"این هم مثالی دیگر" احتمالا دومین تجربه من از جستار خوانی بود.
فاستر والاس در چهار جستار تلاش کرده بود زندگی روزمره را بکاود و به مسائلی که برای خیلیها عادی شده جور دیگری نگاه کند.
•پینوشت: همین جورِ دیگر نگاه کردن به زندگی آدم معنا میدهد. رنگ میدهد. نمیگذارد زندگی یکنواخت و تکراری بشود. هر هنرمندی باید اینطور به دور و برش نگاه کند.
•پینوشتتر: گاهی وقتها متن برایم خسته کننده میشد. تجربهی قبلیام از جستارخوانی برایم شیرینتر از این یکی بود.
•پینوشتترتر: چیزهایی که برای نویسنده جزو زندگی روزمره حساب میشد، برای من نمیشد. چون من به عمرم نه لابستر دیدهام، نه فدرر را میشناسم و نه آنقدری حادثه ۱۱ سپتامبر را به خاطر دارم. (البته که حرف اصلی جستارها تا حدودی جهان شمول بود، اما خب!)
_ چنین کاری بینهایت سخت است: آگاه و زنده ماندن، هر روز و هر شب.
#چند_از_چند
#چهل_از_هشتاد
#این_هم_مثالی_دیگر