خاطره__________🍃
💕یادمه تیرماهِ ۱۳۹۹ ،تقریبا یه هفته ای میشد که کاردوازدهمین جشنواره ی آه و آهو تموم شده بود و ما بودیم و یه دنیا دلتنگی…🥹
اون سال،سال اولی بود که رفته بودم سرکار…
طبق معمول ؛
🌙 ساعت ۲۱:۰۰ شیفتم تموم شد و
یه ربع بعد،رسیدم خونه
آخر شب بود همینطور مثلِ عادت همیشگی
برای رفع پریشونی وخستگی
رفتم قیمت بلیطهای مشهد رو چک کنم
🔹️(اونموقع ها یکی از کارایِ رفع پریشونیم همین بود ،شبا میرفتم توی سایت قیمت بلیطا و هتل های مشهدو چک میکردم..
🕑انقدر توی فکر وخیالم خیابون های مشهد و هتل هاشو نگا میکردم و قدم میزدم تا گوشی از دستم میفتاد وصبح ک بیدار میشدم نمیفهمیدم کی خوابم برده…)
💝ما دخترای جشنواره مخصوصاا غرفه ی نوجوان،هرسال وقتی دیگه نمیتونیم واسه آقا نوکری کنیم،بیشتر دلتنگی مون رو نشون میدیم…
اون شبم بیخوابی به سرم زده بود
اصن یه بغضی ته گلوم رو گرفته بود که میدونستم تا مشهد نرم آروم نمیشم🥺
اون لحظه؛
بین گشت و گزارام توی سایت ؛
تو دلم فقط یه جمله گفتم:
یا امام رضا(ع) خیلی دلم تنگتونه😢
دیدم سایت زده: +۱نفر۱
⏳ ساعت ۷ونیمِ شب 🙄 !
مطمئن بودم مال منه……
😇با اجازه خانواده و رضایتی که دادنو اصلااا باورمنمیشد
🌱 با عجله بلیط رو گرفتم
فردا شب با خانواده رفتیم ایستگاه،یه کنسلی پیدا شد و منو داداشم راهیِ مشهد شدیم
خلاصه که اون شب تموم شدوفردا ظهر خودمو تو حرم دیدم😍
توی رواق امام
وقتی مداح گفت:
مگه میشه دلتنگ امام رضا(ع) باشی و دعوتت نکنن...
🎯داداشم نگام کرد و گفت : انگار تو رو میگه..
#ف_ا
غرفه دخترونه رضوی
جشنوارهی آه و آهو
┏━ 🕊 ━┓
https://eitaa.com/ahoahoo_dokhtar
┗━ 💛 ━┛