✨﷽✨
#حکایت
✅معامله خانه، خریدار جعفر صادق فروشنده همسایه
✍استاد انصاریان:
امام صادق(ع) به کارگرِ خانه فرمودند: این همسایهٔ دیوار به دیوار ما می خواهد خانه خود را بفروشد، صدایش کن تا بیاید. امام به او فرمودند: شنیدم می خواهی خانه ات را بفروشی! عرض کرد: بله یابن رسول الله. گفت: چند؟ گفت: کارشناس ها خانهٔ من را چهل هزار درهم قیمت کرده اند.امام فرمودند: چند گفته ای؟ گفت: صدهزار درهم! فرمودند: بی انصافی نیست؟ گفت: نه یابن رسول الله، عین انصاف است؛ خانهٔ من دیوار به دیوار امام صادق است و شصت هزار درهم هم قیمت همسایگی امام صادق را به من بدهید؛ وگرنه چهل هزار درهم می ارزد. امام فرمودند: خب خانه ات را به من بفروش. گفت: پول نمی خواهم و کلیدش را الآن می آورم.
فرمودند: نه، ما با مردم حساب و معامله بی پولی نداریم، چند؟ گفت: همان چهل هزار درهم. فرمودند: همان قیمتی که با همسایه ات گذاشتی، صدهزار درهم به من بفروش. غلام، کاغذ بیاور! نوشتند: خریدار، امام صادق و فروشنده، فلان کس؛ قیمت هم صدهزار درهم. فرمودند: امضا کن! علت این هم که می خواهم بفروشم، بدهکار هستم. فرمودند: مشکلی نیست، امضا کن. سپس امضا کرد، امام صادق هم امضا کردند و فرمودند: این هم پول خانه، بعد نوشتند: جعفر صادق این خانه را به این شخص واگذار کرد گفت: آقا، برای چه خانه را دوباره به نام من کردی؟
💥فرمودند: ما بی تفاوت نسبت به شما شیعیانمان باشیم؟ شما به خاطر همسایگی من، شصت هزار درهم خانه را بالاتر گفتی و من جواب این محبت تو را ندهم؟ هم پول ها برای تو و هم خانه برای تو.
لینک کانال خودتان👇
https://eitaa.com/joinchat/1837236243Ca416d3ec90
علامه امینی(رحمة الله علیه)، اهتمام خاصی به #قرآن و حدیث، به ویژه نهجالبلاغه داشت. ایشان می فرمود:
«هیچ آیه ای در قرآن کریم نیست که اول آن «یا أیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا» باشد؛ مگر اینکه علی بن ابی طالب(علیه السلام) سردار مخاطبان آن آیه و امیر، شریف و اول ایشان است.»
علامه هر روز، وقتی برای خواندن قرآن و تأمل در آن معین کرده بود. قرآن خواندن وی چون نهج البلاغه، همراه با یاد امام علی(علیه السلام) بود و هرگاه به «یا أیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا» می رسید، بیش از پیش در آن دقیق می شد تا معنای آن را به درستی دریابد و (هنگامی که محصل جوانی بود) گاه از پدر فاضل خود معنای آیه را می پرسید و پدر نیز با حوصلۀ تمام، آن را تفسیر می کرد.
قرآن و نهجالبلاغه، دو کتاب گرانقدر برای این محصل جوان بود. گاه هنگام مطالعه این دو کتاب، می گریست و نم نم اشک می ریخت. اشک بر گونه اش جاری می شد و چون دُری گران مایه در سینۀ وی نهان می گردید.
📙 شیخ صدوق، اعتقادات، ص۱۱۰.
📙 غلامرضا نیشابوری، سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن، ج ۲، ص ۱۰۳.
#حکایت #داستانک
لینک کانال خودتان👇
https://eitaa.com/joinchat/1837236243Ca416d3ec90
✍#حکایت
کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد.
در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت.
عرض کرد:
مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم.
حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار “بی انصافی” ست.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد.
آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت:
داستان کربلا را شنیده ای؟
گفت:بله!
گفت میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
گفت:
بله آقا، شنیده ام.
آقای میلانی فرمود:
آن کار عمر سعد هم “بی انصافی” بود!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 لینک کانال خودتان👇
https://eitaa.com/joinchat/1837236243Ca416d3ec90