10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تا حالا انسان یخ زده دیده بودید؟
🔷 فیلمی نفسگیر و شرمنده کننده از نجات مرزبانان یخ زده استان کهگیلویه و بویراحمد در ارتفاعات کردستان، گفتنی است روز گذشته بسیجی شهید داوود جاودانیان از نیرهای افتخاری تیپ ۴۸ فتح این استان پس از گرفتار شدن در برف دچار یخ زدگی شد و به قافله عاشورا پیوست.
🔷 شهید آوینی: «وقتی انسان در فضای غفلتزده خانههای شهر و از دریچه تلویزیون به این صحنهها مینگرد، شاید تصور معنای آوارگی و هجرت محال باشد، اما جای آن هست که از خود بپرسد چرا این عزیزان دل از شهر مأنوس و خانه مألوف کندهاند و آواره کوهستانهای سرد شدهاند؟ ما را اجبار و اکراه بدین جا نکشانده است که دشواری ها راه بر ما ببندد. راه حق، محفوف در بلایا و دشواری هاست و اگر نه اینچنین بود، کربلا را، کرب و بلا نام نمی نهادند!»
#روایت_فتح_عضو_شوید 👇
@ravayatefathavini
🔷 ۸ اسفند سالروز شهادت حاج حسین خرازی گرامی باد. شهیدی که لبریز از حکمت بود!
🔸 میگن تو عملیات کربلای ۵ بیسیمچی ما داشت خط عراقی ها و مکالمه سپهبد ماهر عبدالرشید یعنی اصلیترین و اسطورهای ترین فرمانده میدانی عراق که پدر زن فرزند صدام ملعون هم بود رو با یکی از فرماندهان زیر دستش شنود می کرد که حاج حسین سررسید و پرسید: «چی دارن میگن؟»
بیسیمچی گفت: «حاجی، ماهر عبدالرشید داره به نیروهایش میگهمن سه شبه که نخوابیدم و امشب می خوام برم بخوابم و شما جای من باشید.»
🔸 حاجی بهش گفت: «برو رو خطشون، می خوام با ماهر عبدالرشید حرف بزنم.» میگه به محض اینکه بیسیمچی گفت: «قال حسین خرازی»، فهمیدن و شروع کردن به فحش دادن اما حاجی ناراحت نشد از تو جیبش یک واکمن در آورد و براشون قرآن پخش کرد که میگن چند لحظه بعد ماهر عبدالرشید اومد پشت بیسیم و حاج حسین بهش گفت: «خط اول تا پنجم شما را گرفتم، سنگرهای نونی شکلتون رو هم گرفتم، دیگه هیچ مانعی جلوی من نیست و من می خوام امشب وارد بصره بشم و تو میدون شهر ببینمت!»
🔸میگه ماهر عبدالرشید با ترس و تعجب گفت: «می خوای بیای بصره چیکار کنی؟» حاج حسین جواب داد: «یک پات رو قطع کردم و می خوام بیام پای دیگرت رو هم قطع کنم!»
🔸با این حرف حاجی ترس و وحشت زیادی وجود بعثی ها و ماهر عبدالرشید را گرفت و بلافاصله هرچی مهمات داشتن رو سر بچه ها ریختند و ماهر عبدالرشید همون شب از ترس حمله بچه ها نخوابید و آرایش نیروهاش رو عوض کرد که شهید آوینی گفت: «طوفان رعب می پیچد و بر قلب مضطرب دشمن حمله می برد. فرشتگان به صفوف ما میپیوندند و سواد جبهه حق در چشم دشمن دو چندان می شود.»
🔸بهش گفتن حاجی چرا این حرفو زدی؟ گفت: «ما که الان تو این منطقه نیرو و امکانات خاصی نداریم و می خوایم عملیات رو هفته بعد شروع کنیم. می خواستم تحریک بشن و هرچه مهمات ذخیره کردن استفاده کنن تا ما هفته بعد راحت تر کار رو شروع کنیم.»
🔸بعدا معلوم شد که بعثی ها از هدر رفت مهمات شون تو اون هفته چه ضربه ای خوردن! چند روز بعد عملیات تاریخی کربلای ۵ شروع شد و عراق با کمبود مهمات روبرو شد و حاج حسین هم به قافله عاشورا پیوست.
♦️ شادی روح علمدار بی دست خمینی کبیر حاج حسین خرازی از اصفهان صلوات.
#روایت_فتح_عضو_شوید 👇
@ravayatefathavini