مادرها بوقتش بچه را از شیر🍼 میگیرند،
بچه مثل ابر بهار اشک میریزد،😭
.
.
.
.
خبر ندارد، #مادر برایش چه سفره غذایی پهن کرده😋😍
.
.
.
🍝🌮🌯🍲🍜🍳🍗🍖🍒🍌🍉🍇🍎🍊🍍
.
.
.
.
گرفتن های #خدا از این دست است
.
.
.
#به_خدا_اعتماد_کنیم
@Akharinkhorshid
🔹 دو هفتهای از آن حادثه غریب، سپری شده و کمی اوضاع زندگی به حالت عادی بازگشته بود. یکشنبه سرد و بارانی، کلیسای محله چندان شلوغ نبود و همین تعداد اندک هم کم کم در حال متفرق شدن بودند. ادموند در یک ردیف نیمکت تنها نشسته و به مجسمه مصلوب حضرت مسیح نگاه میکرد. حوصله رفتن به خانهاش را نداشت، احساس تنهایی کُشندهای سراسر وجودش را در برگرفته بود، تجربه بی سابقه انزوا و دوری.
🔸 اغلب اوقات روز، وقت و بی وقت به یاد آن دختر میافتاد. توان فکر کردن به آن روز و آن حادثه را نداشت، چهره خونین آن دختر که به یادش میآمد، حس ترس و وحشت حاکم در رؤیاهایش بر او غالب میشد. این دختر همان بود، همان چشمهای براق و درخشان که به او نگاه میکرد، حتی زمانیکه به سختی باز شده بود! خودش بود اما وجه اشتراک این دو را نمی فهمید.
🔺 ادموند عزیز، حالت چطوره پسرم؟
رشته افکارش از هم پاشید، برگشت و پدر فیلیپ را بالای سرش دید که دستش را بر روی شانه او گذاشته و با صمیمیت خاصی فشار میداد. خواست از جایش بلند شود که کشیش اجازه نداد و در کنار او نشست...
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۳
@Akharinkhorshid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تلاش یک پدر یمنی برای نجات کودک شیرخواره ۵ماههاش
🔸این پدر بیش از ۳ ساعت با پای پیاده خود را به یک مرکز پزشکی می رساند تا طفل رضیعاش را که به دلیل سوء تغذیه حاد به حالت احتضار افتاده نجات دهد
آیا ظهور اختیاری است؟ .mp3
2.21M
🔊 دانلود #پادکست_صوتی
📝 #آیا_ظهور_اختیاری_است؟
📌 قسمت اول
👤 علیرضا پور مسعود
⬇️ #پیشنهاد_دانلود
♻️ #نشر_صدقه_جاریه ♻️
@Akharinkhorshid
بْی سَبَبْ نْيسْتْ شُمٰا جِلْوهی اَسْرٰارْ شُدْي
اَوَلْينْ فٰاطِمـــهْ هَسْتْي كِهْ حَرَمْ دٰارْ شُدْي
🏴 #یا_فاطمه_معصومه
#وفات_کریمه_اهل_بیت_تسلیت_باد
🏴 @Akharinkhorshid
4_5820996423541327072.mp3
5.41M
✨ زیر آسمان تـــو
می توان کمی باران ذخیره کرد..
برای تشنگیِ روزی که
حسرتش بند نمی آید!
▪️آخر شنیده ام
شفاعتت،همه یِ اهل محشر را بس است!
که تو دختر آسمان و زاده ی بارانی
@Akharinkhorshid
🔹 دو هفتهای از آن حادثه غریب، سپری شده و کمی اوضاع زندگی به حالت عادی بازگشته بود. یکشنبه سرد و بارانی، کلیسای محله چندان شلوغ نبود و همین تعداد اندک هم کم کم در حال متفرق شدن بودند. ادموند در یک ردیف نیمکت تنها نشسته و به مجسمه مصلوب حضرت مسیح نگاه میکرد. حوصله رفتن به خانهاش را نداشت، احساس تنهایی کُشندهای سراسر وجودش را در برگرفته بود، تجربه بی سابقه انزوا و دوری.
🔸 اغلب اوقات روز، وقت و بی وقت به یاد آن دختر میافتاد. توان فکر کردن به آن روز و آن حادثه را نداشت، چهره خونین آن دختر که به یادش میآمد، حس ترس و وحشت حاکم در رؤیاهایش بر او غالب میشد. این دختر همان بود، همان چشمهای براق و درخشان که به او نگاه میکرد، حتی زمانیکه به سختی باز شده بود! خودش بود اما وجه اشتراک این دو را نمی فهمید.
🔺 ادموند عزیز، حالت چطوره پسرم؟
رشته افکارش از هم پاشید، برگشت و پدر فیلیپ را بالای سرش دید که دستش را بر روی شانه او گذاشته و با صمیمیت خاصی فشار میداد. خواست از جایش بلند شود که کشیش اجازه نداد و در کنار او نشست...
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۳
@Akharinkhorshid
ماجرای مرد گناه کار و ....mp3
4.66M
💠 ماجرای مردگناه کارو....
👌 #بسیار_زیبا_و_شنیدنی
✅ پیشنهادویژه دانلود👆
🎤 خطیب حجت الاسلام
#دانشمند
♻️ #نشر_دهید ♻️
@Akharinkhorshid
🔹 ...آن شب بالای پل لندن تصمیم مهمی گرفت و باعجله خود را به خانه رساند. پلهها را دو تا یکی بالا رفت و وقتی وارد آپارتمانش شد به سمت اتاق کارش دوید، پشت میز نشست و نامهای نوشت:
🔸 «الیزابت عزیز؛ وقتی این نامه را میخوانی بین من و شما همه چیز تمامشده. تا آنجا که من متوجه شدم شما هم قلباً تمایلی به ادامه این رابطه ندارید، پس بهتر است هر چه زودتر راه زندگی را از هم جدا کرده و بیشتر از این مانع پیشرفت یکدیگر نشویم. دوران خوش باهم بودنمان خیلی خیلی کوتاه و زودگذر بود. شاید از ابتدا برای با هم بودن عجله کردیم و بدون آشنایی کافی همدیگر رو پذیرفتیم درحالیکه فرسنگها بینمان فاصله بود.
🔺 حلقه نامزدیِمان را به نشانه پایان روابط همراه نامه پس میفرستم در ضمن به بازگرداندن پولهایی که به عنوان قرض از من گرفتید، نیازی نیست. پس نگران بِدهیتان نباشید. برایت آرزوی زندگی خوبی دارم»...
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۴
@Akharinkhorshid
آیا ظهور اختیاری است؟قسمت دوم .mp3
2.43M
🔊 دانلود #پادکست_صوتی
📝 #آیا_ظهور_اختیاری_است؟
📌 قسمت دوم
👤 علیرضا پور مسعود
♻️ #نشر_دهید ♻️
@Akharinkhorshid
🔹 ....در یکی از روزها، از صبح زود بعد از صرف صبحانه به کتابخانه پناه برده و سراغ یکی از انجیلهای چهارگانه رفته بود، در آنجا به آیه ای رسید که برایش بسیار جالب بود؛ «زلزلههای عظیم در جایها و قحطیها و وَباها پدید میآید و چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد... اورشلیم پایمال خواهد شد تا زمانهای امتها به انجام رسد و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت برای امتها روی خواهد نمود...»،
🔸 «دلهای مردمان ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر میشود و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم میآید»
🔺 هر کلمهای که جلو میرفت لحظه به لحظه آن خواب برایش زنده میشد، چطور ممکن بود؟ این جملات از چه زمانی صحبت میکرد که اینقدر به خوابهای او نزدیک بود! چرا ادموند این وقایع را در خواب میدید؟ از تعجب مات و مبهوت بود که پدرش وارد شد.
- ادموند، تو هنوز اینجایی؟
- بله پدر، با من کاری دارید؟!
- خب کار خاصی که نه پسرم! فقط اگه یادت باشه مادرت از دخترعمه فِریا دعوت کرده که برای تعطیلات پیش ما بیاد اما چون این چند روز برف زیادی باریده، سفرش به تأخیر افتاده و همینالان رسیده، بهتره هر چه زودتر کارتو اینجا تموم کنی و بِری پیشش....
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۵
@Akharinkhorshid
مثل زنبور رو گل بشین(1).mp3
1.2M
🔹مثل زنبور،روگل بشین
🔹شماخوبی هاروببین
🔹بایه چوب همهرونزنیم
👌 #بسیار_زیبا_و_شنیدنی
🎤 خطیب حجت الاسلام
#دانشمند
♻️ #پیشنهاد_دانلود_و_نشر ♻️
@Akharinkhorshid
🔹 ...فِریا باحالتی ملتمسانه به ادموند گفت: خواهش میکنم پیداش کن تا دیر نشده پیداش کن و نذار اونجا بمیره.
- عمه جان، از دست من چه کاری برمیاد؟! من که اصلاً نمیدونم اون به کدوم یکی از این گروههای افراطی پیوسته که ردی ازش بتونم دنبال کنم! متأسفم اما واقعاً شانس پیدا کردنش کم و تقریباً غیرممکنه.
- شاید به کمک آرتور و سازمان امنیت بشه ردی ازش پیدا کرد! ویلیام درحالیکه این جملات را میگفت وارد اتاق شد، در جریان همه ماجرا واقع شده بود.
- اما سازمان امنیت به این راحتی با ما همکاری نمیکنه، پدر! مگر اینکه شما تصمیم گرفته باشید از نفوذ سناتور سایمون کمک بگیرید.
- به نظر تو اشکالی داره؟! پدر با نگاهی پرسشگرانه سرخود را به سمت او برگرداند و ادامه داد: تنها کسی که میتونه از نفوذش استفاده کنه تا شاید بتونیم ردی از لوگان بگیریم فقط سایمونه! چون درنهایت حتی اقدام از طریق اسکاتلندیارد و پلیس بینالملل باز هم به سازمان امینت ملی ختم میشه که سد بزرگی خواهد بود...
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۶
@Akharinkhorshid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 دانلود #کلیپ
📝 برای امام زمانت، یوسف باش
👤 استاد علیرضا پناهیان
⬇️ #پیشنهاد_دانلود
♻️ #نشر_دهید ♻️
@Akharinkhorshid
🔹 در طول پرواز آرتور دائم در فکر خوشگذرانی و شبنشینیهای طولانی در هامبورگ، مشغول رؤیاپردازی بود و از همه نقشههایش برای ادموند صحبت میکرد. برخلاف ادموند که تمایلی به این قبیل نشست و برخاستهای مبتذل نداشت و برایش جذاب نبود فقط با لبخند به صحبتهای او در ظاهر گوش میکرد اما در باطن با افکار خودش درگیر بود. بعد از مدتی که از پرچانگیهای آرتور گذشت، ادموند گفت:
🔸 آرتورِ عزیزم، بهتر نیست بهجای اینکه همش در فکر گشتوگذار و انتخاب باشگاههای معروف برای خوشگذرانی باشی، یه کم به این فکر کنی که چطوری قراره از این دختر حرف بکشیم؟! آرتور با دلخوری نگاهی به دوستش انداخت و گفت: یعنی از تو ضد حال تر آدم ندیدم! خب بگو ببینم مشکلت چیه؟! من اون روز به تو گفتم حرف کشیدن از دختره رو بذار به عهده من، دیگه چرا اینقدر حرف بیخود میزنی، ضد حال؟
- اِ...! این چه حرفیه؟! خب ما اومدیم این سفر تا پسرعمه لوگان رو پیدا کنیم، ولی تو همش داری برای کارهای غیر ضروری برنامهریزی میکنی!
- خب تو احمقی دیگه، این چیزها رو نمیفهمی. همش سرت تو کار و کتابه، به هیچچیز دیگه هم فکر نمیکنی، زندگی رو عشق است، آدم مگه چند سال زنده است؟! باید بهت تو این دنیا خوش بگذره!
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذاب این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۷
@Akharinkhorshid
نون.mp3
3.28M
#حکایت_حضرت_یونس_و_نون
❌شتاب زده عمل نکنیم❌
‼️ خدا به خوبان سخت میگیره
👌 ~زیبا و شنیدنی~
🎤 خطیب استاد #عالی
♻️ #پیشنهاد_دانلود_و
#نشر♻️
@Akharinkhorshid
4_5818832855240803808.mp3
2.8M
📌😳این آقا و خانم شیعه نیستن ولو اینکه هر شب تا صبح نماز شب بخونن!!!
🎤فوق العاده زیبا و تکان دهنده از استاد #پورآقایی
#مسلمان_زاده
#شیعه_شناسنامهای
💯به هیچ وجه از دست ندید.
✅ @Akharinkhorshid
#شانس چیست؟
شانس همان کار مثبتی هست، که تو در طبیعت انجام دادی و طبیعت به تو، یک کار خوب یا یک انرژی مثبت بدهکار است و باید به تو، یک سود بدهد یا یک انرژی مثبت برساند.
❣️چند راه بازگشت انرژی:
از نظر سنتی:
تو نیکی میکن و در دجله انداز،
که ایزد در بیابانت دهد باز
از نظر #قرآن:
هر کس ذرهای بدی و خوبی کند به او بازمیگردد
از نظر #بودا:
قانون 'کارما' یعنی هر چیزی کار ماست و به ما بر میگردد.
از نظر #متافیزیک:
انرژی در طبیعت از بین نمیرود. وقتی انرژیای رها میکنی حالتش عوض میشود و بر میگردد...
👤 دکتر الهی قمشهای
🌺 @Akharinkhorshid
🔹 آرتور در حال قهقهه زدن بود که کسی به در اتاق زد. نیمنگاهی گذرا به هم انداختند و یکصدا اجازه ورود دادند اما بهمحض وارد شدن شخص، ادموند از جا پرید. وعده محقق شده و ملیکا حسینی، دختر محجبه و مسلمان دانشگاه برای دیدار او آمده بود. هر دو نفر تا حدودی دستپاچه شدند چون با وجود اینکه انتظار آمدن او را میکشیدند چند لحظهای را بهغفلت گذرانده بودند.
🔸 با لهجه خاصی که کاملاً نشان میداد خارجی است پرسید: آقای ادموند پارکر! قبل از هر چیز میخوام مراتب سپاسگزاری صمیمانه خودم رو بابت نجات جونم بهتون اعلام کنم، من زندگیم رو مدیون شما و دوستتون هستم و دوم اینکه باید باهاتون خصوصی در مورد موضوع مهمی صحبت کنم؛ و نگاهش را از او برداشت.
🔺 از حرکات و رفتار ملیکا هم میشد فهمید که دستپاچه و نگران است اما خیلی زود ظاهرش را حفظ کرد. آرتور هم متوجه شد که باید زودتر اتاق را ترک کند، بعد از کمی منمن کردن گفت: یه پروژهای هست که باید برم کتابخانه مرکزی دانشگاه، بهتره من زودتر برم، پس فعلاً تنهاتون میذارم. (ادامه دارد...)
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذاب این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی ۸
@Akharinkhorshid
انصاريان- مناجات با خدا.mp3
1.58M
😔توچقدر خوبــے !
و ما چقدر بدیم خـدا جــون😭
👌 #بسیار_زیبا_و_شنیدنی
🎤 خطیب استاد
#انصاریان
⬇️ #پیشنهاد_دانلود
♻️ #نشر_دهید ♻️
@Akharinkhorshid