eitaa logo
🌿🌹آخرین باران✨🌹🌿
1.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
10.4هزار ویدیو
27 فایل
﷽ظھور نزدیڪ اَست ! ███████████] 99 + غریب تر از حسین سراغ داری؟! -مهدی فاطمه...:)💔😔 پیامبراکرم(ص):هرکس بمیرد و امام زمان خودرانشناسد به مرگ جاهلیت مرده است⚠️ کپی پست‌ هاباذکر صلوات✅ ارتباط بامدیر کانال @mary13_60
مشاهده در ایتا
دانلود
✅علامه حسن زاده آملی 🍀فرمودند :سعی کنید با نامحرم رابطه نداشته باشید «چه #زن باشد چه #مرد» 🔸گفتند مگر مرد هم نامحرم مےشود؟ علامه فرمودند: هرکس با خـدا ارتباط ندارد، نامحرم است. ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم ✅ @bahjat313
﷽؛ ✍️ وقتی از حرف می زنیم، دقیقآ راجع به چه چیزی حرف می زنیم؟! هرقدر اخلاقت محمّدی تر، عطر وجودت پراکنده تر و جهانی تر..🌸🍃🌸🍃🌸🍃 📌شما نگاه کن، افراد هرقدر اخلاقشون محمّدی تره جهانی ترن.. شهید سردار حاج قاسم سلیمانی رو ببین چقدر شبیه پیامبر(ص) بودن..🍥 برا همینه که عشقش جهانی شد.. 📌👆اینه مدل حاج قاسم نمونه ی عینی اُلگوپذیری از سیره ی نبوی بودن، از سبک و سیاق جهادشون گرفته، تا اخلاق مداری و تواضع و مهربونیشون.. هر چیزی شما بخوای راجع به یه بگی تو حاج قاسم تجلّی داشت.. بشین بشمر یه مرد چه خصوصیاتی داره.. من چن تاشو میگم، شما خودت بقیه شو بشمر..👇 مرد یعنی غیرت مرد یعنی شرف مرد یعنی مدیریت بحران📝 مرد یعنی مبارز میدان حق علیه باطل👊 مرد یعنی تواضع عین قدرت🌷 مرد یعنی صلابت درعین مهربونی..❤️ حاج قاسم خیلی مرد بود..✌️
✅حکایتهای پندآموز 🔸گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود وپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد ، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. 🍃 گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید 📚 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
آیت الله العظمی وحید خراسانی نقل می کنند: نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید قبله‌ی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زد از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، فرمود: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم 🏴@akharinbaran