8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
🎥 چگونه رضایت امام زمان (عج) را جلب کنیم؟!
💠 نماهنگ بسیار زیبا و شنیدنی توسط حجت السلام #دارستانی
#نماهنگ #ویژه
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سـوم
✍مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت. پدر باز هم در مستی، با نعره رجوی را صدا میزدم و سر تعظیم به مریمِ بی هویتش فرود می آورد. اما برایم مهم نبود. حالا دیگر احساس تنهایی و پاشیده بودن، کوچ میکرد از تنِ برهنه ی افکارم و چه خوش خیال بود سارایِ بیچاره
زندگی روالی نسبی داشت. و من برای داشتنِ بیشتر دانیال، کمتر دوستان و خوشگذرانی هایم را دنبال میکردم. صورتِ نقاشی شده در ته ریشِ برادر برایم از هر چیزی دلنشین تر بود دیگر صدای خنده مانند بوی غذا در خانه ی ما هم میپیچید.و این برای شروع خوب بود
مدتی به همین منوال گذشت. که ناگهان موشی به جانِ دیوارِ آرامشِ زندگیمان افتاد و باز خدایی که نفرتِ مرده را در وجودم زنده کرد
چند ماهی بود که دانیال عجیب شده بود. کم حرف میزد. نمیخندید. جدی و سخت شده بود. در مقابل دیوانگی های پدر هیچ عکس العملی نشان نمیداد. زود میرفت، دیر می آمد. دیگر توجهی به مادر نداشت. حتی من هم برایش غریبه بودم.
نگرانی داشت کلافه ام میکردم. آخر چه اتفاقی افتاده بود. چه چیزی دانیال، برادری که خدا میخواندمش را هرروز سنگتر از روز قبل میکرد. چند باری برای حرف زدن به سراغش رفتم اما با بی اعتنایی و سردی از اتاقش بیرونم کرد.چند بار مادر به سراغش رفت، اما رفتاری به مراتب بدتر از خود نشان داد. سرگردان و مبهوت مانده بودیم. من و مادرحالا هر دو یک هدف مشترک داشتیم، و آن هم دانیال بود. دیگر نمیخواستیم تنها ته مانده ی امید به زندگی را از دست بدهیم. اما انگار باید به نداشتن عادت میکردیم دانیال روز به روز بدتر میشد. بد اخلاق،کم حرف، بی منطق اجازه نمیداد، دستش را بگیرم یا بغلش کنم، مانند دیوانه ها فریاد میکشد که تو نامحرمی و من مانده بودم حیران، از مرزهایی بی معنی که اسلام برای دوست داشتنی ترین تکه ی زندگیم ایجاد کرده بود.
بیچاره مادر که هاج و واج میماند با دهانی باز، وقتی هم تیمی اش از احکامی جدید میگفت و باز ذهنم غِر غِر میکرد که این خدا چقدر بد بود
دانیال با هر بار بیرون رفتن خشن و سردتر میشد و این تغییر در چهره ی همیشه زیبایش به راحتی هویدا بود.
حالا دیگر این مرد با آن ریشهای بلند و سبیلهای تراشیده، و چشمهای از خشم قرمز مانده اش نه شبیه دانیالم بود و نه دیگر مقامی برای خدایی داشت. تازه فهمیده بودم که همه ی خداهای دنیا بد هستند و چقدر تنها بودم من…
و چقدر متنفر بودم از پسری مسلمان که برادرم را به غارت برد..
💞🌸💞🌸💞
✍همه چیز به هم ریخته بود. انگار هیچگاه، دنیا قصد خوش رقصی برای من را نداشت. منی که حاضر بودم تمام سکه های عمرم را خرج کنم تا لحظه ایی سازِ دنیا، بابِ دلم کوک شود. حالادیگر دانیال را هم نداشتم. من بودم و تنهایی
بیچاره خانه مان، که از وقتی ما را به خود دیده بود، چیزی از سرمای شوروی برایش کم نگذاشته بودیم.
روزهایم خاکستری بود، اما حالا رنگش به سیاهی میزد. رفتار های دانیال علامتی بزرگ از سوال را برایم ایجاد میکردند. چه شده بود؟این دین و خدایش چه چیزی از زندگیمان میخواستند؟؟ مگر انسان کم بود که خدا، اهالی این کلبه ی وحشت زده را رها نمیکرد؟ مادر یک مسلمان ترسو پدر یک مسلمان سازمان زده و حالا تنها برادرم، مسلمانی مذهبی که از هّل حلیم، دیگ را به آغوش میکشید.
کمتر با دانیال برخورد میکردم. اما تمام رفتارهایش را زیر نظر داشتم. چهره ی عجیبی که برای خود ساخته بود. و برخوردهای عجیبترش، کنجکاویم را بیشتر میکرد. و در بین چیزی که مانند خوره، جانِ ذهنیاتم را میخورد، اختلاف عقاید و کنشهایش با مادر مسلمانم بودم. هر دو مسلمان اما اختلاف؟
پس مسلمانها دو دسته اند ترسوهایش مانند مادر، مهربان و قابل ترحمند جسورهایش میشوند دانیال. دانیالی که نمیدانستم کیست؟ بد یا خوب؟ راستی پدرم از کدام گروه بود؟نه اون فقط یک مجاهد خلقیِ مست بود..همین و بس دیگر طاقتم تمام شد. باید سر درمیاوردم، از طوفانی که آرامش اندکم را دزدید.. باید آن پسر مسلمان را پیدا میکردم و دروازه های زندگیمان را به رویش میبستم. دلم فقط برادرم را میخواستم. دانیال زیبای خودم بدون ریش با موهای طلایی و کوتاهش
پس همه چیز شروع شد. هر جا که میرفت، بدون اینکه بفهمد، تعقیبش میکرد. در کوچه و خیابان.. اما چیز زیادی دستگیرم نمیشد. هر بار با تعدادی جوان در مکانهای مختلف ملاقات میکرد. جوانهایی با شمایلی مسلمان نما، که هیچ کدامشان ،آن دوست مسلمان نبودند. راستی آنها هم خواهر داشتند؟؟ و چقدر سارای بیچاره در این دنیا بود.
از این همه تعقیب چیزی سر درنمی آوردم.. فقط ملاقات های فوری.. چند دقیقه صحبت.. و بعد از مدتی خیابان گردی، ورود به خانه های مهاجر نشین، که من جرات نزدیک شدن به آنها را نداشتم...
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
صداے آمدنٺ را بہ گوش ما برسان!
زمان غیبـٺ خود را بہ انتها برسان
ڪنار تربـت زهـرا بہ وقـٺ نافلہ اٺ
دعاے خویش را بہ یارے این گدا برسان
اَلَّلهُمـّ عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج اَلــــــسٰاعة
✨شبت بخیرماه دل آرائی من✨
🌸🌸🌸🌸
@mahdisahebazman
1_14676328.mp3
1.21M
#مولا_جان
صبح می رسد ....
وهمچنان
جای خالی تورا به رخ مان میکشد...
کجایی!؟عزیزدل زهرا (س)
امام غریبم !.....
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
🌹 زیارت مختصر #حضرت_رسول (صلّی اللّه علیه و آله) در روز #شنبه :
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
📌اطلاعرسانی مراسم #عید_بیعت ٩۹
🔸 سالروز آغاز امامت امام زمان
👤 سخنران: استاد #رائفی_پور
👤 مادحین: حاج محمد طاهری، حاج احمد واعظی، کربلایی حسین طاهری
👤 شعرخوانی: صابر خراسانی
👤 مجری: سیدمهدی تحویلدار
🕌 مکان: #مشهد مقدس، چهارراه خیام، ورزشگاه امام رضا علیهالسلام
📅 زمان : دوشنبه ۵ آبان ١٣٩۹
🕘 ساعت : ۱۴:۰۰
📡 پخش زنده مراسم از طریق سایت و شبکه های مجازی موسسه مصاف
👥 آماده ایم تا با حضور باشکوه در اجتماع مردمی #عید_بیعت با امام عصر، یاری اش کنیم، با او تجدید #بیعت نموده و همدل و هم صدا از او بخواهیم تا به نجات جهان برخیزد.
#السلام_علیک_یا_ابا_صالح_المهدی
#صبحتبخیرمولایمن
🍁 پاييز فصل رنگ رنگ زيبايى ست،
فصل دلتنگى ...
دلتنگ كسى مى شوى كه
اين همه زيبايى را
با او به نظاره بايستى!
حال اگر او خودش نهايت همه زيبايى ها
و مهرها و آبان و آذرها باشد، چه؟
بيشتر دلتنگى ﻧمى شوى؟
ريزش برگ هاى پاييزى،
رويش اميد در دل را بشارت مى دهد
استوار بمانيم كه بهارِ ما،
در پاييز هم آمدنى ست!
با هر برگ ريزى بخوانيمش،
كه قاصدكها هم به دعايمان گوش تيز كرده اند...
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد_#شجاعی
همین الآن وقت بیعت ماست!
وگرنه ؛
بعد از ظهور آقا، اولین کسی که باهاش بیعت میکنه، بزرگترین فرشته خدا جبرئیله ❌
نکنه بعد از ظهور با حسرت بایستی ،
و به لشکر حضرت زل بزنی.
#عید_بیعت
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
شرح دعای ندبه_1.mp3
8.33M
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
#شرح_دعای_ندبه ۱
دعای ندبه با حمد الهی، بر تمام مصیبتهایی که اهل بیت علیهمالسلام متحمل شدند؛ شروع میشود!!
این سیر عجیب، حتماً پیام بسیار مهمی را برای ما مخابره میکند!
این حمد، به چه چیزی اشاره دارد؟
استاد_#شجاعی 🎤
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
━═━⊰✾❀◎❀✾⊱━═━
اقتدا و تأسی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت
💎#پیروی_کردن از امام زمان(عج) و #الگو_قرار_دادن او در اخلاق و اعمال در آنچه مؤمن به حسب حال خود می تواند انجام دهد،
معنی تشیّع و حقیقت مأموم بودن است،
و کمال ایمان و تمامیّت موالات امام و همراهی با او در روز قیامت و مجاورت با حضرتش در بهشت با این کار انجام می شود.
✉️چنان که در نامه امیرالمؤمنین علیه السلام به عثمان بن حنیف فرماندار بصره از سوی آن حضرت چنین آمده:
📜✨توجه کنید که هر مأمومی را امامی [و هر رهروی را راهبری است] که به او إقتدا می کند و از نور عملش برخوردار می گردد...✨📜
🌟و در روضه کافی از حضرت زین العابدین علیه السلام آمده که فرمود:
🌸✨برای هیچ قُرَشی و عَرَبی حسب [و إفتخاری] نیست مگر به تواضع، و هیچ کرامتی نیست جز به تقوی، و عملی نیست مگر به نیّت، و عبادتی نیست جز به تفقُّه [و درست فهمیدن] ، آگاه باشید که مبغوض ترین مردم نزد خداوند کسی است که به سنّت و مذهب امامی بوده باشد و به اعمالش إقتدا نکند✨🌸
📚مکیالالمکارم،جلددوم📚
#اقتدا_به_اخلاق_اعمال
━═━⊰✾❀◎❀✾⊱━═━
💠اللَّهُـــمَّعَـــجِّللِــوَلـِـیِّکَالــــفَــرَج💠
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman