eitaa logo
احسن الحال🌱
2.4هزار دنبال‌کننده
309 عکس
186 ویدیو
0 فایل
یا محول الاحوال،حول حالنا الی احسن الحال🫀
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی ! من ، بنده ی خوبت اگر نبودم دوست هم نداشتم ، بنده ی بدت باشم...🌺 .‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 مرادِ من او پشت میز کارش نشست. _ چطور شد بهش شک کردی؟ روی یکی از مبل ها نشستم _ این اواخر تحویل بار همیشه به عهده ی من بود اما وقتی با روشن معامله داشتم خودش بار رو چک می کرد. مکالمه های مشکوکی هم داشت با کف دستش شقیقه اش رو مالش داد و گفت _ صداشو چطور ضبط کردی؟ لبخند کم رنگی زدم اما جوابش را ندادم. قهقهه ی پکداش بلند شد _ نه... خوشم اومد خوب قاعده ی بازی رو می دونی کمی مکث کرد _ از فردا دست راستم میشی، اختیارات بیشتری بهت میدم ، می‌خوام یه سروسامونی به این دم و دستگاه بدم _ روشن چی میشه آقا؟ _ تکلیف روشن رو هم روشن می‌کنم بعد بلند شد من هم به تبعیت از او بلند شدم. وژمه و جینا درون سالن نشسته بودند . وژمه با دیدنم به سمتم آمد _ خوب خودتو توی دل پکداش جا کردی ها.. دستش را بالا آورد و بازویم را گرفت ، خودم را کنار کشیدم که اخمی کرد و گفت _ می خوای بگی خیلی خاصی ؟ پکداش جواب داد _ دست از این سبک سری ها بر دار وژمه، یعنی توی این مدت اخلاق بهروز دستت نیومده؟ _ کسی نگاهش نمی کنه ، بی خود میگه زنها برام مهم نیستن ✨✨✨✨✨ کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است ✍ 🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 مرادِ من او پوزخند مرا که دید عصبانی تر شد و با یک جیغ از سالن بیرون رفت. جینا به طرفداری از من گفت _ توی دستگاه تو مرد هم پیدا میشه، همه ی مردها که قرار نیست با یه چشم و ابرو اومدن خواهرت دست و پاشونو گم کنن پکداش جینا را به خودش فشرد _ آی...آی...آی... داری در مورد خواهرم حرف میزنی آنها را ترک کردم و به اتاقم رفتم. امشب از آن شب‌هایی بود که دلم هوای مسعود و مزارش را کرده بود. دلم میخواست هوای ایران را به جانم بکشم. این مدت هیچ ارتباطی با ایران نداشتم و این مرا دلتنگ تر می کرد. به بهانه ی استراحت در را قفل کردم و مشغول نماز شدم. من این دلتنگی را نمی خواستم. چرا باید بعد از ۲۹ سال به این تنهایی و دلتنگی می رسیدم.دستانم را رو به آسمان کردم _ خدایا ! تو تنهایی و هزار تا دلیل و برهان و حکمت برای تنهایی تو هست که من عاجزم از فهمش،اما یک دلیل می خوام برای تنها شدنم ، تنها موندنم. خدایا کمک کن تا کسی رو که قرار نیست تنهایی هام رو پر کنه از یاد ببرم. بعد از دوسال و نیم جان کندن و رفتن هزار راه برای جلب اعتماد پکداش بالاخره تا یک قدمی اقبال پیش رفتم. اقبال سرشبکه ای بود که تشکیلات عریض و طویلش دوازده باند بزرگ را در سرتاسر آسیا با زیر شاخه هایشان تغذیه می‌کرد. سه باند از این دوازده تا فقط ساپورت مواد مخدر برای ایران بود. باید شاه ماهی را می‌گرفتم خود به خود بقیه ماهی ها هم در تور می افتادند. ✨✨✨✨✨ کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است ✍ 🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
.‌ نوش نگاهتون🌱 .‌
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا ببین ای که بی تو منم...🌿 ‌‌.‌@ahsanol_hal68
.‌ گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد .‌@ahsanol_hal68
آن‌قَدَر ریخته در سینه غمت بَر سَرِ هم که به تشویش، در او نیم‌نفس می‌گنجد - شفایی‌ اصفهانی .‌@ahsanol_hal68
.‌ واقعاً چرا😂😂 .‌
. پروردگارا دل هایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودی منحرف مگردان .🌱 .‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 مرادِ من او در حین یکی از جابجایی ها تصادف کردم بخاطر زخمی شدنم پکداش از من خواست چند روزی استراحت کنم . اما من نمی خواستم ، می ترسیدم این بین از اطلاعات یا خبری دور بمانم. روی تخت دراز کش بودم و ساعد دست راستم را روی پیشانی ام گذاشتم و به سقف زل زدم. میان این همه درگیری ها ومشغله ها یکی در سرم می گفت _ برگرد ایران، دیگه بسه، این دوری و این عذاب ممتد و ناتمام بسه. یکی به در زد ، بله ای گفتم که صدای مسکا آمد _ آقا گفتن برید خدمتشون باشه ی آرامی گفتم و بلند شدم ، دستی به موهای نامرتبم کشیدم و به سمت سالن رفتم. پکداش روی مبل نشسته بود و سیگار مخصوصش را لای انگشتش گرفت ، مبل روبرویی را نشانم داد _ بیا بشین روبرویش نشستم که پرسید _ بهتر شدی؟ کمی در جایم جابجا شدم _ من که گفتم چیزی نیست ، شما اصرار به استراحتم داشتید با تکان انگشت خاکستر سیگار را درون زیر سیگاری ریخت و آخرین پُک را هم به سیگار زد _ برزخی نشو حالا، اقبال می خواد تورو ببینه خواستم همراهت باشم که نمی تونم قراره چند روزی رو برم سفر ✨✨✨✨✨ کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است ✍ 🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻