10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مصاحبه
[ راویت مـادر ]
یه روز صبح داشتم چای می خوردم که مجتبی وارد حیاط شد مستقیم آمد به سمت من و عکسش رو گرفت جلوی صورتم و گفت :
«مامان ببین چه پسر قشنگی داری»
جوابش رو ندادم و نگاه به عکس نکردم دوباره عکس رو جلوی صورتم گرفت و جمله اش رو تکرار کرد منم گفتم:
«ماشاءالله بذار برای دامادیت مادر»
گفت:«نه میخوام بدم مسجد بزرگ کنه»
منم که می دونستم منظورش چیه گفتم:
«خب بذار منم یه #شهید_مجتبی_مسعودیان بدم»
این رو که شنید با خوشحالی منو بوسید و گفت:
«چه مامان خوبی دارم»
خوشحالی کرد و رفت ...❤️🩹🥀
' شادۍ روح شھدا صلــوات '
◟@mostafa_Masoudian◝
https://eitaa.com/aKhbar_shahr