eitaa logo
خبر فوری
1.11میلیون دنبال‌کننده
109.1هزار عکس
95.3هزار ویدیو
2هزار فایل
خبرفوری﷽ مشاوره و سفارش تبلیغ در کانال‌های مجموعه‌ی خبرفوری: @Newsadmin1 09018373801 لیست تعرفه ها : @akhbarefori_ads تبلیغات در ۵۰۰ کانال تلگرام و ایتا: @bamatop_baran تبلیغ گسترده در ایتا، بله، روبیکا: @faratabligh_eita ارتباط با ما: @Ertebate_ba_fori
مشاهده در ایتا
دانلود
شهيدی كه كمک به نيازمندان سرلوحه كارهایش بود 🔹خواهر شهید حسن ملکی درباره برادرش می‌گوید: " یک خانمی در یکی از مجتمع‌ها زندگی می‌کرد که شوهرش فوت کرده بود، نیازمند بود و کمک از کسی نمی‌گرفت. به برادرم گفتم. گفت: خواهرم قبض‌های گاز و برق و آب و تلفن را وقتی می‌گذارند در پارکینگ برای من بیاور، نمی‌خواست کسی بفهمد. خیلی کار خیر را دوست داشت می‌گفت برای رضای خدا این‌ کارها را انجام می‌دهم. 🔹شهید حسن ملکی شغل دیگه‌ای نداشت رابطه‌اش با نیروهای زیر دستش و دوستاش خیلی خوب و خوش رفتار بود. با بچه‌های کوچک، پیرمرد و جوان با همه اخلافش خوب بود و همیشه خنده رو بود. یکبار نشد اخم روی صورتش باشد و یا با کسی تند برخورد کند. @AkhbareFori
پیکر این شهید در سوریه جا ماند تا حاج قاسم اذیت نشود 🔹شهید حسین بادپا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود. 🔹یکی از همرزمان شهید با بیان اینکه حاج حسین نماز اول وقتش را در هیچ شرایطی ترک نمی کرد می‌گوید: " یک روز در جاده‌ای بین دو منطقه جنگی در حرکت بودیم، جاده خطرناک و زیر آتش دشمن بود، ناگهان حسین که پشت فرمان بود کنار جاده ایستاد، پرسیدم چی شده؟ گفت وقت نماز است. گفتم حاجی خطرناکه، گفت من با خداوند متعال وعده کردم که نمازم را اول وقت بخوانم." 🔹حسین بادپا دلش نمی‌خواست پیکرش بعد از شهادت برگردد. می‌دانست حاج قاسم که خود شهدای کرمان را به خاک می‌سپارد، طاقت ندارد پیکر یار دیرینش را در خاک بگذارد. حسین نمی‌خواست حاج قاسم را اذیت کند. @AkhbareFori
حتی عراقی‌ها هم برای شهادت عباس ختم گرفتند 🔹شهید عباس صابری جانباز شیمیایی بود، اما هیچگاه دنبال مدارک جانبازی‌اش نرفت. یک روز وقتی در منزل بود، خون بالا آورد. با اصرار مادرش به بیمارستان رفت. بعد از معاینه دکتر از او پرسید: خانه شما در منطقه جنگی بوده؟ با ایما و اشاره به مادرش فهماند که دوست ندارد دکتر بفهمد که در جبهه بوده، اما مادر به آرامی به دکتر گفت. دکتر رو به عباس کرد و گفت: به بیمارستان سپاه برو تا بتوانی دوباره به جبهه بروی، اما او قبول نکرد. مدتی را در تهران ماند تا کمی حالش بهتر شد و باز به جبهه رفت. 🔹عباس صابری برخی اوقات که برای تفحص شهدا به خاک عراق می‌رفت، مقداری لباس،‌ میوه برای عراقی‌ها می‌خرید تا برای تفحص شهدا با آن‌ها بیش‌تر همکاری کنند. این هدیه همراه با مهربانی و خوش اخلاقی عباس آقا موجب شد که دل عراقی‌ها نرم شده و به او علاقه‌مند شوند. وقتی خبر شهادتش به عراقی‌ها رسید، برایش ختم گرفتند. @AkhbareFori
اکبر از پاکسازی میادین مین به دفاع از حرم رسید 🔹شهید اکبر ملکشاهی اعتقاد داشت که فرزندانش طوری تربیت و رشد پیدا کنند که همیشه سادگی و قناعت را سرلوحه زندگیشان قرار دهند؛ به‌عنوان نمونه به همسرش می‌گوید: " آنها را از لحاظ غذا خوردن طوری بار بیاورید که به یک نوع غذا، کم و ساده قانع باشند، تا اگر جنگی رخ داد و از لحاظ غذایی تحریم بودیم و مواد غذایی مختصری گیرمان آمد سختی زیادی نکشیم." 🔹ملکشاهی رزمنده‌ای بود که به دلیل شرایط شغلی‌اش، سال‌ها در میدان مین با شهادت رو به رو بود و آنقدر با حال و هوایش عجین شد تا در نهایت به کسوت یک مدافع حرم آسمانی شد. او جوانمردی بود که در سال ۱۳۷۶ یکی از کلیه‌هایش را بخشید و سال ۹۴ نیز همه هستی‌اش را فدای حضرت دوست کرد. @AkhbareFori
شهیدی که خون‌اش را پای امنیت سیستان و بلوچستان داد 🔹منصور توحیدی نسب به رعایت حلال و حرام پایبند بود و می‌گفت اگر انسان لقمه‌ای حلال به فرزندش بدهد در هر ۲ دنیا اجر دارد. معتقد بود این دنیا ارزش آن را ندارد که انسان کار حرامی انجام دهد و از راه حرام بخواهد بچه‌هایش را به جایی برساند. وی در برابر رفتارهای غیرمنطقی سکوت می‌کرد و با این سکوت دیگران متوجه می‌شدند که شهید از آن رفتار ناراحت شده است. 🔹ساعت ۱۰ بود که با شهید تماس گرفتند و اطلاع دادند ۳ نفر از تروریست‌ها از مرز پاکستان وارد خاک ایران شدند. شهید همراه ۷ نفر دیگه به مأموریت رفتند؛ اما آن‌ها زودتر از نیروهای مرزبانی در جاده مستقر شده و کمین زده بودند. اولین کاری که کردند به سمت ماشین نیروهای انتظامی شلیک کردند و ماشین منفجر شد. نیروها که از اتومبیل خارج شده بودند برای دستگیری عناصر جیش العدل اقدام کردند. عناصر جیش العدل وانمود کردند مهماتشان تمام شده و منصور برای دستگیری آن ها خیز برداشت؛ اما این کار آن ها در واقع یک فریب بود و به سمت منصور رگبار بستند و او را به شهادت رساندند. @AkhbareFori
📷روح الله سلطانی هفتادمين شهيد عملیات لشكر۲۵كربلا 🔹چند روز قبل از شهادت روح الله سلطانی، بچه‌های عملیات لشكر ۲۵كربلا درصدد چاپ بنر تصاوير شهدای اين لشكر بودند که شهيد سلطانی گفت عكس من را هم بزنيد چرا كه هفتادمين شهيد عملیات لشكر من هستم و همين طور هم شد. 🔹اين شهيد والامقام اهل دعا و استغفار بود و در داخل اتاق كار خويش تكه موکتیرا انداخته بود و نماز شب را روی آن می‌خواند و زمانی كه كوچكترين مشكل ايجاد می‌شد تا نیمه‌های شب با خدا راز و نياز می‌کرد و تكه كلام شهيد «يا ابوالفضل بی‌داد» بود. @AkhbareFori
توسل خاص "شهید سلمانیان" به حضرت زینب (س) 🔹مجید سلمانیان خطاب به دوستش می‌گوید: «مدت‌ها منتظر اعزام بودم. دیشب به حضرت زینب (س) گلایه کردم که خانم‌جان سه ماه است پاسپورتم توی جیبم است و پوتین‌ها در پایم، هنر این نیست که بالیاقت‌ها را ببرید. اعجاز شما این است که بی‌لیاقتی، چون من را ببرید، دم‌دمای صبح خوابم دیدم که بی‌بی زینب به من گفت: «بالاخره شما هم قبول شدید.» به حضرت رقیه(س) من این را اعجاز بی‌بی می‌دانم.» 🔹مجید کاملاً داوطلبانه به منطقه اعزام شد؛ اتفاقاً مسئولانش می‌گفتند تو روحانی هستی و رسته‌ات رزمی نیست. مطلقاً اجازه رفتن به او را نمی‌دادند و حکم مبلغ را داشت، ولی مجید خیلی این در و آن در زد که اعزام شود. همه آموزش‌ها را هم در دوره‌های مختلف سپری کرده بود. حتی دو بار به شکل محدود و برای کار‌های تبلیغی به سوریه اعزام شد، اما این‌ها راضی‌اش نمی‌کرد. می‌خواست به صف رزمنده‌ها بپیوندد و بار آخر هم با اینکه به عنوان مبلغ اعزام شده بود، به خط مقدم اعزام شد و خوب می‌دانست که آنجا می‌تواند غیر از کار تبلیغی، اسلحه هم به دست بگیرد و بجنگد. @AkhbareFori
📷ویژگی اخلاقی معروف شهید «محمد زهره‌وند» پل رسیدنش به معبود شد 🔹همسر شهید محمد زهره‌وند نیز در خصوص شخصیت و رفتار همسرش اینطور می‌گوید: احترام به والدین و توصیه به حجاب از اولویت‌هایش بود؛ صیانت از حجابم در زندگی، از اولویت ‌های «محمد جان» بود، چادر زهرایی برایش چنان با ارزش بود که در آخرین سفارش‌هایش از من خواست دُردانه‌اش با حجاب زهرایی در اجتماع و محافل حضور پیدا کند. پس از آغاز جنگ سوریه محمد هم حس و حال دیگری پیدا کرد. شب تا سحر، «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» ذکر نماز شب و نیاز اشک‌هایش شد تا اینکه به آرزویش یعنی رفتن به جبهه و شهادت رسید." @AkhbareFori
آرزوی شهیدی که برآورده شد 🔹همسر شهید مرتضوی‌زاده با یادآوری خاطراتش می‌گوید: " یکروز با حسین سر مزار رفته بودیم کنار قبر شهیدان ایستاده بود و درست همانجایی که الان قبر او است، نشان داد و گفت: چطور می‌شد یک جا به ما می‌دادند، گفتم: از دست ما فرار می‌کنی، می‌خواهی شهید شوی. گفت: نه ! شهداء گل بودند، ما چی هستیم. گفتم: خدا کند من قبل از تو بمیرم. گفت: خدا نکنه. بچه بی مادر شود و از قرار آمدیم. درست سال بعد همانجایی که نشان داده بود، بدون اینکه من قبلا دیده باشم. ای وای مزار شهید عزیزم حسین شده بود. واقعا حسین مستجاب الدعوه بود و به آرزوی خود رسید. @AkhbareFori
اخلاق «سجاد» روس‌ها را هم جذب کرده بود 🔹شهید سجاد باوی راننده تاکسی بود و بچه‌های اعزامی به سوریه را تا مسیری همراهی می‌کرد. این امر موجب شده بود با بچه‌های مدافعان حرم یک گروه تشکیل بدهند و ارتباط خاصی با این دوستان داشته باشد. همچنین بیشتر پاتوق‌شان مزار شهدای مدافعان حرم بود. 🔹شهید باوی از غذای خودش و رزمنده‌ها را می‌برد و به کودکان سوری می‌رساند و از آنها دلجویی می‌کرد و با آنها مشغول صحبت می‌شد. سجاد حتی توانسته بود با تعدادی از نظامیان روسی که در سوریه مستقر بودند ارتباط حسنه خوبی برقرار کند طوری که آنها بعد از روبه‌رو شدن با خبر شهادت سجاد بسیار متاثر شده بودند. @AkhbareFori
خبر فوری
شهیدی که هیچ کس را نداشت و برای آب نامه می‌نوشت 🔹همرزم شهید یوسف قربانی می‌گوید: " هر روز می‌دیدم ی
فرمانده‎‌ای که از زمان جنگ تحمیلی پی شهادت بود 🔹همسر شهید از ویژگی‌های اخلاقی شهید نجفی: " همسرم بسیار صبور بود و هیچ وقت عصبانی نشد و برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود به طوری که من هیچ گاه ندیدم که به پدر و مادرش تو گفته باشد. وی دائم الوضو بود و نمازش را همیشه اول وقت می‌خواند بدون اینکه کسی متوجه شود. دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها و ماه رجب و رمضان روزه بودند طوری که وقتی اذان می داد من متوجه می شدم که روزه هستند. 🔹دختر شهید در بیان خاطرات پدرش می‌گوید: " پدرم از مدتی قبل نوای شهادت می‌نواخت؛ وی در تمام دست‌نوشته‌هایش از شهادت می‌گفت. یک ماه قبل از شهادت به مادرم گفته بود: «من به دست ضد انقلاب ترور می‌شوم.» مادر خندید و گفت: «این همه رجال سیاسی در مملکت داریم چرا شما؟» پدر جواب داد: «ترور می‌شوم، آن هم به دست وهابیت!» " @AkhbareFori
خبر فوری
♦️تبعیض در میدان جنگ ممنوع 🔹برخی رزمنده ها به نماز کمی بی‌توجه بودند، شهید مهدى ميرزایی صفی آبادی
♦️شهادت، جان باختن در راه خدا 🔹یکی از دوستان شهيد حسین صحرایی می‌گوید: " رمضان وقتی صدای اذان می‌آمد، دم ایستگاه صلواتی خیلی شلوغ می‌شد و مردم حسابی صف می‌ایستادند تا عدسی و چایی بخورند، آنقدری سرمون تو ایستگاه شلوغ میشد که وقت نمی‌کردیم افطار کنیم و چیزی بخوریم. 🔹همرزم شهيد در ادامه خاطراتش بیان می‌کند: " یادمه تو اون وضعیت حسین با زبون روزه و یه پارچ آب خنک تو ایستگاه می‌چرخید، بین بچه‌ها آب پخش می‌کرد و به هرکسی می‌رسید می‌گفت: بسم الله داداش افطار کردی؟ 🔹حسین صحرایی همیشه به اطرافیانش: " باید شهید راه خدا باشیم نه شهید بنیاد شهید " @AkhbareFori