#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
دلم میخواست امشب اشک، چشمم را خبر میکرد
دلم میخواست دستم خاک عالم را به سر میکرد
دلم میخواست پایم امشب از ماندن حذر میکرد
به قبرستان دلگیر ابوطالب گذر میکرد
دلم میخواست خیس از گریههای ابرها باشم
دلم میخواست امشب زائر آن قبرها باشم
اگر که مکه انگشتر شود، بی شک نگین آنجاست
مزار پارههای قلب ختم المرسلین آنجاست
یقینا قطعهای از جنت حق در زمین آنجاست
چرا که مرقد خاکی امالمؤمنین آنجاست
شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را
به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را
قدمهایت ندیده هیچگاه از پا نشستن را
نکردی صرف، ای سرو سهی فعل شکستن را
چگونه میتوان فهمید اینسان چشم بستن را
به سودای یتیم مکه از دنیا گسستن را
برای تاجری چون تو که در مکه سرآمد بود
همه دیدند که سرمایه ات عشق محمد بود
الا یا کاشف الکرب محمد، سیب لبخندت
سلامت داده جبرائیل از سوی خداوندت
به جنت هاجر و حوا و مریم آرزومندت
تو را کافیست بشناسیم از اوصاف فرزندت
جز اینکه خواجهی لولاک، احمد همسرت باشد
گواه عصمتت این بس که زهرا دخترت باشد
الا ای یاد تو آرامش پیغمبر مکه
الا ای تربت تو قبلهگاه دیگر مکه
الا ای سایهی دست کریمت بر سر مکه
یتیمان تو از راه آمدند ای مادر مکه
قرار دل! دلم را عاری از هر بیقراری کن
کریمه! باز مهمانت رسیده، سفرهداری کن
میان بستر افتادی و باری مانده بر دوشت
پر از فریاد بیتابیست بر لبهای خاموشت
صدای گریهای گویا طنین افکنده در گوشت
ببین زهراست که بیتاب افتاده در آغوشت
نگاهت حس تلخ لحظههای واپسین دارد
وصیتهایت امشب حرفهایی آتشین دارد
گمانم در نگاه دخترت آزار میبینی
و داری خانهای با آتش بسیار میبینی
کسی را آشنا بین در و دیوار میبینی
میان پهلوی گل، تیزی یک خار میبینی
ببین که دستهای تازیانه میرود سویش
همینکه دخترت افتاد، در افتاد بر رویش
✍ #محمدعلی_بیابانی
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
آن زن که عقل و عشق را پیوسته با هم داشت
شأنی فرا از هاجر و حوا و مریم داشت
ذات زلالش محو در نور الهی بود
روح صبورش ریشه در جسمی مُکّرم داشت
در روزگاری که جهان در جهل خود گم بود
اندیشهای روشنتر از ادراک عالم داشت
صبحی که حرف از بندگی و حق پذیری بود
نور خدیجه سِبقه و جانی مقدم داشت
زخم زبان میدید اما کم نمیآورد
بر یاری پیغمبرش عزمی مصمّم داشت
هر گاه پیغمبر میان کوچه زخمی بود
میآمد و در دستهایش مهر و مرهم داشت
تا بود او، پیغمبر از غمها نمیرنجید
تا بود او، پشت و پناهی قرص و محکم داشت
هر جا که دشمن فکر تکذیب حقیقت بود
ختم رسل امید تنها بر دو محرم داشت
اول امیرالمؤمنین دلگرمی او بود
آنگاه امالمؤمنین قدری مسلم داشت
شِعب ابی طالب گواه دردهای اوست
اویی که چشمی خیستر از چشم زمزم داشت
داراییاش را نذر ترویج حقیقت کرد
آن ثروتی را که به دست خود فراهم داشت
از ثروتش قدر کفن باقی نماند آخر
از بس که لطف و بخشش و جود دمادم داشت
دلخوش به لبخند پیمبر بود از این عالم
با بودن او از جهان چیزی مگر کم داشت!
دلدارِ هم، غمخوارِ هم، آرامِ هم بودند
در پیش یکدیگر کجا دلهایشان غم داشت!
پرورد در آغوش خود آیات کوثر را
گل بود و بر دامان خود پاکیِ شنبم داشت
افسوس قدرش را زمینیها نفهمیدند
نشناختند او را که جا در عرش اعظم داشت
بین عبا پیچید و دفنش کرد پیغمبر
شاخه گلی را که شمیم یاس و مریم داشت
زهرا کنارش گریه میکرد و رسول الله
وقت وداعش چشمهایی خیس و نَمنَم داشت
بگذار پایان گیرد این شعر سراسر غم
بگذار پنهان مانَد آن رازی که خاتم داشت
✍ #حسن_شیرزاد
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
فقط یک مرد در عالم امیرالمؤمنین بوده است
فقط یک زن به عالم یار ختم المرسلین بوده است
مراعاتالنظیر بی نظیری بهتر از این نیست
امیرالمؤمنین داماد امُّ المؤمنین بوده است
دلیل رشک مریم، رشک ساره، رشک هاجر اوست
خدیجه از ازل بین زنان بالانشین بوده است
پیمبر را زنانی بوده اما از سر تکلیف
ولی تنها خدیجه یار او در کار دین بوده است
اگر در کوچههای مکه راه مصطفی سد شد
امین مکه را در خانه سربازی امین بوده است
همه سرمایهاش را خرج حاصل دادن دین کرد
خودش روی حصیری نزد احمد، خوشهچین بوده است
میان امتحان صبر در شعب ابیطالب
خدیجه مادر زهرای زینب آفرین بوده است
::
نگاهش را شب آخر به در میدوخت در خانه
گمانم فکر زهرا لحظههای واپسین بوده است
✍ #محسن_ناصحی
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e
#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_مدح_و_وفات
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هرچند با ما خاکیان روی زمینی
شایستۀ وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیفهای این چنینی
حُسن تو محض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی
انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی
طرد تو از سمت قریشیهای مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پا نِشینی
نام تو از لبهای پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی
«مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق اُم المؤمنینی»
این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصۀ تازه قرینی
رخسارۀ تو رنگ رفتن را گرفته
احساس تلخ لحظههای واپسینی
در چشمهایت اشک حرف درد دارد
انگار از یک قصّۀ دیگر غمینی
دلواپس غمهای بیپایان زهرا
بعد از فراق رحمةٌ للعالمینی...
ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آنجا گفت: یا فضّه خذینی
✍ #محمدعلی_بیابانی
https://eitaa.com/joinchat/3428122659C786854d92e