eitaa logo
(راهی بسوی تکامل)
391 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
22.9هزار ویدیو
531 فایل
🌷اکبررحیمی 🌱(خیلی زود دیرمیشه):🌱 اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی،اعمال ونماز های تاکید شده،داستانهای مذهبی وبه اشتراک گذاش
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 عنایت حضرت زینب (س) یكى از شیعیان ، به قصد قبر بى بى حضرت زینب (س ) از ایران حركت كرد تا به گمرك ، در مرز بازرگان ، رسید. شخصى كه مسئول گمرك بود، پیر زن را خیلى اذیت كرد و به شدت او را آزار روحى داد. مرتب سؤ ال مى كرد: براى چه به شام مى روى ؟ پولهایت را جاى دیگر خرج كن . زن گفت : اگر به شام بروم ، شكایت تو را به آن حضرت مى كنم . گمركچى گفت : برو و هر چه مى خواهى بگو، من از كسى ترسى ندارم . زن پس از اینكه خودش را به حرم و به قبر مطهر رساند، پس از زیارت با دلى شكسته و گریه كنان عرض كرد: اى بى بى ! تو را به جان حسین ات انتقام مرا از این مرد گمركچى بگیر. زن هر بار به حرم مشرف مى شد، خواسته اش را تكرار مى كرد. آن شب در عالم خواب بى بى زینب (س ) را دید كه آن را صدا زد. زن متوجه شد و پرسید: شما كیستید؟ حضرت زینب (س ) فرمود: دختر على بن ابى طالب (ع ) هستم ، آیا از این مرد شكایت كردى ؟ زن عرض كرد: بله ، بى بى جان ! او به واسطه دوستى ما به شما مرا به سختى آزار داد من از شما مى خواهم انتقام مرا از او بگیرید. بى بى فرمود: به خاطر من از گناه او بگذر. زن گفت : از خطاى او نمى گذرم . بى بى سه بار فرمایش خود را تكرار كرد و از زن خواست كه گمركچى را عفو كند و در هر بار زن با سماجت بسیار بر خواسته اش اصرار ورزید. روز بعد زن خواسته اش را دوباره تكرار كرد. شب بعد هم بى بى را در خواب و به زن فرمود: از خطاى گمركچى بگذر. باز هم زن حرف بى بى را قبول نكرد و بار سوم بى بى به او فرمود: او را به من ببخش ، او كار خیر كرده و من مى خواهم تلافى كنم . زن پرسید: اى بانوى دو جهان ! اى دختر مولاى من ، این مرد گمركچى كه شیعه نبود، این قدر مرا اذیت كرد، چه كارى انجام داده كه نزد شما محبوب شده است ؟ حضرت فرمود: او اهل تسنن است ، چند ماه پیش از این مكان رد مى شد و به سمت بغداد مى رفت . در بین راه چشمش به گنبد من افتاد، از همان راه دور براى من تواضع و احترام كرد. از این جهت او بر ما حقى دارد و تو باید او را عفو كنى و من ضامن مى شوم كه این كار تو را در قیامت تلافى كنم . زن از خواب بیدار شد و سجده شكر را به جاى آورد و بعد به شهر خود مراجعت كرد. در بین راه گمركچى زن را دید و از او پرسید: آیا شكایت مرا به بى بى كردى ؟ زن گفت : آرى اما بى بى به خاطر تواضع و احترامى كه به ایشان كردى ، تو را عفو كرد. سپس ماجرا را دقیق بازگو كرد. مرد گفت : من از قوم قبیله عثمانى هستم و اكنون شیعه شدم . سپس ‍ ذكر شهادتین را به زبان جاى كرد 📚📚 ۲۰۰ داستان از فضایل مصایب و کرامات حضرت زینب (س) ✍ (راهی بسوی تکامل) ایتا https://eitaa.com/akbarrahimi520
💠 خیلی قشنگه با حوصله بخونید 👇🏻 ▪️داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟⁉️🤔 ▪️ وچه شدکه به او امام حسین علیه السلام دادند؟⁉️🤔 🌺زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود ؛حبیب جوانی بیست ساله بود او به امام حسین علیه السلام داشت به طوری که هرجا امام حسین(ع) می رفت این 💕 او را به دنبال محبوب خود میکشید🙂 👳🏻‍♂پدر حبیب که متوجه حال پسر شد از او پرسید: ▪️ چه شده که لحظه ای از حسین(ع) جدانمی شوی ؟⁉️🤔 🙍🏻‍♂ حبیب فرمود: پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم💕 واین مرا تاجایی می کشاند که در عشق خود 😔 👳🏻‍♂مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد و گفت: حبیب جان داری ⁉️ 🙍🏻‍♂حبیب فرمود :بله پدرجان✅ 👳🏻‍♂چیست؟⁉️🤔 🙍🏻‍♂حبیب عرض کرد اینکه ماشود.😃 👳🏻‍♂پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین(ع) علیه السلام را با مولای خود 🌸علی علیه السلام گذاشت👌🏻 و از ایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند🌸 امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد😍 ☀️ فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود 🤗 و برای 👀دیدن حسین(ع) آرام و قرار نداشت بر خانه 🏠رفت واز دور آمدن حسین علیه السلام را به نظاره نشست سرانجام سر رسید😃 🙍🏻‍♂از دور حسین علیه السلام را به همراه پدر دید👀 درحالی که ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد😥 و از افتاد🙁 👳🏻‍♂پدر خود را به او رساند ولی حبیب 😓 👳🏻‍♂پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را در گوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت🙂 🌸امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به بود تعجب کرد 😳 🌸فرمود:مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم در تعجبم 😳که چرا او را نمی بینم ؟⁉️ 👳🏻‍♂پدر عذرخواهی نمود،گفت: او کاری است. 🙂 🌸 امام حبیب را گرفت وحال او را جویا شد🤔 اما این بارهم 👳🏻‍♂پدرحبیب راداد🙁 🌸امام کرد که حبیب را 🗣صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب افتاده را 😔 🌸امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید 😥 ‌ حبیب😓 را امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر😭 شد رو به حسین(ع) کردوفرمود:پسرم این جوان به 💕 که به شما داشت داد حال خود در مقابل این عشق انجام می دهی؟⁉️ 😭 اشکهای نازنین حسین(ع) جاری شد 🤲🏻دستهای مبارکش را بالا برد و از خواست به حسین(ع) و محبت💝 حسین(ع) حبیب را بار دیگر 😌 ⏪در این هنگام دعای حسین شد😍 و حبیب شد.🤩 🌸امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت: ⬅️ ای حبیب به که به حسین(ع) داری ♥️خداوندبه شما نمود و را به شما داد😍 که هرکس پسرم حسین(ع)را نام او را در زائران حسین(ع) .📝 ⏪به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده 👇🏻 ✋🏻سلام برکسی که زنده شد ودو بار از دنیا رفت✨ 💠ای حبیب تو را به عشق حسین(ع)قسم میدهم که هرکس این داستان را نشر دهد نام او را در دفترزائران حسین(ع) ثبت کن🤲🏻 📚منابع: طریحی خوارزمی الامال (راهی بسوی تکامل) ایتا https://eitaa.com/akbarrahimi520