eitaa logo
...
764 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
64 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻 داستانی خواندنی از تشرّف به محضر حضرت ولی عصر ارواحنافداه ✨سیّد العلماء العاملین، حجّه الاسلام آقا سیّد علی اکبر خویی—دامت برکاته—که از جمله معاصرین و از زمره مجاورین مشهد رضوی است با من [یعنی شیخ علی اکبر نهاوندی] صحبت کرد: ✨گفت وقتی از نجف اشرف به جهت انجام مطلبی که در نظر بود به محلّه حلّه رفتم در اثنای عبور از بازار آن شهر، نظرم به قبّه مسجد مانندی افتاد که بر سر درب آن زیارت مختصری از حضرت صاحب الزمان—عجّل اللّه فرجه—نوشته بود و آن نوشته این بود: ✳️هذا مقام صاحب الزمان.✳️ مردمان آن سامان از دور و نزدیک در آن مکان جنّت نشان، به زیارت می‌رفته، به ساحت قدس باری دعا، تضرّع، زاری و توسّل می‌جستند. از اهالی حلّه وجه تسمیه آن مقام به مقام صاحب الزمان—عجّل اللّه فرجه—را سؤال نمودم، همه گفتند: ✨این مکان، خانه یکی از اهل علم این جاست که به آقا شیخ علی موسوم بود و مردی بسیار زاهد، عابد، متّقی و همیشه اوقات منتظر ظهور حضرت مهدی علیه السّلام بوده و همیشه مشغول خطاب و عتاب با آن جناب است که 😭این غیبت شما در این زمان و اعصار موقعیّتی ندارد، چرا که مخلصین جنابت در اقطار و امصار به اندازه برگ درختان و قطرات باران است و در همین بلده بیش از هزار نفرند. پس چرا ظهور نمی‌کنی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمایی؟ 💠 تا آن که وقتی اتّفاق افتاد که به بیابانی رفته، همین عتاب و خطاب‌ها را به آن بزرگوار می‌نمود. ناگاه دید عربی نزد او حاضر شده، به ایشان فرمود: ✨جناب شیخ! به چه کسی این همه عتاب و خطاب می نمایی؟ ✨عرض کرد: خطابم به حجّت وقت و امام زمان—عجّل اللّه فرجه—است که مخلصین صمیمی‌ای در این عصر دارد که فقط بیش از هزار نفر آن‌ها در حلّه است و با ظلم و جوری که عالم را فراگرفته، چرا ظهور نمی‌کند؟ آن مرد عرب فرمود: ❤️یا شیخ! من صاحب الزمان—عجّل اللّه فرجه—هستم، با من این همه خطاب و عتاب مکن! مطلب چنین نیست که تو فهمیدی. 📣اگر سی صد و سیزده نفر اصحاب من موجود بودند، هر آینه ظاهر می‌شدم. و در بلد حلّه که می‌گویی متجاوز از هزار نفر مخلص واقعی دارم، جز تو و فلان شخص قصّاب، کسی که با اخلاص بر کیش من نیست. اگر می‌خواهی که واقع امر بر تو مکشوف شود، برو و در شب جمعه، مخلصین مرا که می‌شناسی دعوت کن و در صحن حیاط خود، برای ایشان مجلسی آماده نما و فلان قصّاب را هم دعوت کن. دو بزغاله بر بام خانه‌ات بگذار و در پشت بام خود منتظر ورود من باش، تا من حاضر شده، واقع امر را به تو بفهمانم و تو را ملتفت کنم که اشتباه نموده‌ای. چون این مکالمات را با آقا شیخ علی به پایان رساند از نظرش غایب شد. 💠 شیخ مذکور با کمال فرح و سرور به حلّه برگشته، ماجرا را به آن مرد قصّاب گفت و به تصویب یکدیگر از میان هزار نفر که همه آن‌ها را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی غایب از انظار می دانستند—چهل نفر را انتخاب نمودند. و شیخ مزبور از آنها دعوت نمود که شب جمعه به منزل او بیایند تا به شرف لقای امام عصر—عجّل اللّه فرجه—مشرّف شوند. چون شب موعود رسید، مرد قصاب با آن چهل نفر در صحن حیاط خانه شیخ علی اجتماع نمودند و همه با طهارت و مواجه قبله، مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من الیه الالتجاء بودند. شیخ مزبور طبق دستور آن سرور، از قبل دو بزغاله بالای پشت بام برده بود. چون برهه‌ای از شب گذشت، دیدند 🌟نور عظیم درخشانی در جوّ هوا ظاهر شد که تمام آفاق را پر کرده و بسیار از آفتاب و ماه درخشنده‌تر است🌟. آن نور به سمت خانه شیخ متوجّه گردیده، آمد تا بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. 💠 قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصّاب را برای رفتن به پشت بام خواند. قصّاب حسب الامر به پشت بام رفت. بعد از لمحه‌ای آن سرور به او امر فرمود یکی از دو بزغاله را نزدیک ناودان بام برده، سر ببرد، طوری که خون آن تماما از ناودان، میان صحن خانه ریخته شود. ✨قصّاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود. ✨چون آن چهل نفر خون‌ها را دیدند ظنّ قوی پیدا کردند که آن بزرگوار سر قصّاب را از بدن جدا نموده و این خون او است که از ناودان جاری شده است ✨سپس صدایی از پشت بام بلند شده، شیخ علی صاحب خانه را امر فرمود به سطح بام بالا رود. ✨شیخ علی بالای پشت بام رفت؛ دید مرد قصّاب صحیح و سالم بالای پشت بام است. یکی از دو بزغاله را سر بریده و خونی که از ناودان به صحن خانه ریخته، خون بزغاله است. ✨آن بزرگوار به مرد قصّاب امر فرمود بزغاله دیگر را به همان کیفیّت ذبح کند. قصّاب هم حسب الامر بزغاله دیگر را نزدیک ناودان برده، ذبح کرد... . ادامه👇 صفحه ۱ 🍃🌺🍃 ، ┄┅═❁💠 🌤أللَّھم عجل لولیڪ ألفرج والعافیةوالنصر ✨نشر پیام، با آدرس کانال.✨ 🌿 🌺🍃 🌿🍃 🌹🌿🌺🍃✨