❣﷽❣
* #لذت_آغوش_خدا.... * 8
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 7
🔹 هر موقع دیدید که از یه کار خوب، خیلی خوشتون میاد، کمی دست نگه دارید!
🚸 ممکنه اون کار خوب، از روی هوای نفس باشه
و برای همین اصلاً عمل صالح حساب نشه!
😒
⛔️بسیاری از کارهایی که ما فکر میکنیم عمل صالح هستند،
اگه روی اون ها دقیق بشیم متوجه میشیم که
صرفاً برای ریا و خودنمایی و ارضای هوای نفس بوده
❌⛔️
و برای همین هم هست که معمولا در دینداری خودمون رشد چندانی نمیکنیم.
💢پس همیشه باید دنبال عمل صالحِ واقعی باشیم؛
یعنی عملی که توی اون، با برخی از دوست داشتنی هامون مخالفت کنیم...
✅ موضوع اصلی اینه که موقع انجام هر کار خوبی پا روی دل خودت میذاری یا نه؟!
✔️اصلِ عمل صالح، "اونی هست که مخالف هوای نفس ماست".
➖ببین عزیز دلم: آخرش باید هوای نفسِ نامردِ خودت رو بزنی.
تا وقتی که مبارزه با نفس نکنی،
هزاران کار خوب هم انجام بدی فایدۀ چندانی نخواهد داشت.☺️
در واقع با انجام کارای خوب، داری وقت خودت رو تلف میکنی....
🔹🔸⭕️🔻
روی تک تک این جملات فکر کن....
#ادامه_دارد...
#روز_هاي_زوج
🍃🌹🍃🌹
@mahdisahebazman
نماز باران.mp3
5.57M
#تلنگری 💌
انتظار ... #رفتن است !
انتظار ... #گذشتن است!
انتظار ... #رها_شدن است!
انتظار .... #معامله است !
تو هر چه داری میفروشی ؛
خدا هرچه دارد؛ به پایت میریزد!
بقیهالله ... تمام دارایی حیّ خداست!
منتظر، میداند #نماز_باران خواندنی نیست!
عمل کردنی است💫 ....
استاد_#شجاعی 🎤
🌹🍃🌹🍃
@Mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_پـنجـاه_و_یـک
✍سکوتی عجیب چیزی محکم به زمین کوبیده شد جراتی محضه باز کردنِ چشمانم نبود نفسِ راحت حسام، کمکم کرد تا بدانم هنوز زنده ام چشمانم را باز کردم همه جا تار بود برخوردِ مایه ایی گرم با صورتِ به زمین چسبیده ام، هشیارترم کردم کمی سرم را چرخاندم صوفی با صورتی غرق در خون و متلاشی، چند سانت آن طرف تر پخشِ زمین بود تقریبا هیچ نقشی از آن بومِ زیبا و عرب مسلک در چهره اش دیده نمیشد زبانم بند آمده بود هراسان و هیستیریک ، به عقب پریدم دیدنِ آن صحنه ی مشمئز کننده از هر چیزی وحشتناکتر بود شوک زده، برایِ جرعه ایی نفس دست و پا میزدم
صدایِ عثمانِ اسلحه به دست بلند شد مهره ی سوخته بود داشت کار دستمون میداد و با آرامش از اتاق بیرون رفت
تلاش برایِ نفس کشیدن بی فایده بود دوست داشتم جیغ بکشم اما آن هم محال بود حسام به زور خود را از زمین کند شالِ آویزان از گردنِ صوفیِ نگون بخت را رویِ صورتِ له شده اش انداخت سپس خود را به من رساند. روبه رویم نشست نفس بکش آروم آروم نفس بکش نمیتواستم چهره ی نگرانش، مضطرب تر شد ناگهان فریاد زدبهت میگم نفس بکش و ضربه ایی محکم بن دو کتفم نشاند ریه هایم هوا را به کام کشید
چشهایم به جسد صوفی و ردِ خونِ مانده روی زمین، چسبیده بود حسام رو به روی صورتم قرار گرفت دستانش را بلند کرد سارا فقط به من نگاه کن اونورو نگاه نکن سارا حالا فقط در تیررس نگاهم، جوانی بود که نمیدانستم در واقع کیست
از فرط ترس، لرزشی محسوس به بدنم هجوم آورد اگر دستِ این لاشخورها به برادرم میرسید، حتی جسدش هم سهم من نمیشد چانه ام به شدت میلرزید و زیر لب نام دانیال را زمزمه میکردم، مدام و پی در پی حسام آستین مانتوام را گرفت و مرا به جهتی، مخالفِ صوفی چرخاند آروم باش میدونم خدارو قبول نداری اما یه بار امتحانش کن خدا؟ همان خدایی که همیشه وجودش را انکار کردم؟
در آن لحظه حکمِ تک دیواری کاهگلی را داشتم که در دشتی پهناور و در مسیرِ تاخت و تازِ طوفان قرار گرفته بی هیچ ستونی بی هیچ پایه ایی و هر آن امکانِ آوار شدن دارد
نیاز نیاز به خواستن، نیاز به قدرتی برتر، قلبم را خالی کرد من پناهی فرازمینی میخواستم تا هیچ نیرویی، یارایِ مقابله با آن را نداشته باشد و حسام، مادر، دانیال حتی تمامِ آدمهایِ رویِ زمین؛ آن که باید، نبودند
برای اولین بار خدا را صدا زدم با تک تکِ مویرگهایِ وجودیم خواستم بودنش را ثابت کند من دانیال را سالم میخواستم پس اعتماد کردم، به خدایِ حسام
مهر را از جیبم بیرون آوردم و عطر خاک را به جان کشیدم حسام لبهای بی رنگ شده اش را نزدیک گوشم گرفت دانیال حالش خوبه.. خیلی خوب
خنده بر لبهایم جا خشک کرد چقدر زود خدایی را در حقم شروع کرده بود پس حسام از دانیال خبر داشت و چیزی نمیگفت سرو صدایی عجیب از بیرونِ اتاق بلند شد حسام با چهره ایی ضعف رفته اما مطمئن به دیوار تکیه داد صدایش از ته چاه به گوش میرسید شرع شد ناگهان در با لگد محکمی باز شد
و عثمان با چشمانی به خون نشسته وارد اتاق ..
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺@Mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
1_14676328.mp3
1.21M
یا صاحب الزمان (عج) ...:
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman
🌹روز #سه_شنبه به نام #حضرت_سجاد و #حضرت_باقر و #حضرت_صادق علیهم السّلام است. زیارت ایشان در این روز:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خُزَّانَ عِلْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا تَرَاجِمَةَ وَحْیِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَئِمَّةَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَعْلامَ التُّقَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلادَ رَسُولِ اللهِ أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ مُعَادٍ لِأَعْدَائِکُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِیَائِکُمْ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ اللهُمَّ إِنِّی أَتَوَالَى آخِرَهُمْ کَمَا تَوَالَیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ وَ أَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ یَا مَوَالِیَّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْعَابِدِینَ وَ سُلالَةَ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقا مُصَدَّقا فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ یَا مَوَالِیَّ هَذَا یَوْمُکُمْ وَ هُوَ یَوْمُ الثُّلاثَاءِ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکُمْ وَ آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ 💠استاد #رائفی_پور
📝چطور یک جامعه ای تربیت میشه تا برسه به امام زمانش؟
🔺آنها در زمین حیران بودند ما در زمان
#شرایط_ظهور #جامعه_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@Mahdisahebazman
━═━⊰✾❀♡❀✾⊱━═━
⭐️⭐️وظایف منتظران ۱۷⭐️⭐️
یکی از وظایف منتظران درخواست معرفت امام عصر(عج)ازخداوند است.
🔸درخواست معرفت آن حضرت از خداوند عزوجل از وظایف مهم ما می باشد زیرا که علم با آموزش و درس خواندن بسیار نیست، بلکه علم نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد هدایتش کند قرار می دهد و هر که را خداوند هدایت کند، هدایت یافته است.
🔸مهمترین و واجبترین امور بعد از شناخت خدا و رسول او: شناختن ولیّ امر و صاحب الزمان است، زیرا که این امر یکی از ارکان ایمان می باشد، و هر کس در حالی بمیرد که امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است. ومعرفت او کلید تمام ابواب خیر و سعادت و رحمت می باشد،
و خداوند بندگان خود را امر فرموده که معرفت او را بدست آورند.
🔺از امام صادق (ع) پرسید:
معرفت ساخته کیست؟
فرمود: از ساخته های خداوند است، بندگان را در آن ساخت بهره ای نیست.
#معرفت نظیر #روزی است که بندگان امر شده اند آن را طلب نمایند و نیز برای آن دعا کنند، ولی خداوند خود روزی دهنده است، و به ثمر رساندن برعهده خالق متعال می باشد.
⭕️ همچنان که کشت و آبیاری وظیفه انسان است چون تحت قدرت و در اختیار اوست، ولی رشد و پرورش و رسیدن به نتیجه با خداوند است چون در حیطه قدرت انسان نیست، ولی بر عهده اوست که دعا کند و درخواست نتیجه مطلوب؛
⭕️ #شناخت و معرفت امام هم وسایل و اسبابی دارد که خداوند آنها را برای بندگانش فراهم ساخته، و در توان آنهاست، مثل:
دقت کردن و بررسی معجزات و اخلاق آن حضرت
مطالعه اخبار امامان پیشین در مورد او
ویژگیهای او و طولانی شدن غیبتش
وآنچه در فرمان غیبت او بر مؤمنین میرسد
و شئونی که خداوند به ایشان اختصاص داده
و...
که برانسان لازم است با این اسباب و وسایل در تحصیل معرفت آن حضرت سعی کند و همت داشته باشد،
ولی چون معرفت از ساخته های خداوند عز وجل است، به حکم عقل و نقل بر او وجب استکه دعا کند و در خواست معرفت از خداوند داشته باشد.
📚مکیالالمکارم،جلددوم📚
#وظایف_منتظران
#درخواست_معرفت
#يكشنبه
#سه_شنبه
━═━⊰✾❀♡❀✾⊱━═━
@Mahdisahebazman
یادامام زمان.mp3
2.89M
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
🔰 تو زندگیت جایی برا امام زمانت وجود داره؟؟
دلیل این همه بلا و مصیبت چیه؟
#تلنگری
#استاد_علیاصغر_فلاح
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
🌹🍃🌹🍃
@Mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_پنـجـاه_و_دوم
✍سرو صداهایِ بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود حسام با نفسی راحت، سرش را به دیوار تکیه داردشروع شد جمله ی زیرِ لبی اش، وحشتم را چند برابر کرد چه چیزی شروع شده بود لرزشی که به گِل نشسته بود، دوباره به چهار ستون بدنم مشت زد انقدر که صدایِ بهم خوردنِ دندانهایم را به وضوح میشنیدم نمیدانم هوا آنقدر سرد بود یا من احساسِ انجماد میکردم؟
صدایِ فریادهایِ عثمان به گوش میرسید مدارکو اون مدارکو از بین ببرید
ناگهان با لگد زدن به در، وارد اتاق شد چشمانش از فرط خشم به خون نشسته بود بی معطلی به سراغِ من آمد با خشونتی وصف ناپذیر بازویم را گرفت و بلندم کرد حسام با چهره ایی بی رنگ، و صدایی پرصلابت فریاد زد بهش دست نزن و قنداقِ اسحله ی عثمان بود که رویِ صورتش نشست اما حسام فقط لبخند زد چی فکر کردی؟ که اینجا تگزاسو تو میتونی از بین این همه مامور فرار کنی ؟ عثمان با دندانهایی گره خورده به سمتش هجوم برد و با فشردنِ گلویش، از زمین جدایش کرد ببند دهنتو.. اینجا تگزاس نیست اما من بلدم تگزاسی عمل کنم جفتتونو با خودم میبرم حسام خندید من اگه جات بودم، تنهایی در میرفتم ما رو جایی نمیتونی ببری ارنست دستگیر شده پس خوش خدمتی فایده ایی نداره توام الان یه مهره ی سوخته ایی، عین صوفی خوب بهش نگاه کن آینده ی نچندان دورت جلو چشمات پخشِ زمینه
عثمان با بهتی وحشیانه حسام را با دیوار کوبیددروغه..
حسام با چشمانی آرام و صورتی متبسم،عثمان را خطاب قرار داد واقعا شماها چی در مورد ایران فکر کردن؟ که مثه عراق و افغانستانو الی آخره ؟ که میاین و میزنینو میدزدینو تخلیه اطلاعات میکنید و میرین؟ کسی هم کاری به کارتون نداره؟ نه دیگه، اشتباه میکنید از لحظه ایی که اولین جرقه ی استفاده از دانیال به سرتون خورد، تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن قهوه تو کافه های آلمان، تا دادنِ موبایل تو بیمارستان به سارا و فراری دادنش زیر نظر ما بودین اینجا، ایراااانِ ایراااااااان
باورم نمیشد، یعنی تمامِ مدت، زیرِ نگاهِ حسام و دوستانش بودم؟ اما دلیلِ این همه بازی چه بود؟
صدایِ ساییده شدنِ دندانهایِ عثمان رویِ یکدیگر به راحتی قابل شنیدن بود با صدایی خفه شده از فرط خشم، حسام را زیرِ مشت و لگدش زندانی کرد لعنتی میکشمت آشغال
بی اختیار شروع به جیغ زدن کردم نمیدانستم دلیلش چیست مظلومیتِ حسام یا ترسِ بی حد و حسابِ خودم
چند مردی که از همراهانِ عثمان بودند از پنجره به بیرون پریدند صدایِ تیراندازی در نقاطِ مختلف شنیده میشد
عثمان دستانش را بر گوشهایش فشار داد و به سمتم هجوم آوردخفه شو دهنتو ببند آنقدر ترسیده بودم که مخلوطی از درد و وحشت، معجونی بی توقف از جیغهایِ بی اراده تحویلم داده بود عثمان گلویم را فشار میداد و من نفس به نفس کبودتر میشدم.
ناگهان حسام با تمام توانِ تحلیل رفته اش، با او درگیر شد عثمان محکوم به مرگ بود چه دستگیر میشد چه فرار میکرد پس حسودانه، همراه میطلبید برایِ سفرِ آخرتش تازه نفسیِ عثمان بر تن زخمی حسام چربید و نا امید از بردنِ منِ جنازه شده از ترس با خود، فرار را بر قرار ترجیح داد. حسام نیمه هوشیار بر زمین میخ شده بود کشان کشان خود را بالایِ سرش رساندم شرایطش اگر بدتر از من نبود، یقین داشتم که بهترنیست
نفسهایم به شماره افتاده بود صدای فریادها و تیراندازی ها، مبهم به گوشم میرسید صورتِ به خون نشسته ی حسام ثانیه به ثانیه مقابل چشمانم تار و تارتر میشد چشمانِ بسته اش، هنوز هم مهربان بود ناخواسته در کنارش نقشِ زمین شدم تاریک و بی صدا..
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
1_14676328.mp3
1.21M
یا صاحب الزمان (عج) ...:
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman