قرار بوده شام جمعه این مکان را تمز و خالی تحویل دهید حالا حداقل بایستیم خودمان کارهایش را انجام دهیم دقایقی را رفت در حیاط مسجد و با هیئت امناء گفتگویی کرد قولش را به امید و من دادند که یکشنبه کار دفتر سامان داده میشود.
شروع کردیم پارچه های بی مصرف را از خوب ها جدا کردیم
کمی که گذشت گفت میخواهم بروم
خسته بود، باهم از مسجد خارج شدیم