☘مهدی شناسی ۴۳☘
🔷اسامی #امام_زمان عج الله فرجه🔷
🌹ابوتراب🌹
🌱آقاي شيخ علي اكبر نهاندي در عبقري الحسان در ذيل آيه۶۹ سوره مباركه زمر «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» «و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود، و نامه هاى اعمال را پيش مى نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مى سازند، و ميان آنها بحق داورى مى شود و به آنان ستم نخواهد شد»
🌱ايشان ميگويد: رب در اين آيه منظور امام زمين است. هركس خاك معرفتيش آمادگي لازم تربيت را داشته باشد به بركت نور خورشيد ولايت و آب معرفتي به رويشي خاص دست مييابد و در ظل تشعشعات امام زمان زندگيش به بركت و ماندگاري حقيقی ميرسد.
🌱نگاه بعدي به خاك اين نكته را بر ما روشن ميكند كه خاك محل پنهان كردن گنجهاست و بسياري از گران بهاترين گنجها در خاك پنهان ميشود كه بعد از سالها تلاش كاوشگران كشف ميشود.
🌱تمام افراد گنج حقيقت حضرت را در دل خويش پنهان دارند. فقط كافي است كاوشگري خويش را بدست گيرند زيرا انسان فطرتاً امام زمان شناس است.
🌱ابوتراب در اين معنا پدر گنجهاي مخفي انسان است. هر كس قصد بهرهوري از گنجهاي وجود خود را داشته باشد بايد به نام ابوتراب حضرت متوسل شود.
🌱ويژگي ديگر خاك مطهِّر بودن است. زمان فقدان آب براي رفع حدث، خاك جايگزين ميشود.چنانچه كسي آب در دسترس نداشته باشد از خاك براي وضو استفاده ميكند.با اين اشارت بايد گفت هركس فطرتاً پاك و مطهر زاده ميشود و حضرت پدر تمام مطهرات عالم است. اگر كسي غفلت ورزيد و از مسير حق دور شد اما به لطف پروردگار به خطاي خويش واقف گشت قصد توبه كرد گويا به وجود مطهر ابوتراب دست توسل دراز كرده است.
🌱حضرت ابوتراباند.يعني طهارت بخش و پاك كنندهاند. هركس گرفتار انواع رذيلتهاي اخلاقي، تربيتي،اعتقادي و رفتاري... است. براي رهايي از اين رذيلهها باید به وجود مطهر حضرت متوسل شود.
🌱گاهي ابوتراب چنان افراد را از رذايل اخلاقی پاك ميكند كه حتي خود فرد، آن رذيله را از خاطر ميبرد و به گفته آيتالله بهجت، امام زمان در دلش مسجدي بنا ميكنند. يعني قلب به گونهاي از رذايل فاصله ميگيرد كه لياقت قدمگاه شدن ابوتراب را مييابد.
#مهدی_شناسی
#قسمت_43
@mahdisahebazman
4_5834798850702838562.mp3
12.31M
🔊 #صوت_مهدوی
📌 #پادکست « بَدر کبری »
👤 استاد #شجاعی ؛ استاد #پناهیان ؛ حاج حسین #یکتا
⭕️ ما بدریونِ بدرِ کبری هستیم
🌄 قلبهامون رو زودتر تعمیر کنیم وگرنه شاید تا دمِ خیمه برسیم اما داخل راهمون نمیدن...
🇮🇷 ویژهٔ #دهه_فجر
✅ @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــود_و_هـفـتـم
✍این بوسه، اولین لمسِ احساسم بود، بدونِ هوس.. بدونِ حسی کثیف..
پر بود از عطر یاس و خلائی شیرین از حریرِ آدمیت..
و من مدیونش بودم، احیایِ حیایِ شرقیم را، به متانتِ حسامی که در مدتی کوتاه، ارثیه یِ دخترکان ایرانی را در وجودم زنده کرده بود..
گونه سیب کردم و پشتِ سرش به نماز ایستادم.
با هر رکعتی که میخواند، سبکتر از قبل رویِ پرده ی مه قدم میزدم. و طعم بی نظیر نماز در جانِ روحم مینشست..
این زیباترین، ادایِ بندگیم در طولِ عمرِ کوتاهِ مسلمانیم بود.
نماز که تمام شد به سمتم برگشت قبول باشه بانو.. یادت نره مارو دعا کنی هااا..
چقدر چسبید، این نمازِ عاشقانه..
نگاهش کردم ( چه دعایی؟؟)
ابرویی بالا انداخت بعدا بهتون میگم..
اما شما علی الحساب بگو خدایا این شوهر مارو حاجت روا کن..
گاهی با ضمیر جمع خطابم میکرد و گاهی با ضمیر مفرد..
این جوان هنوز به “تو” بودنِ من برای خودش، عادت نکرده بود.
کنارآمدن با نبودنش سخت بود، اما چاره ایی وجود نداشت.
چند روز دیگر حسام به ماموریت میرفت، به همین دلیل هروز برایِ دیدنم به خانه مان میآمد و برایم خاطره میساخت..
با بیرون رفتن هایمان.. تفریحهایِ پر بستنی و خوراکی ..
با شوخی ها و کَل کَل هایش کنار دانیال و پروین..
با نجوایِ مهربانش کنار گوشهایم که هییس.. خانوومی، انقدر بلند نخند.. صداتو نامحرم میشنوه وقتی در پارک قدم میزدمو او از جوکهایِ بی مزه ی برادرم میگفت..
و من دلخوش به هر غروب، که نمازم را به عشقِ این جوانِ مذهبی اقتدا کنم..
و او با سلامِ نمازش، عزم رفتن به خانه ی خودشان میکرد و نمیدانست چه بر سرِ دلم میآید وقتی مجبور بودم تا روز بعد ندیدنش را، صبر کنم تک تکِ ثانیه هایی که تو را کم دارم
ساعتم درد؛دلم درد؛جهانم درد است
گاهی در آینه به خود نگاه میکردم و سرکی به گذشته ام میکشیدم.
این بچه سید چه به روزِسارایِ دیروزآورده بود که حالا خدا را در یک نفسی اش میدید؟
سارایِ کافر.. سارایِ بی قید.. سارایِ لجباز، حالا حجاب از سر برنمیداشت و حیا به خرج میداد در عبور از عابرانِ مذکر.. که حتی قدمهایِ ریحانه وارِ یک زن حرمت دارد و هر چشمی لایقِ تماشا نیست..
این معجزه ی حسام بود یا جادویِ وجودش؟وعشق..
قافیه اش، گرچه مشکل است اما؛
خدا اگر که بخواهد
ردیف خواهد شد..
دیگر چیزی به رفتنش نمانده بود و من بی تاب ندیدنش، پناه میبردم به تسیبحِ فیروزه ایی رنگِ پروین..
کاش مادر کمی گذشته اش را رها میکرد و مهرش را آغوشم..
کاش روزه ی سکوتش را به یک لبخند و صدا زدنم افطار میکرد و من از امیرمهدی و دلتنگی هایم برایش انشا میخواندم. اما دریغ..
مُهرِ قهرش انقدر سنگین بود که خیالِ بی خیالی نداشت..
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🕊🌹🕊
گــ🌹ـل نرگس!
تنها بہ امید دیدنت
هر شب و روز
نفس می ڪشم...
اے ڪہ نگاهم
فرش راهٺ!
و جانم فداے نگاهٺ!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر محبوب دلم✨
@mahdisahebazman
1_826733294.mp3
28.19M
🔊 برنامه بازگشت
👤 با حضور استاد
علی اکبر #رائفی_پور
📝 با موضوع
«تفکر آخرالزمانی شیعی در رسانه های غربی»
#غرب_و_مهدویت
یاران ناب.mp3
1.69M
⭕️ #پست_ویژه
💚 وقتی امام زمان (عج) از مکه ظهور میکند...
💕 ۳۱۳ نفر مثل برق خودشونو به امام زمان میرسونند
⁉️ اما چطور؟! مگه اونها کار و زندگی نداشتند؟!
🌼 اونجایی که ولی خدا تو رو دعوتت کرد، اگر یک لحظه تأخیر بندازی، ممکنه جا بمونی
👤 استاد #عالی
✅ @mahdisahebazman
━═━⊰✾❀◎❀✾⊱━═━
⭐️⭐️وظایف منتظران 49⭐️⭐️
صبر كردن بر اذيت و تكذيب و ساير محنتها
خداوند - تبارك و تعالى - بندگان خود را در زمان غيبت ولیش با انواع محنتها و بلاها امتحان میکند تا بد از خوب جدا شود، پس درجات خوبان را بالا برده، و پليدان را بعضى با بعض ديگر درآميزد و با هم گرد آورد، آنگاه همه را در آتش دوزخ بيفكند.
خداى عزوجل فرموده است:
🌟ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ المُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَمِيزَ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ؛ (سوره آلعمران، آيه 179)🌟
🔸خداوند مؤمنان را بر اين حال كنونى كه مؤمن و منافق به هم مشتبهند وا نخواهد گذاشت تا اينكه پليد را از پاكيزه جدا سازد...
🔴صبر در زمان غيبت امام بر چند گونه است:
1⃣ صبر بر طول غيبت، به اينکه از شتابزدگاني که به سبب طولاني شدن غيبت دلهايشان قساوت مي گيرد نباشد، که شتابزدگان در مورد امام عليه السلام به ترديد افتند.
2⃣ صبر کردن مؤمن بر آنچه از آزار و استهزاء و تکذيب و مانند آنها از مخالفين خود مي بيند.
3⃣ صبر بر اقسام بلاها و محنتهايي که بر او وارد مي شود، که بعضي از آنها در آيه شريفه ياد گرديد، خداي تعالي فرمايد: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ…».
4⃣ صبر بر آنچه از گرفتاري مؤمنين به دست معاندين و آزار مخالفين نسبت به ايشان مي بيند، در صورتي که نتواند آنها را خلاص کند و از ايشان دفاع نمايد، که در اين حال وظيفه او صبر و دعا کردن است. و اقسام ديگر صبر که مؤمن هنگام ابتلا در مي يابد.
📚مکیال المکارم،جلددوم📚
━═━⊰✾❀◎❀✾⊱━═━
💠اللَّهُـــمَّعَـــجِّللِــوَلـِـیِّکَالــــفَــرَج💠
🆔@Mahdisahebazman
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃دو راه سریع برای #اتصال به امام زمان عج
⭕️#محدث_نوری:
🔸دست گیری مومن
🔸گریه برای#ابا_عبدالله_الحسین ع
💠 امام زمان صد و هشتاد تا لقب دارد.
💠توصیه ائمه به امام حسین ع
💠کشتی نجات
💠روایت نجات یافتن حربن ریاحی
╔═.🍃.════╗
@alamatha
╚════.🍃.═╝
بین الطلوعین الظهور.mp3
10.9M
#تلنگری
#PowerfulIran
امامصادق علیهالسلام؛
الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ.
شبهات به کسی که زمانه خود را بشناسد هجوم نمیآورد!
💥 #زمان_شناسی بزرگترین عامل در حفظ انسان، از ریزشهای آخرالزمان، و حل شدن در جریان فتنههاست!
▫️زمان شناسی چیست؟
▫️زمان شناس کیست؟
#استاد_عالی
#استاد_شجاعی
@Ostad_Shojae
منتظر المهدی:
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_نــود_و_هـشـتـم
✍آن مرد رفت؛ وقتی که باران نمیبارید، آسمان نمی غرید و همه ی شهر خواب بودند، به جز من..
حالا آن مرد در عراق بود و همه ی قلبم خلاصه میشد در نفسهایش..
روزها به جانماز و صدایِ مداحیِ پخش شده از تلوزیون پناه میبردم و شبها به تسبیحِ آویزان از تختم.
هر چند روز یکبار به واسطه ی تماسهایِ دانیال با حسام، چند کلمه ی پر قطع و وصل، با تکه ی جدا شده ام، حرف میزد و او از سرزمینِ بهشت میگفت. اینکه جایم خالی ست و تنش سالمت..
اما مگر این دل آرام میشد به حرفهایش؟
هروز چشمم به دریچه ی تلوزیون و صحنِ عاشور زده ی امام حسین بود و نجوایی صدایم میزد که بیا.. که شاید فرصت کم باشد.. که مسیرِ بین الحرمین ارزش تماشا دارد..
عاشورا آمد؛ و پروینو فاطمه خانم نذری پزان شان را به راه انداختند..
عاشورا آمد و دانیالِ سنی، بیرق عزا بر سر در خانه زد و نذرهایِ پسرِ علی(ع) را پخش کرد..
عاشورا آمد و مادرِ اهلِ تسنن ام، بی صدا اشک ریخت و بر سینه زد..
علی و فرزندانش چه با دلِ این جماعت کرده بودند که بی کینه سیه پوشی به جان میخریدند؟
حسین فرزند علی، پادشاه عالم باشد و دریغش کنند چند جرعه آب را؟
مگر نه اینکه علی، نان از سفره ی خود میگرفت و به دهانِ یتیمانِ دشمن مینهاد؟این بود رسم جوانمردی؟
گاه زنها از یک لشگر مرد، مردتر میشوند به روزهایِ پایانی محرم نزدیک میشدیم و من بیقرار تر از همیشه، دلخوش میکردم به مکالمه هایِ چند دقیقه اییم با حسام. حسامی که صدایش معجونی از آرامش بود و من دلم پرمیکشید برایِ نمازی دو نفره..
و او باز با حرفهایش دل میبرد و مرا حریصتر میکرد محضه یک چشمه دیدنِ صحن و سرایِ حسین..
پادشاهی حسین، کم از پدرش علی نداشت و عشقش سینه چاک میداد مردان خدا را..
حالا دیگر تلوزیون تمرکزش بر پیاده روی ِ اربعین بود.
پیاده روی که چه عرض کنم، سربازیِ پا در برابرِ فرمانِ دل..
دیگر هوسانه هایم به لب رسیده بود و چنگ میکشید بر آرامش یک جا نشینی ام هوا رو به تاریکی بود و دانیالِ سرگرم کار با لب تاپش به سراغش رفتم و بدون مقدم چینی حرف دلم را زدم میخوام اربعین برم کربلا.. یعنی پیاده برم با چشمانی گرد شده دست از کار کشید چی؟ خوبی سارا جان؟
بدونِ ثانیه ایی تردید جمله ام را تکرار کردم و او پر شیطنت خندید آهاااااان … بگو دلت واسه اون حسامِ عتیقه تنگ شده داری مثه بچه ها بهانه میگیری
صبر کن یه ساعت دیگه بهش زنگ میزنم، باهاش حرف بزن تا هم خیالت راحت شه ، هم از دلتنگی دربیای
چرا حرفم را نمیفهمید دلتنگ امیرمهدیم بود، آن هم خیلی زیاد..باید میرفتم
اما نه برایِ دیدنِ او.. اینجا دلم تمنایِ تماشا داشت و فرصت کم بود..
با جدیدت براش توضیح دادم که هواییِ خاکِ کربلا شدم، که میداند مریضم و عمرم کوتاه.. که نگذارد آرزویِ به ریه کشیدنِ تربت حسین به وجودم به ماند.. که اگر نروم میمیرم..
و او با تمامِ برادرانه هایش، به آغوش کشیدم و قوتِ قلب داد خوب شدنم را و گوشزد که شرایطم محیایِ سفری به این سختی نیست و کاش کمی صبوری کنم..
اما مگر ملک الموت با کسی تعارف داشت و رسم صبر کردن را میدانست نه پس لجبازانه پافشاری کردمو از حالِ خوشم گفتم و اینکه باید بروم..
و از او قول خواستم تا امیرمهدی، چیزی نفهمید و او قول داد تا تمام تلاشش را برای رسیدن به این سفر بکند و چقدر مجبورانه بود لحنِ عهد بستن اش..
روزها میگذشت و من امیدوارانه چشم به در میدوختم تا دعوت نامه ام از عرش برسد و رسید..
گرچه نفسم بند آمد از تاخیرش، اما رسید. درست در بزنگاه و دقیقه ی نود
منِ شیعه و دانیالِ سنی.. کنارِ هم.. قدم به قدم..
دو روز دیگر عازم بودیم و دانیال با ابهتی خاص سعی کرد تا به من بفهماند که خستگی ام در پیاده روی اربعین، مساویست با سوار شدن به ماشین و حرفی رویِ حرفش سنگینی نمیکند..
پروین مخالفِ این سفر بود و فاطمه خانم نگران..
هر دو تمامِ سعی شان را برایِ منصرف کردنم، به جریان انداختند و جوابی نگرفتند حالا من مسافر بودم.
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
1_14676328.mp3
1.21M
#مولا_جان
صبح می رسد ....
وهمچنان
جای خالی تورا به رخ مان میکشد...
کجایی!؟عزیزدل زهرا (س)
امام غریبم !.....
امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🏴🏴
@mahdisahebazman