eitaa logo
آیات زندگی
13.5هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
126 فایل
✍️روزانه،یک آیه همراه با تفسیر جهت کپی مطالب کانال هماهنگ با ادمین👇 ارتباط با ما @aiatzendegi5 تعرفه تبلیغات ارزان 👇 @tablighataiatzendegi تبلیغات گسترده اباصالح https://eitaa.com/abasalehTB
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یاد آور ختم شبانه سوره فیل 🔸قرار معنوی شبانه ما •✾•••┈┈✨▪️✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
014-Tafsir-www.Ziaossalehin.ir-002-bagareh-Qaraati-Soti-A147-148.mp3
1.62M
💫تفسیر قطره ای آیه ﴿۱۴۷ و ۱۴۸ ﴾ ‌ سوره بقره📖 📽حجت الاسلام قرائتی •✾•••┈┈✨🌸✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠امروز،قرائت صفحه « ۴۰۶ » قرآن کریم ﴿سوره مبارکه روم ﴾ آیه ۱۶ الی ۲۴ هدیه به شهدای اسلام،انقلاب و مدافع حرم شهید جمهور،آیت الله رئیسی و همراهانشون💚 شهدای جنگ تحمیلی و شهدای گمنام🩸 شهدای امنیت🇮🇷 شهدای مقاومت🇵🇸 و هدیه به همه عزیزان از دست رفته ...🖤 🎙 با استاد پرهیزگار •✾•••┈┈✨🏴✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi
50.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ⭕️ سخنان بسیاااار جامع و کامل حجت الاسلام عالی در مورد چشم زخم و سحر و جادو و راهکارهای خوبی که توصیه میکنند. 🔻صوت تقریبا ۱۳ دقیقه هست. لطفا تا آخر و کامل گوش دهید. 💥لطفا نشر دهید . •✾•••┈┈✨🏴✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi
صحیفه .mp3
5.94M
. 🛡چرا من قادر به استفاده از حرزها و دعاها برای دفع حملات شیاطین و طلسم‌های بدخواهان نیستم و به سرعت در بحران‌ها آسیب می‌پذیرم؟ 🎙 استاد شجاعی 🎙استاد عالی •✾•••┈┈✨🏴✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi
6⃣4⃣ 🌪تجربه‌های نزدیک به مرگ در آثار منتشر شده گروه شهید ابراهیم هادی 🔰 ادامه حسابرسی ✍شهید و شهادت در جای دیگر یکی از دوستان پدرم که در اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود و.... اما چرا؟! خودش گفت من برای جهاد به جبهه نرفتم من به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. من کشته شدم بدن من با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و..... اما مهم‌ترین مطلبی که از شهدا دیدم مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان بیشتر شب‌ها در مسجد محل کلاس و جلسه قرآن و یا هیئت داشتیم آخر شب وقتی به من سمت منزل می‌آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور می‌کردیم و سریع فرار می‌کردیم. یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدند یک چسب را به زنگ یک خانه چسباندند! صدای زنگ قطع نمی‌شد یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود. بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. او شنیده بود که من قبلاً از این کارها کردم برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: باید به پدرت بگویم که چه کار می‌کنی!.... 🔺ادامه ماجرا فردا انشاءالله ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ جهت مشاهده قسمتهای قبلی داستان روی این گزینه بزنیدلطفا↘️ •✾•••┈┈✨🏴✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi
🔹یاد آور ختم شبانه سوره فیل 🔸قرار معنوی شبانه ما •✾•••┈┈✨▪️✨•✾•••┈┈ 🆔@aiatzendegi