⭕️ قیمت پراید از مرز ۱۰۰میلیون عبور کرد!
🔹نرخ خودروهای داخلی فقط طی روزهای سهشنبه و چهارشنبه از ۸ تا ۵۰میلیون تومان گرانتر شده و در این میان پراید هم از مرز ۱۰۰میلیون تومان هم عبور کرده است.
#علی_برکت_الله
#سایه_شوم
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_اخبار_شریفیه
https://eitaa.com/aKhbarsharifie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️آیت الله رئیسی:ربا و دیر کرد بانک ،حرام است.
بانک غلط میکند سود اضافی بگیرد.
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_اخبار_شریفیه
https://eitaa.com/aKhbarsharifie
🔺انگلیس بدهی دوران پهلوی به ایران را پذیرفت
💢گاردین: وزیر دفاع انگلیس برای اولینبار و «بهطور رسمی» پذیرفته که این کشور در قبال قرارداد فروش تانکهای چیفتن که پس از انقلاب ۵۷ به ایران تحویل داده نشده حدود ۴۰۰ میلیون پوند بدهکار است و دولت این کشور به دنبال یافتن راهی برای بازپرداخت این بدهی به ایران است.
🔸پرداخت این بدهی میتواند به آزادی نازنین زاغری رتکلیف، محکوم امنیتی ایرانی-انگلیسی که از سال ۱۳۹۵ در ایران زندانی است، منجر شود.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🏴
#کانال_اخبار_شریفیه 😷
https://eitaa.com/aKhbarsharifie/5828
توصیه جدی به والدین دانشآموزان:
به هیچ عنوان دانشآموزی را که تب، سرفه، آبریزش بینی، عطسه، گرفتگی بینی یا علائم دیگر شبیه به سرماخوردگی دارد، به مدرسه نفرستید!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🏴
#کانال_اخبار_شریفیه 😷
https://eitaa.com/aKhbarsharifie/5828
✅
مرحله سوم کمکهای مومنانه در قالب توزیع ۱۰ هزار بسته لوازم التحریر برای دانش آموزان کم برخوردار توسط بسیج سازندگی،سازمان بسیج دانش آموزی و بسیج فرهنگیان استان قزوین با همراهی فرماندهان نواحی مقاومت استان، روز سه شنبه ۱۸ شهریور ساعت ۹ صبح در گلزار شهدای قزوین انجام خواهدشد.
"پخش زنده این مراسم از شبکه استانی قزوین"
#رهبرا _لبیک
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_اخبار_شریفیه
https://eitaa.com/aKhbarsharifie
18.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | اینها خیانت کردند
🔻حضرت آیتالله خامنهای: «این خیانتی که متأسّفانه دولت امارات متّحدهی عربی کرد؛ هم به دنیای اسلام خیانت کرد، هم به دنیای عرب خیانت کرد، هم به کشورهای منطقه خیانت کرد، هم به مسئلهی مهمّ فلسطین خیانت کرد. این کاری که اماراتیها کردند، یک لکّهی ننگی است؛ البتّه این از بین خواهد رفت، یعنی این حالت دیری نخواهد پایید انشاءالله، لکن این لکّهی ننگ بر پیشانی کسانی که این اقدام را امروز انجام دادند خواهد ماند... » ۹۹/۶/۱۱
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_اخبار_شریفیه
https://eitaa.com/aKhbarsharifie
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 خواهشا این وحشیارو اعدام نکنین بخدا اینا مادر دارن
یکم شمشیر بازی که اعدام نداره
#لشکر_فیک_سلیبرتی
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_اخبار_شریفیه
https://eitaa.com/aKhbarsharifie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام مدیرکل آموزش و پرورش استان به شهردارشریفیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🏴
#کانال_اخبار_شریفیه 😷
https://eitaa.com/aKhbarsharifie/5828
*ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید_محسنحججی*
*بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
■ *بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
*به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"*
● می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم.
یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.
■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم:
*پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟!
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."*
■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد.
توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"*
گفتم:
*بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.*
■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ."
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی"
■ **نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم*
بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
*گفتم: "حاجآقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."*
*گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."*
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"*
*راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم*
*#نثار_روح_پاک_شهدا_صلوات*
🌹🌹🌹🌹
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانال_اخبار_شریفیه
https://eitaa.com/aKhbarsharifie