#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🩸به آسمانها رفته بودم تا ملائکه را آرام کنم...
مرحوم «جزایری» در کتاب شریف «خصائص الزینبیة» نقل میکند:
🥀 سیدی جلیل القدر که به تقوا و عبادت معروف بود و در درس میرزای شیرازی شرکت میکرد، در عالَمی، به محضر امام زمان حضرت ولى عصر ارواحنافداه شرفیاب شده و آن حضرت را بسيار غمگين و آشفته حال میبیند.
🥀 از آن حضرت علت آشفتگی و پریشانی ایشان را سوال نموده که امام زمان ارواحنافداه در جواب او میفرمایند:
◾️ امروز روز وفات عمهام حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها است. از آن روزى كه عمهام زينب کبری سلاماللّهعلیها وفات كرده، تاكنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مىكنند، آن چنان مىگريند كه من بايد بروم و آنها را ساكت كنم؛ آنها خطبهای را که زينب کبری سلاماللّهعلیها در بازار كوفه خواند، مىخوانند و گریه و زاری میکنند. من هم اكنون از آن مجلس عزای فرشتگان برمیگردم.
📚خصائص الزینبیه، ص٧٧
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🩸داغ رقيه «سلاماللهعلیها» کمرم را شکست و مویم را سفید کرد ...
در نقلی آمده است:
زنان مدینه در برگشت اهل بیت از شام، در خانه زینب کبری سلاماللّهعلیها برای عزاداری جمع شدند و حضرت قضایای کربلا و کوفه و شام را بیان میکرد و زن های مدینه اشک میریختند.
🥀 سپس حضرت فرمودند:
📋 و أمّا مُصیبَةُ وَفاةِ رُقَیّة فِی خَربَة الشّام،فَقَد إحدُودَبَ لَها ظَهْری و شابَ لَها رأسي
▪️بدانید که داغ رقيه سلاماللهعلیها در خرابه شام، کمرم را شکست و قدّم را خمید و مویم را سفید کرد!۱
📚 ناسخ التواریخ حضرت زینب علیهاالسلام، (طراز المذهب) ج۲ ص۵۲۶
📚الطریق،کاشی، ج۲ ص۲۴۹
کانال احمد رهبری ۴۷۰
https://eitaa.com/AhmadRahbari470
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🩸بسترش را به زیر آفتاب انداخت و پیرهن پارهپاره برادر را بر روی سینهاش گذاشت...
در برخی از نقلها آمده است:
لحظات آخر عمر پر محنت و درد زینب کبری سلاماللّهعلیها فرارسیده بود، تا اينكه نيمه های ظهر به همسر خويش عبدالله فرمود: «بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.»
🥀 عبدالله بن جعفر گوید:
آن بانوی مظلومه را در حياط به زیر آفتاب جای دادم كه متوجه شدم چيزی را به روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب سخنی میگوید. به او نزديك شدم ...
📋 و أخَذَتْ بَقمیصِ أخیهَا، المُلَطَّخِ بِالدِّماءِ و صارَتْ تَشُمُّهُ
▪️ديدم پيراهن پاره پاره و غرق در خون برادرش حسين عليهالسلام را بر روی سينه نهاده و آن را میبویَد.
🥀 نزدیکتر شدم که بشنوم چه بر لب دارد؟! شنیدم که مدام میگويد:
«حسين، حسين، حسين!... »
لحظاتی نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود.
برگرفته از:
📚العبرة الساکتة،ج۲ ص ۴۲۴
📚زینب قهرمان، ص۱۳۰
📚عقیله بنی هاشم،محلاتی، ص۵٧
کانال احمد رهبری ۴۷۰
https://eitaa.com/AhmadRahbari470