گفتم حتما ایستاده تا در این هوای گرم شربتی بخورد و گلویی خنک کند و برود.این خالکوبی ها و این تیپ را چه به این حرف ها.گفت پوستر هم میخواهم.پیاده شد و با دقت پوستر را پشت ماشینش چسباند.گفت یکی دیگر هم آن طرف شیشه میخواهم بزنم.
#روایت_جمهور
فاطمه شجاعی | شیراز | دوم خرداد
🌿@akasbanoo_ir