eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3.1هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
12.9هزار ویدیو
373 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 ❇يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي از مشكلات مردم بود. 🔗اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلاتت مردم بگشايم. ♦من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم مي گذاشت. 🔘هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار مي كرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار مي كرد. اما چيزي براي خودش خرج نمي كرد. ⚫وقتي مي فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نمي كرد. 🔵يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض مي كرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود. 💟من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد. 🔲زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيزهفتصد هزار تومان به من داد. ⭕ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد ومن کم کم پولش را پس دادم. 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ️❣❤️❣❤️❣❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️ ✍ ادامه دارد ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
♥️🇮🇷♥️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 📚 💠راه بیست و ششم... مسیحیان ارمنی و ایزدی ها فریاد خواهیشان بلند شده بود از دست داعش، هیچ کدام از دولت های مسیحی کمکشان نکردند، زن هایشان زیر دست داعشی ها بودند و مردانشان اسیر. تنها مردی که با نیرو هایش ایستاد کنارشان و محافظتشان کرد؛ کسی بود که با قرآن و زیر سایه اهل بیت تربیت شده بود؛ حاج قاسم سلیمانی نماینده کلیمیان در پارلمان بروکسل گفت: اروپایی ها باید خجالت بکشند؛ تنها کسی که از مسیحیان شرقی دفاع می کند سردار سلیمانی است. یک مسلمان! این کار سردار سلیمانی در حالی است که نمایندگان پارلمان اروپا پا روی پا انداخته اند و آب معدنیشان را می خورند. ♥️♥️♥️ یک کسی در بیرون از من سوال کرد: چرا این قدر با آمریکا مخالفت می کنید؟ گفتم: یک سوال از شما دارم. آمریکا 50سال در کشور ما حاکم مطلق بود، یک نشانی از عملکرد او نشان بدهید که بگویم این بنا، این راه، این اتوبان، این اقدام، این عمل... در کنار همه ی غارت های وسیع، کار آمریکاست... کشور مصر آیینه روشنی است. تحت سیطره آمریکا تمام اعتبار و آبروی خودشان را از دادند... کشور های عربی مثل گدا دنبال کشور های پولدار می دوند... ✌️ 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍گرمای عجیبی در سرم احساس میکردم دلم فریاد میخواست و یک سیلی محکم نفسهایم تند و بی نظم شده بود با صدایی خفه به سمتش هجوم برم گورتو از خونه ی من گم کن بیرون عوضی لبخندهایش پنجه میکشید بر صورتم. دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا برد آرووم مودب باش دخترِ ایرانی چقدر از این نسبت متنفر بودم فریاد کشیدم من ایرانی نیستم با ابروهایی بالا رفته به عثمان نگاه کرد عه مگه نگفتی عاشق یه دختر ایرانی شدی عثمان دست پاچه و عصبی لیوان را روی اپن گذاشت و به سمت یان آمد ببند دهنتو بیا بریم بیرن و او را به سمت در هل داد دوست داشتم با دو دستم گلوی عثمان را فشار دهم او پست تر از چیزی بود که فکرش را میکردم یان در حین خروج زورکی ایستاد سارا اگه اون زن در حد یه انسان برات مهمه ببرش ایران راستی این کارتمه هر کمکی از دستم بربیاد برات انجام میدم و کارت را روی میز گذاشت این مرد واقعا دیوانه بود عثمان به ضرب از خانه بیرونش کرد در را بست و به سمتم آمد سرش پایین بود و صدایش ضعیف سارا من عذر عصبی بودم آنقدر زیاد که ضربان قلبم را به بلندی و وضوح میشنیدم:گمشو بیرون دیگر نمیخواستم ببینمش هیچ وقت دستی به صورتش کشید و از خانه خارج شدکلافه به سمت حمام رفتم آّب سرد را باز کردم و با لباسهایم، در مسیر دوش ایستادم آنقدر آتش در جانم بود که این سرما به استخوانم نمیرسید سرگردان و عصبی به سمت اتاق مادر رفتم روی سجاده نشسته بود و زل زده به قاب عکسِ من و دانیال، چیزی زیر لب زمزمه میکرد رو به رویش نشستم هیچ وقت به مادری قبولش نداشتم اما یک انسان چطور من از ایران میترسیدم ترسی آمیخته با نفرت آن روانشناس دیوانه چه میگفت ایران کجایِ نقشه ی زندگیم بوداما دلم به حالِ این زن میسوخ زنی که تک فرزنده والدینش بود و از ترسِ ناپدید شدن منو دانیال توسط شوهرش، نتوانست حتی در مجلسِ ترحیم پدرو مادرش شرکت کند یان راست میگفت، در حد یک انسان باید برایش دل میسوزاندم خیره به چشمانش پرسیدم دوست داری بری ایران حوضچه ی صورتش پر از اشک شد این زن به چه چیزی در آن خاک دلبسته بود 🍃🌼🍃🌼🍃 ✍پریشان و گیج از خانه بیرون زدم شب  بود و تاریک وارد اولین کلوپ شبانه شدم شاید آرامم میکرد همیشه آرامم کرده بود و من باز همان انتظار را داشتم اما تجدید خاطرات ناراحتم میکرد  تهوع و درد به معده ام لگد میزدند دستی مردانه دستم را گرفت سر چرخاندم همان روانشناس کت و شلوار پوش امروز بود من مسلمون نیستم ابرویی بالا انداخت و سر تکان داد:اگه قصد کتک کاری نداری بشینم در سکوت به درد بی امان معده ام فکر میکردم صندلی گرد کناریم را کشید و رویش نشست ساعت مچی مردانه و فلزی اش با آن صفحه ی بزرگ و پر عدد نظرم را جلب کرد من زیاد با این چیزاموافق  نیستم بیشتر از آرامش، تداعی میکنه، مشکلاتتو دختر ایرونی نمیداستم که چه اصراری به ایرانی خواندنم داشت حواسم جمع نبود و حضورش در آن زمان درست در کنارم سوالی، بی جواب! سرم را روی میز گذاشتم فضای رو به تاریکی آنجا آرامم میکرد اما شلوغیش نه یان بی توجه به اطراف با انگشت اشاره اش با لبه ی گیلاس بازی میکرد بعد از اینکه عثمان از خونه ات اومد بیرون، تنها کاری که نکرد کتک زدنم بود اوووف فکرکنم خدا خیلی دوستم داشت و اِلا با اون چشمای قرمز عثمان؛زنده موندم یه جور معجزه محسوب میشه او هم از خدا حرف میزد این خدا انگار خیالِ بی خیالی نداشت صدایش صاف بود میدونستی عثمان هم روانشناسی خوونده اما خب هیچ چیزش شبیه روانشناسا نیست مخصوصا اخلاقِ افتضاحش ولی از نظر من عثمان روانشناس بزرگی بود که این چنین خام و رام کرده بود به ساعت مچی اش نگاه کرد و به سمتم چرخید نمیدونم چی به عثمان گفتی که اونطور رم کرد اما وقتی که رفت، من همونجا تو ماشینم منتظرموندم مطمئن بودم که از خونه میزنی بیرون کش و قوسی به صورتش داد ولی خب انگار یه کوچولو تو اندازه گیری زمان اشتباه کردم چون چند ساعته که هیچی نخوردم و الان دارم از حال میرم صاف نشست مشخص نیست این مرد دیوانه چه میگفت انگار از تمام دنیا فقط لبخند را به او بخشیده بودند وقتی با بی تفاوتیم مواجهه شد دستش را زیر چانه اش زد ظاهرا فعلا از غذا خوردن خبری نیست خب میدونی به نظر من گاهی بعضی از آدما بیشتر از آرامش و حرفهای ایده آل روانشناختانه به شوک احتیاج دارن و من امروز تمام تلاشمو کردم انگار کمی هم موفق بودم و شروع کرد به حرف زدن از مادر از حالِ وخیم روحش از سکوتی که امکانِ ماندگاری داشت از کمکی که باید میکردم و.. و. در سکوت فقط گوش دادم تمام عمر فقط شنونده بودم نه گوینده نگاهم کرد میدونم از ایران و مسلمونا متنفری عثمان خیلی چیزا از تو برام گفته اما فراموش نکن... ⏪ ... @mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼 ‌