eitaa logo
امامت و امارت
200 دنبال‌کننده
90.2هزار عکس
51.7هزار ویدیو
4.6هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 هندوانۀ شب یلدا 🍉 دست‌فروش: هندوانه، هندوانۀ شب یلدا؛ بدو‌بدو آخرشه. _ بابا! یلدا بی‌هندوانه ‌هم می‌شه؟ + چرا نشه؟ اصل شب یلدا به دور هم بودنشه. - یعنی اونایی که تنهان یلدا ندارن؟ حتی با هندوانه؟! + چطور مگه؟ - آخه مامان اون روز تو جمکران گریه می‌کرد و می‌گفت: «آقاجون! شرمنده‌ایم که این‌قدر یلدای غیبتت طولانی شده، شرمنده که تنهایید.» بابا یلدای انتظار رو هم جشن می‌گیرن؟ 📖 ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
📌 ماجرای کسی که ادعا می‌کرد حضرت زینب است... ▪️ سراسیمه نزد امام هادی علیه‌السلام رفتیم و عَرضه داشتیم: «آقاجان! شخصی پیدا شده و ادعا می‌کند زینب کبری سلام‌الله علیها است! جمع کثیری از مردم- حتی مخالفان- جمع شده‌اند که او را ببینند. حال چه کنیم؟» ▫️ امام علیه‌السلام فرمودند: «اگر آن شخص زینب کبری باشد، چون ولایتِ تکوینی به عالم ملک و ملکوت دارد، حیوانات درنده به او کاری ندارند و احترامش را حفظ می‌کنند. او را در قفس شیر بیندازید تا کذب ادعایش ثابت شود.» ▪️ به اتفاق امام، آن زن را نزدیک قفس شیر بردیم. زنِ مدّعی ترسید و گفت: «شما می‌خواهید زینب کبری عظمی را بکشید؟ حال که من از دنیا نرفتم و به معجزهٔ الهی زنده مانده‌ام!» ▫️ در این حال امام هادی علیه‌السلام داخل قفس شیر رفتند و بدون اینکه اتفاقی بیفتد از قفس خارج شدند. آنگاه آن زن شروع به استغاثه کرد و ادعایش را پس گرفت... ▪️ با خودم فکر می‌کردم، حضرت زینب کیست که ۱۵۰ سال بعد از عاشورا، چنان عظمت والاتری پیدا کرده که به نام او ادعا می‌کنند؟ او کیست که ولایت تکوینی به عالم ملک و ملکوت دارد؟ او کیست که حتی از درندگان کربلا- که از حیوان هم پست‌تر بودند- نترسید و شجاعانه برایشان خطبه خواند و جانِ برادرش را حفظ کرد؟ ▫️ بی‌شک ایشان بارزترین نمونهٔ یک یاور امام هستند. بعد از این اتفاق، درس‌های زیادی برای یاری امام زمانم گرفتم. 📖 ؛ ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
| قبول شد ◽️کودکان قربانیان هیولای تحجر و سیاست‌های شیطانی ◽️ ▫️محصول خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی ▫️ایده: پویا سرابی ▫️طراح گرافیک: محمد شکیبا ⬇️ دریافت نسخه‌ی با کیفیت|۳۲مگابایت https://b2n.ir/t87573 ⬇️ دریافت https://b2n.ir/w45880 | 🔹خانه‌ی طراحان انقلاب اسلامی @KHATTMEDIA
هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
📌 بی‌قرار تو ... 🔹 بچه‌اش تومور مغزی داشت، توی آی‌سی‌یو بستری بود. مادر پشت شیشه، بست نشسته بود. از آب و غذا افتاده بود و با تمام وجودش دعا می‌کرد، سوز دعاش جور دیگه‌ای بود. هیچ چیز نمی‌تونست آرومش کند جز خبر سلامتی بچه‌اش.. 🔸 متأثر شدم. با خودم گفتم: تا حالا اینجوری عاشق امام زمانت شدی؟ تا حالا اینجوری برای اومدنش دعا کردی؟ تا حالا اینجوری مضطر شدی تا خبری از امام غریبت بیاد؟ کاش ما هم مثل اون مادر، معنی انتظار رو می‌فهمیدیم. 📖 ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
📌 شهید سپیدپوش ▫️ نمی‌خواهم گریه کنم. دوست دارم تمام امشب را خیال‌بافی کنم. مثلاً خیال کنم که الان خانه پُر از رفت و آمد است. بچه‌ها از در و دیوار بالا می‌روند و بزرگ‌ترها گُل می‌گویند و گُل می‌شنوند... ▪️ آبجی مریم غذای مورد علاقه‌ات را درست کرده و خانه پُر شده است از عطر خوش قرمه‌سبزی... همه‌جا را چراغانی کرده‌ایم تا همسایه‌ها بدانند حاجی داریم. ▫️ فردا شب هم که از راه رسیدی، چمدانت را باز می‌کنی و نوه‌ها دورت حلقه می‌زنند تا سوغاتی بگیرند. دوست دارم فکر کنم تو زنده هستی بابا و من فردا به فرودگاه می‌آیم تا تو را به خانه برگردانم. ▪️ اما... اما واقعیت چیزی جز همهٔ این‌هاست... راستش این چند روز خواستم به خدا شکایت کنم، اما دائماً یادم می‌افتد که خودت اینطور خواستی. ▫️ هیچ‌وقت دوست نداشتی کوچک بمیری... همیشه مرگ بزرگ می‌خواستی و به آن رسیدی... آرزویت این بود که خانهٔ خدا را ببینی. می‌گفتی می‌خواهم بروم… شاید مهدی فاطمه را در صحرای عرفات ببینم... ▪️ یادم نمی‌آید روزی دعای عهدت را نخوانده باشی و به این فراز که می‌رسیدی، اشک نریخته باشی: «اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ...» ▫️ هنوز هم صدایت در گوشم می‌پیچد... حتم دارم که او را دیده‌ای و روزی هم با آقا برمی‌گردی... کاش باشم و آن روز را ببینم. برایم دعا کن بابای شهیدم. من هم دوست دارم بزرگ زندگی کنم و بزرگ بمیرم... 📖 ؛ به مناسبت روز بزرگداشت فاجعه منا ☑️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
هدایت شده از مهدیاران | mahdiaran
📌 کار برا امام زمان هیاهو نمی‌خواد!... ▫️ کانال کوچکی داشت خودش و دانش‌آموزانش به سی نفر نمی‌رسیدند. چند تا کلیپ ساده و چند تا صوت از امام زمان، همهٔ داشته‌های کانالش بود. بهش گفتم: فقط همین؟! گفت: من همین‌قدر از دستم برای مبارزه با "فقر آگاهی" برمیاد که بتونم رو این چند دانش‌آموزم کار کنم. این کلیپ‌ها و صوت‌ها شاید ساده باشند اما کار خودمه، نمی‌خوام روزی که آقامون اومد، شرمنده بشم که نتونستم برا تعجیل در ظهور، کاری کنم. گفتم: با این چند تا بچه؟! گفت: اینا رو کم نبین؛ اینا اگه خوب تربیت بشن سربازان آخرالزمانی مولامون هستند. گفتم: پس چرا این‌قدر بی‌سروصدا کار می‌کنی؟ آرام گفت: کار برا امام زمان هیاهو نمی‌خواد! 📖 ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
✨﷽✨ 💠💠 ✍مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد؛اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت..!! 🔴قضاوت کار ما نیست قاضی خداست 🔻گروه پیروان اهل بیت ورهبری: https://eitaa.com/joinchat/784924872Cd405c22429
بچه‌علی‌نقی‌الان‌کیست ؟ بسیار جالبه و خواندنی !!! علی‌نقی، ‌کاسب مؤمن و خیری بود كه هیچ‌گاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی‌کردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده می‌شد. یك عمر جلسات مذهبی در خانه‌ها و تكیه‌ها به راه‌انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود ... آن‌هایی كه حسودی‌شان می‌شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه می‌گشتند تا نمكی به زخمش بپاشند ..! آخر بعضی‌ها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند ..! علی‌نقی راه پدر را ادامه داده بود اما الان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه كینه‌توز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علی‌نقی آمد دم درب ... مردك به او یك گونی داد و گفت: «حالا كه تو بچه نداری، بیا این‌ها مال تو، شاید به كارت بیاید». علی‌نقی در گونی را باز كرد، ۱۳ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون ..! قهقهه مردك و صدای گریه علی‌نقی قاطی شد ... كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابت‌تان كنم ..! اگر به من فرزندی بدهی، نذر می‌كنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم». خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود ۱۳ فرزند به علی‌نقی داد كه اولین‌شان همین حاج آقا محسن قرائتی است ...👌🌹 با آرزوی سلامتی فرزند بزرگوارش،مفسر بزرگ قرآن حاج آقا قرائتی🌸🍏🌸
هدایت شده از 🕋 کشکول معنوی 🕋
✨﷽✨ 📝 پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!‌ دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد... اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید!پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند... دومی گفت:تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد! هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جمله بندی متفاوت!نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد. در صحبت کردن لطفا بقیه را با "رک بودن" خودمان اذیت نکنیم! 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
هدایت شده از 🕋 کشکول معنوی 🕋
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸‍ شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند⇩ را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن... -------------------------- 📚با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
هدایت شده از 🕋 کشکول معنوی 🕋
🔸 مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند. بعد صحبت به وجود خدا رسید. مرد گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول هیچ کدام از اعمالم نیستم. زیرا مردم می گویند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را می شناسد. 🔸 چوپان زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند. بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس. صدای فریادهای چوپان نیز در کوه ها پیچید و به سوی آن دو بازگشت. سپس چوپان گفت: 🔸 زندگی همین دره است، آن کوهها، آگاهی پروردگارند؛ و آوای انسان، سرنوشت او. آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم، اما هر کاری که می کنیم، به درگاه او می رسد و به همان شکل به سوی ما باز می گردد. 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند. بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد. برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟  برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که  غار پر بوده از سنگهای قیمتی و الماس. آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم ❖ vafa