فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف صادقانه را چطور میشه تشخیص داد...
حتما همه شما متوجه این نکته هستید که کدام حرف حقیقت دارد و کدام نه
کاملا درسته
ادعای صادقانه نشانه هایی دارد که میشناسیم..
#کرونا
اضطرار جهانی -.mp3
2.79M
🔊 #صوت_مهدوی
📌 #پادکست «اضطرار جهانی»
👤 استاد #رائفی_پور
💢 سایه مرگ به زندگیهامون افتاده! امروز دنیا امنیت زیستی و روانی نداره...
🌹🍃🌹🍃
@Mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیـسـت_و_هـفـتم
✍میدونم از ایران و مسلمونا متنفری عثمان خیلی چیزا از تو برام گفته اما فراموش نکن که عثمان هم یه مسلمونه و تا جایی که میشد کمکت کرده شاید ایران هم مثه عثمانِ مسلمون، یادم بد نباشه کمکهای عثمان محضِ علاقه ی احمقانه اش بود...
ماد به ایران چه چیزی را به گندآب میکشید لابد تمام زندگیم را
چانه اش را خاراند اگه عثمان بدونه که دارم واسه رفتن به ایران تشویقت کنم احتمالا میکشتم صدایش پچ پچ وارش به گوشم رسید پسره احمق
عثمان چقدر ساده بود که ماندنم را مساوی با کامیابی اش میدانست
با انگشتانش روی میز ضرب گرفت اصلا شاید ایران خیلی بدتر از چیزی باشه که فکرشو میکنی اما خب به یه بار امتحانش میارزه حداقل فقط و فقط به خاطره اون زن که اسم مادر رو به دوش میکشه راستی چرا خودتو ایرانی نمیدونی
صدایم کش میآمد: من نه ایرانیم نه مسلمون من فقط سارام
سری تکان داد اوه..با اینکه قابل قبول نیست اما باشه خیلی دوستدارم نظرتو در مورد اون عثمان دیوونه بدونم اونکه روی ابرا راه میره نمونه ایی بارز از یه عشق شرقی حرفهایش مسخره بود.تلو تلو خوران ایستادم اونم یه عوضیه مثه پدرم مثه برادرم و همه ی مردها
ابرویی بالا انداخت:اوه متشکرم دختر ایرانی فکر میکردم مشکل تو با مسلمونهاست اما ظاهرا بیشتر یه فمنیستی کمی سرش را خاراند و به چیزی فکر کرد: آخه فمنیست هم نیستی اگه بودی که حال و روز مادرت اونطور نمیشد واقعا تو چکاره ایی؟
قدمهایم سست و پر لرزش بود من فقط سارام سارا
ندایی از درون مرا به سمت ایران هل میداد مادر حقِ زندگی داشت او تمام عمرش صرفِ حفظ من و دانیال در خرابه های فکری و سازمانی پدر شد اما اما رفتن به ایران هم یعنی خوردن زهر با دستان خود کاش هرگز به دنیا نمی آمدم
اما به قول یان، به یکبار امتحان میارزید کمترین سودش، ندیدنِ عثمان بود
یان بازویم را گرفت تا زمین نخورم بهتره ببرمت خوونه اگه اینجا اینطوری رهات کنم باید فردا با گل بیای بیمارستان ملاقاتم چون احتمالا عثمان دو تا پامو خورد میکنه
حرفهای یان در مورد حال و روز مادر و سفر به ایران مدام در ذهنم تکرار و تکرار میشد و من سرگردانتر از همیشه!
آن شب در مستی و گیجیم،یان مرا به خانه رساند وقتی قصد پیاده شدن از ماشین را داشتم مانعم شد اجازه بده تا بازم به مادرت سر بزنم نگاهش کردم عثمان یه کلید داره خنده روی لبهایش نشت در مورد حرفهام فکر کن یه سفر تفریحی نمیتونه زیاد بد باشه آن شب تا خود صبح از فرط درد معده و تهوع به خود پیچیدم و دراین بین حرفهای یان در ذهنم مرور میشد شاید یک سفر تفریحی زیاد هم نمیتوانست بد باشد هر چند که ایران برایم مساوی بود با جهنمی پر از مسلمانِ خدا زده
چند روزی از آن ماجرا گذشت و من با خودم کنار نمیآمدم پس به رودخانه پناه بردم تنها جایی که صدای خنده هایم را کنار دانیال شنیده بود نمیتوانستم تصمیم بگیرم ترس و تنفر از ایران، پاهای رفتنم را بسته بود...
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @Mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
1_14676328.mp3
1.21M
یا صاحب الزمان (عج) ...:
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
🌹روز #سه_شنبه به نام #حضرت_سجاد و #حضرت_باقر و #حضرت_صادق علیهم السّلام است. زیارت ایشان در این روز:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خُزَّانَ عِلْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا تَرَاجِمَةَ وَحْیِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَئِمَّةَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَعْلامَ التُّقَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلادَ رَسُولِ اللهِ أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ مُعَادٍ لِأَعْدَائِکُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِیَائِکُمْ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ اللهُمَّ إِنِّی أَتَوَالَى آخِرَهُمْ کَمَا تَوَالَیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ وَ أَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ یَا مَوَالِیَّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْعَابِدِینَ وَ سُلالَةَ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقا مُصَدَّقا فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ یَا مَوَالِیَّ هَذَا یَوْمُکُمْ وَ هُوَ یَوْمُ الثُّلاثَاءِ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکُمْ وَ آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
#تلنگر_مهدوی
عنایت فرمائید این متن را با توجه بیشتر مطالعه فرمائید...
میخواهم بهتون بگم آیا یادتون هست که
از بچگی تا الآن هر وقت هر کاری خوبی را کردیم و انجام میدیم بهمون میگفتن انشاء الله خیر ببینی... میگفتن
خیر ببینی پسرم
خیر ببینی دخترم
وقتی صبح از خواب بیدار میشیم ، به یکدیگر میگوئیم :
صبح به خیر
شاید در طول روز ، این کلمه رو چند بار تکرار کنیم ، و برای یکدیگر طلب خیر کنیم.
ولی واقعاً این خیری که همه در جستجوی او هستند، و از خدا میخواهند. چیست؟
قران کریم میفرماید : همه انسانها شدیداً در پی خیر هستند.
همه در جستجوی بهترینها هستند.
إنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيد.
(عادیات/۸)
انسان بسیار دوستدار خیر است.
ولی هر کسی این خیر را در چیزی میبیند؟
یکی در خانهی خوب
یکی در ماشین خوب
و هزاران چیز دیگر...
ولی واقعاً این خیرِ راستین چیست؟
قرآن کریم میفرماید حضرت موسی وقتی خائف و ترسان از بین فرعونیان میگریخت ، این جمله رو زمزمه میکرد:
ربِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر.
(قصص/۲۴)
پروردگارام. من به آنچه که تو از خیر بر من نازل کنی محتاجم...
یعنی خدایا من نمیدانم خیرم در چیست.
ولی اون بهترین رو که خیر من در آن است ، بر من نازل کن.
خیلی از ماها ، این آیه رو در قنوت نمازهایمان میخوانیم ، و مدام از خدا طلب خیر میکنیم.
خیری که حتّی نمیدونیم چی هست.
فقط همین قدر میدونیم که اون چیزی که مردم فکر میکنند ، نیست...
خُب حالا
میخواهید بدانید خیرِ واقعی تمام بشریت در چیست؟
یه آیه در قرآن هست که بارها و بارها آنرا دیده ایم و خوانده ایم و شنیده ایم ، ولی متاسفانه به راحتی از کنارش عبور کردیم. و اصلا به آن توجه نکردیم.
خدا به صراحت این خیر را در قرآنش به همگان معرفی کرده است: که میفرماید
بقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.
بقية الله همان خیرِ شماست. اگر از اهل ایمان باشید.
این خیر که همه دنبالش هستند ، چیزی نیست جز #بقیهالله.
جز پدر مهربانم. جز آقا و مولایم صاحب الامرامام زمانم(عجل الله فرجه)
اون خیری که خیلیها رهایش کردند ، و آنرا به بهای اندکی فروختند.😭😭
خیرِ واقعی یعنی اهلبیت.
در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهلبیت میگوئیم :
انْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اوَّلَهُ، وَ اصْلَهُ وَ فَرْعَهُ، وَ مَعْدِنَهُ وَ مَاْویهُ وَمُنْتَهاهُ.
هر جا صحبت از خیر باشد، شما اهلبیت اوّل و اصل و فرع و معدن و جایگاه و نهایت آن خیر هستید.
أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ الفرج
@mahdisahebazman
1_551386076.mp3
25.75M
🔊 سخنرانی صوتی استاد رائفی پور
📝موضوع : دلایل اهانت به پیامبر
📆 تاریخ : ۱۳۹۱/۱۱/۹ - اراک
دسته بندی موضوعی : #قرآن #اهل_بیت #فرهنگی
•┅═ ✾❀♡❀✾ ═┅•
#اهمیت_و_چرایی_دعا_برای_ظهور
💎نتایج دعا برای فرج ۲💎
دعای بر فرج امام زمان علیه السلام باعث زياد شدن نعمت است.
⭕️وجود امام زمان(عج) نعمت است
امام علی (ع) در تفسير آيه:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً» (آيا نديدي آنان که نعمت الهي را به کفر بدل ساختند.)
(سوره ابراهيم، آيه ۲۸)
فرمود: ما آن نعمت هستيم که خداوند بر بندگانش عنايت کرده، و به سبب ما رستگار شوند آنان که رستگار مي شوند روز قيامت.
⭕️شکر نعمت واجب است و باعث افزایش نعمت میشود
🌟«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»
[ابراهیم،۷] (و بياد آريد که پروردگارتان اعلام کرد: اگر شکر گزاريد شما را مي افزايم و اگر کفران ورزيد هرآينه عذابم شديد است.)
⭕️دعا برای فرج از اقسام شکر است
💢 با دعا کردن برای آن حضرت کمال توجه به سوی او حاصل می شود، و توجّه نمودن به نعمت از اقسام شکر است؛ و رويگرداندن از آن از اقسام کفران است.
💢 شکر عملی آن است که بنده هر يک از نعمت های الهی را در همان هدفی که خداوند برای آن آفريده صرف نمايد،
و اگر اين کار را نکند در مقابل احسان بدی کرده است، و معنی کفران نعمت همين است.
♨️ بدون شک دعا برای تعجيل فرج مولايمان حضرت صاحب الزمان – عجّل اللَّه فرجه الشريف – از جمله اموری است که زبان به خاطر آن خلق شده، و با اين دعا شکر نعمت زبان به انجام رسد.
📚مکیالالمکارم،۱/ ۴۲۹📚
#نتایج_دعا_برای_فرج
#شکر_نعمت
💠اللَّهُـــمَّعَـــجِّللِــوَلـِـیِّکَالــــفَــرَج💠
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیـسـت_و_هـشتـم
✍پشت نرده ها رو به رودخانه ایستادم فکری بچه گانه به ذهنم خطور کرد من و دانیال هر گاه سر دوراهی گیر میافتادیم و نمیدانستیم چه کنیم؛هر یک در گوشه ایی میایستادیم دستمانمان را از هم باز میکردیم و با چشمان بسته آرام آرام دستمانمان را به هم نزدیک میکردیم اگر تا سه مرتبه سر انگشت اشاره دو دستمان به هم میخورد شک مان را عملی میکردیم اینبار هم امتحان کردم اما تنها هر سه مرتبه دو انگشت اشاره ام به یکدیگر برخورد کرد پس باید میرفتم به ایران کشور وحشت و کشتار
نفسی از عطر رودخانه در ریه هایم پر کردم و راهی خانه شدم
ماشین یان جلوی در پارک بود حتما عثمان هم همراهیش میکرد بی سرو صدا، وارد خانه شدم صدایشان از آشپزخانه میآمد گوش تیز کردم باز هم جر و بحث یان تو حق نداشتی چنین غلطی کنی قرار ما این نبود صدای یان همان آرامش همیشگی اش را داشت من با تو قرار نداشتم ما اومدیم اینجا تا به این مادرو دختر کمک کنیم نه اینکه مراسم عروسی تو رو برگزار کنیم صدای نفسهای تند و عصبی عثمان را میشنیدم یان میشه خفه شی لبخند گوشه ی لبِ یان را از کنار در هم میتوانستم تصور کنم عذر میخوام، نمیشه!میدونی، الان که دارم فکر میکنم میبینم اون سارا بیچاره در مورد تو درست فکر میکرد حق داشت که میگفت اگه کمکی بهش کردی، فقط و فقط به خاطر علاقه ی احمقانه ات بود
صدای شکستن چیزی بلند شد پشت دیوار ایستادم حالا در تیررس نگاهم قرار داشتند عثمان، یانِ اسپرت پوش را به دیوار چسبانده بود و چیزی را از لای دندانهای پیچ شده اش بیان میکرد دهنتو ببند یان ببند من هیچ وقت به خاطر علاقم به سارا کمک نکردم یان یقه اش را آزاد کرد اما سارا اینطور فکر نمیکنه عثمان دستی به صورتش کشید و روی صندلی نشست اشتباه میکنه هر کس دیگه ایی هم بود کمکش میکردم یان تو منو میشناسی، میدونی چجور آدمیم..
اصلا مگه بالیووده که با یه نگاه عاشق شم کمکش کردم، چون تنها بود چون مثه من گمشده داشت چون بدتر از من سرگردونو عاجز بود یه دختر جوون که میترسیدم از سر فشار روحی، بلایی سر خودش بیاره که اگه نبودم الان یه جایی تو سوریه و عراق بود اولش واسم مثه هانیه و سلما و عایشه بود اما بعدش نه کم کم فرق پیدا کرد یان من حیوون نیستم بفهم
دلم به حال عثمان سوخت راست میگفت، اگر نبود، من هم به سرنوشتی چون هانیه و صوفی دچار میشدم
آرام و پاورچین به سمت در رفتم و با باز وبسته کردنش،یان وعثمان را از آمدن آگاه کردم یان از آشپزخانه بیرون آمد و با صورت خندانش سلام کرد و حالم را پرسید با کمی تاخیر عثمان هم آمد اما سر به ریز و بی حرف نزدیکم که رسید بدون ایستادن، سلامی کرد و از خانه خارج شد ناراحت بود حق هم داشت یان سری تکان داد زده به سرش بشین، واسه خودمون قهوه درست کرده بودم الان برای توام میارم نوک بینی ات از فرط سرما سرخ شده
با فنجانی قهوه رو به رویم نشست خب تصمیمت رو گرفتی به صندلی تکیه دادم:( میرم ایران..) لبخند روی لبهایش نشست و جرعه ایی از قهوه ای نوشید این عالیه انگار باید یه فکری هم به حال عثمان کنم
سکوت کرد حرفهاشو شنیدی دیدی در موردش اشتباه فکر میکردی
تعجب کردم او از کجا میدانست با لبخند به صورتم خیره شد وقتی گوش وایستاده بودی دیدمت یعنی پات از کنار دیوار زده بود بیرون مامانت میدونه با کفش میای داخل
یان زیادی باهوش بود و این لحن بامزه اش برایم جالب
آن شب از تصمیم برای سفر به ایران گفتم و یان قول داد تا کمکم کند
پس عزم سفر کردم
بی توجه به عثمان و احساسش!
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @Mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼