eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
14.1هزار ویدیو
209 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 : 👈عاقل را اشارتی کافیست! مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آ وری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!!!! 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈 ثروت اندوزی و غفلت ✍️ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : از ثروت حذر کنید؛ زیرا در گذشته مردی بود که مال و اولاد گرد آورد و به خود و خانواده اش پرداخت و برای آنان جمع کرد و اندوخت. ملک الموت در هیئت شخصی فقیر به نزد او آمد و درِ خانه اش را کوبید. دربانان بیرون آمدند. ملک الموت به آنان گفت: خواجه خویش را صدا بزنید که نزد من بیاید. دربانان گفتند: «خواجه ما برای چون تو کسی، بیرون آید؟!» و او را عقب راندند و از درِ خانه دورش کردند. ملک الموت دوباره با همان هیئت به سوی آنان آمد و گفت: خواجه خویش را صدا بزنید و به او بگویید من ملک الموت هستم. خواجه چون این سخن را شنید، ترسان و هراسان نشست و به یارانش گفت: با او به نرمی سخن بگویید و به او بگویید: خدا خیرت دهد! شاید دنبال کس دیگری غیر از خواجه ما هستی! ملک الموت به آنان گفت: خیر. و نزد خواجه رفت و به وی گفت: برخیز و آنچه می خواهی، وصیت کن؛ زیرا پیش از آن که بیرون روم، جانت را خواهم گرفت. اهل خانه فریاد زدند و گریستند. ▫️ خواجه به آنان گفت: صندوق ها را باز کنید و آنچه را از زر و سیم در آنهاست، بنویسید (/ بریزید). آن گاه رو به پول ها کرده و به بد و بیراه گفتن به آنها پرداخت و گفت: لعنت خدا بر شما پول ها! پروردگارم را از یاد من بردید و مرا از کار آخرتم غافل ساختید تا آن که فرمان خدا چنین مرا غافلگیر کرد! 📚 دانشنامه قرآن و حدیث ، ج ۱ ، ص ۴۱۰ . 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈قضاوت جاهلانه خانم جوانی در سالن فرودگاه منتظر نوبت پروازش بود. از آن جايی كه بايد ساعات بسياری را در انتظار می ماند، كتابی خريد. البته بسته‌ای كلوچه هم با خود آورده بود. او روی صندلی دسته‌داری در قسمت ويژه فرودگاه نشست تا در آرامش استراحت و مطالعه كند. در كنار او بسته‌ای كلوچه بود، مردی نيز نشسته بود كه مجله‌اش را باز كرد و مشغول خواندن شد. وقتی او اولين كلوچه‌اش را برداشت، مرد نيز يك كلوچه برداشت. در اين هنگام احساس خشمی به او دست داد، اما هيچ چيز نگفت. فقط با خود فكر كرد: "عجب رويی داره! اگر امروز از روی دنده چپ بلند شده بودم چنان نشانش می دادم كه ديگه همچين جراتی به خودش نده!" هر بار كه او كلوچه‌ای بر می داشت مرد نيز با كلوچه‌ای ديگر از خود پذيرايی مي‌كرد. اين عمل او را عصبانی تر می كرد، اما نمی خواست از خود واكنشی نشان دهد. وقتی كه فقط يك كلوچه باقی مانده بود، با خود فكر كرد: "حالا اين مردك چه خواهد كرد؟" سپس، مرد آخرين كلوچه را نصف كرد و نيمه آن را به او داد. "بله؟! ديگه خيلی رويش را زياد كرده بود." تحمل او هم به سر آمده بود. بنابراين، كيف و كتابش را برداشت و به سمت سالن رفت. وقتي كه در صندلی هواپيما قرار گرفت، در كيفش را باز كرد تا عينكش را بردارد، و در نهايت تعجب ديد كه بسته كلوچه‌اش، دست نخورده، آن جاست. تازه يادش آمد كه اصلا بسته كلوچه‌اش را از كيفش درنياورده بود. خيلی از خودش خجالت كشيد!! متوجه شد كه كار زشت در واقع از جانب خود او سر زده است. مرد بسته كلوچه‌اش را بدون آن كه خشمگين، عصبانی يا ديوانه شود با او تقسيم كرده بود... 🔷 حدیثی از حضرت علی علیه السلام نیز در مورد قضاوت در مورد دیگران داریم که می‌فرمایند: «لَیسَ مِنَ العَدلِ القَضَاءُ عَلَی الثَّقَهِ بِالظَّنِّ.». قضاوتی که با تکیه به ظن و گمان باشد، عادلانه نیست. «نهج البلاغه، حکمت ۲۲۰» 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈بخاطر خدا و بخاطر پول گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده که فقیرم و چیزی ندارم هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانه ی خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد، فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا بندگانت را ببین… این هندوانه خراب را بخاطر تو داده است و این هندوانه خوب رابخاطرپول😢 کانال و حال خوش 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
📗 : نشانه شخصیت ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍهی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ، ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: قرﺑﺎﻥ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺭﻓﺖ؟ » ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ، ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﺳﭙﺲ ﺳﺮﺑﺎﺯﻱ ﻧﺰﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺁﻣﺪ، ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﺣﻤﻖ،ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﺪﺍﻣﺴﺖ؟؟؟ 💭 ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﻮﻭﺍﻝ ﮐﺮﺩ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ . ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺳﻮﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯼ؟ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ… ﻭﻟﯽ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﮐﺘﮏ ﺯﺩ . 💥ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺍﻭﺳﺖ .ﻧﻪ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻧﻪ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺘﯽ. ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺧﻼق و ادب اوست... 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈 ✍️ يک استاد دانشگاه مي‌گفت: يک بار داشتم برگه‌هاي امتحان را تصحيح مي‌کردم. به برگه‌اي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا مي‌کنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش مي‌آيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم. آري، اغلب ما نسبت به ديگران سخت‌گيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح کنيم مي‌بينيم: به آن خوبي که فکر مي‌کنيم، نيستيم مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم.... 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 🔷 «نپرداختن بدهی دیگران» ✍️ حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. 💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳ اثر استاد حسین انصاریان 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 ✅مال زیاد در مدینه مسلمان فقیری بنام ثعلبه بن حاطب انصاری زندگی میکرد. از صلی الله علیه وآله وسلم در خواست کرد تا دعا کنند و خداوند او را ثروتمند کند. حضرت صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مال اندکی که شکرش را أدا کنی بهتر از مال زیادی است که از عهده شکرش بر نیایی! ثعلبه گفت: اگر خدا عطا کند همه حقوق واجب آنرا خواهم داد. دعای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ثروتش افزون شد تا جائی که برای سامان بخشیدن به امور زندگی بیرون مدینه رفت و دیگر نتوانست در نماز جمعه شرکت کند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مأموری را برای گرفتن زکات فرستاد در جواب گفت: ما مسلمان شدیم که جزیه ندهیم. آیات 75 و 76 سوره توبه در شأن او و انسانهایی است که روحیه حرص و طمع و تکاثر أموال مانع از پذیرش و پرداخت حقوق مالیه اسلامی والهی می شود. حتی بعد پشیمان شد و زکات خود را نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورد ولی حضرت صلی الله علیه وآله وسلم نپذیرفت. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈کرم و سخاوت حضرت امام حسن عسکري عليه‏ السلام محمد بن علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر گويد: پريشاني ما به نهايت رسيد. به پدرم گفتم: کرم و سخاوت ابي‏ محمد امام حسن عسکري عليه‏ السلام مشهور است. خوب است ما هم به سراغ او برويم اميد است به ما نيز اکرام و انعام نمايد. رهسپار منزل حضرت شديم، در راه پدرم گفت: سخت محتاجم و اگر حضرت پانصد درهم به من بدهد و دويست درهم آن را هزينه‏ي پوشاک و دويست درهم آن را صرف خوراک و صد درهم را هم جهت ما يحتاج اهل و عيالم قرار دهم خوب است. من هم از خاطرم گذشت که اگر حضرت سيصد درهم به من بدهد تا الاغي بخرم و اسباب معيشت فراهم آورم و بقيه را صرف دامادي کنم خوب است. به در خانه ‏ي حضرت رسيديم، غلامي بيرون آمد و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش وارد شوند. سلام و احوالپرسي کرديم. حضرت به پدرم فرمود: چرا از ديدن ما غافلي؟ عرض کرد: هم تنبلي و هم مشغوليت مانع شده است. ساعتي نشستيم و چون خواستيم بيرون بياييم، به دهليز خانه که رسيديم غلامي آمد و کيسه ‏اي به دست پدرم داد و گفت: پانصد درهم است، دويست درهم براي هزينه ‏ي پوشاک و دويست درهم براي خوراک و صد درهم براي ما يحتاج زندگي. و کيسه ‏اي هم به من داد و گفت: سيصد درهم است، و همان گونه که نيت کرده بوديم، يکي يکي را بيان فرمود. اما من قصد کرده بودم به جبل روم و از آنجا همسر انتخاب کنم، فرمود: به جبل مرو، بلکه به سورا برو که تو را در آنجا گشايش کار است. من به فرموده‏ ي حضرتش عمل کردم و به سورا رفتم و مرا در آنجا نفع‏ هاي بسياري به دست آمد و امروز از برکت آن، صاحب دو هزار دينارم و همواره در ترقي هستم. . 📚حدیقه الشیعه،ص698.اصول کافی چاپ آخوندی،ج1،ص506. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 🔸سخنانى تكان دهنده در كودكى بسيارى از تاريخ ‌نويسان آورده اند: روزى يكى از بزرگان شهر سامراء به نام بهلول از محلّى عبور مى كرد، بچّه هائى را ديد كه مشغول بازى هستند. و حضرت ابومحمّد حسن بن علىّ عسكرى عليه السلام را ديد - در حالى كه كودكى خردسال بود - كنارى ايستاده و گريه مى كند. بهلول گمان كرد كه چون اين كودك ، اسباب بازى ندارد، نگاه به بچّه ها مى نمايد و با حسرت گريه مى كند؛ به همين جهت جلو آمد و اظهار داشت : اى فرزندم ! ناراحت مباش و گريه نكن ، من هر نوع اسباب بازى كه بخواهى ، برايت تهيّه مى كنم . حضرت در همان موقعيّت و با همان زبان كودكى لب به سخن گشود و بهلول را مخاطب قرار داد و اظهار نمود: اى كم عقل ! مگر ما انسان ها براى سرگرمى و بازى آفريده شده ايم ، كه با من اين چنين سخن مى گوئى . بهلول سؤال كرد: پس براى چه چيزهائى آفريده شده ايم ؟ حضرت عليه السلام در پاسخ به او فرمود: ما بندگان خدا، براى فراگيرى دانش و معرفت و سپس عبادت و ستايش پروردگار متعال آفريده شده ايم . بهلول گفت : اين مطلب را از كجا و چگونه آموخته اى ؟! و آيا براى اثبات آن دليلى دارى ؟ حضرت فرمود: از خداوند سبحان و از گفتار حكيمانه او آموخته ام ، آن جائى كه (در سوره مؤمنون : آيه 115) مى فرمايد: أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أنَّكُمْ إلَيْنا لا تُرْجَعُونَ. يعنى ؛ آيا شما انسان ها گمان كرده ايد كه شما را بيهوده و بدون هدف آفريده ام ، و نيز گمان مى كنيد براى بررسى اعمال و گفتار به سوى ما بازگشت نمى كنيد!؟. سپس بهلول با آن موقعيّت و شخصيّتى كه داشت از آن كودك عظيم القدر تقاضاى موعظه و نصيحت نمود. حضرت در ابتداء چند شعرى حكمت آميز را سرود؛ و بعد از آن بهلول را مخاطب خود قرار داد و فرمود: اى بهلول ! عاقل باش ، من در كنار مادرم بودم ، او را ديدم كه مى خواست براى پختن غذا چند قطعه هيزم ضخيم را زير اُجاق روشن كند؛ ولى آن ها روشن نمى شد تا آن كه مقدارى هيزم باريك و كوچك را روشن كرد و سپس آن هيزم هاى بزرگ و ضخيم به وسيله آن ها روشن گرديد. و گريه من از اين جهت است كه مبادا ما جزئى از آن هيزم هاى كوچك و ريز دوزخيان قرار گيريم . با بيان چنين مطالبى ، بهلول ساكت ماند و ديگر حرفى نزد. 📚إحقاق الحقّ: ج 19، ص 620، 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈مرگ چهار دختر يكى از اهالى كوفه كه معروف به احمد بن صالح بود حكايت كند: من داراى چهار دختر بودم و نسبت به مخارج و هزينه زندگى آن ها سخت در مضيقه بودم و توان تمين مايحتاج آن ها را نيز نداشتم . در سال 259 عازم شهر سامراء گشتم و چون به سامراء رسيدم ، به منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام وارد شدم تا شايد توسّط آن حضرت ، كمكى بشوم و بتوانم با كمك حضرت لباس و آذوقه اى براى آن ها تهيّه كنم . همين كه وارد منزل حضرت شدم ، بدون آن كه سخنى بگويم ، به من خطاب نمود و فرمود: اى اءحمد! دخترانت در چه وضعيّتى هستند؟ عرض كردم : در خير و خوبى و سلامتى . امام عليه السلام فرمود: يكى از آن ها كه آمنه نام دارد، همين امروز از دار دنيا رفت ، و آن ديگرى كه به نام سكينه است فردا مى ميرد، و دوتاى ديگر آن ها - يعنى ؛ خديجه و فاطمه - در اوّلين روز همين ماهى كه در پيش است از دنيا مى روند. و چون با شنيدن اين خبر گريان شدم ، امام عليه السلام اظهار داشت : براى چه گريه مى كنى ؟ آيا براى دلسوزى و غم مرگ آن ها گريان شدى ؟ و يا براى آن كه در كنار آن ها نيستى و نمى توانى آن ها را كفن و دفن نمائى ، اين چنين گريه مى كنى ؟ عرض كردم : هنگامى كه از نزد آن ها آمدم هيچ گونه خرجى و لباس و خوراك نداشتند. حضرت فرمود: بلند شو، ناراحت نباش ، من به وكيل خود - عثمان بن سعيد - گفته ام : مقدارى پول براى تجهيز كفن و دفن آن ها بفرستد و چون هزينه خاك سپارى آن ها انجام گرديد، هنوز ته كيسه ، مبلغ سه هزار درهم باقى مى ماند و اين همان مقدارى است كه تو براى درخواست آن آمده اى . گفتم : اى سرورم ! قصد داشتم مبلغ سه هزار درهم از شما تقاضا كنم براى جهيزيّه و ازدواج آن ها؛ وليكن شما آن را هزينه رفتن به خانه آخرتشان قرار دادى . به هر حال مدّتى در سامراء ماندم تا اوّلين روز ماه فرا رسيد و دو مرتبه خدمت حضرت رسيدم ، همين كه در محضر ايشان نشستم ، فرمود: اى احمد بن صالح ، خداوند تو را در مرگ چهار دخترت صبر و سلامتى دهد، ديگر صلاح نيست اينجا بمانى ، حركت كن و به سمت كوفه روانه شو. پس حركت كردم و چون به كوفه رسيدم ، دريافتم كه تمام غيب گوئى هاى حضرت ، صحّت داشت و مقدار سه هزار درهم در كيسه ، براى من باقى مانده بود كه آن ها را بين فقراء و مستمندان تقسيم كردم إحقاق الحقّ: ج 19، ص 620، 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 🔵اهتمام به عبادت زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن علیه السلام سختگیری کند صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم :چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟ گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند اصول کافی، باب مولد ابی الحسن بن علی علیه السلام، ح 23. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
💠 👈حاج آقا قرائتی در خيابان هاى مدينه قدم مى زدم كه يكى از ايرانى‌ها نظرم را به خود جلب كرد. او با يكى از كاسب هاى مدينه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ايران و عراق بود. مرد كاسب مى گفت: قرآن مى گويد: (والصلح خير) حالا كه صدام پيشنهاد صلح داده، چرا شما صلح را نمى پذيريد؟ زائر ايرانى نمى توانست او را قانع كند. زائران ايرانى نگاهشان كه به من افتاد گفتند: آقاى قرائتى! بيا جواب اين آقا را بده. 💥من به يكى از ايرانى‌ها گفتم: يكى از طاقه هاى پارچه را بردار و فرار كن. او همين كار را كرد. صاحب مغازه خواست فرياد بزند، گفتم: (والصلح خير)! خواست ايرانى را تعقيب كند گفتم: (والصلح خير) ! گفت: پارچه‌ام را بردند. گفتم: حرف ما هم با صدام همين است. دزدى كرده و خسارت زده، مى گوئيم جبران كند، بعد صلح كنيم. گفت: حالا فهميدم. 📚کتاب خاطرات حاج آقا قرائتی 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈 خدایا همه کارهایت درست است! . . 🔸روزی مردی زیر سایه درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدوتنبل هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: . خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی ! همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت بر سرش افتاد . مرد بلافاصله از جاجست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخشای! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو ، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی بر سر من آمده بود 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈حاضر جوابی پیرمرد روستایی 😂😂 پیرمرد با الاغش جلوی بانک ایستاده بود مردی با کت و شلوار همراه دوستش برای دست انداختن پیرمرد میگن: آوردی براش حساب باز کنی؟ 🐴🐴🐴 یخواید وام بگیرید آوردمش ضامن شما بشه که به اعتبارش به شما وام بدند😂😂 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 بسیارخواندنی : 👈 حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد .. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ... از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد . و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم ! 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
☑️ بمناسبت شهادت علیها السلام 📗 : 💎 امام کاظم علیه السلام به مسافرت رفته بودند- جمعی از شیعیان حضرت برای پرسش چند سؤال به خانه ایشان در مدینه آمدند- آن حضرت نبود. سؤالها را در کاغذی نوشتند به اهل خانه دادند فردا برای خداحافظی آمدند- دیدند حضرت معصومه سلام الله علیها که حدود 5- 6 سال داشت جواب همه را نوشته به آنها داد- در مسیر به امام برخورد کردند- امام وقتی جوابها را دیدند سه بار فرمودند: 👈فداها ابوها!!! 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
📗 بمناسبت علیه‌السلام: 👈خلاص از مستأجری : آيت‌الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدّس سرّه نقل می کند: «وقتی که از نجف اشرف به شهر قم مهاجرت کردیم، منزل محقّری را در پایین شهر اجاره کردیم و با نهایت فقر و قناعت روزگار می گذراندیم. زن صاحب خانه، بسیار زن بد اخلاق و سخت گیری بود و ایراد فراوانی می گرفت. حتی موقع شستن رخت و لباس با همسر من دعوا می کرد و می گفت: «رخت ها را ببرید در کنار رودخانه بشویید تا چاه منزل پُر نشود». یک روز بر سر این موضوع با همسرم دعوا و سر و صدای بسیار کرد، من حوصله ام سرآمد و دل تنگ شدم و قلبم پریشان شد. چاره ای نیافتم جز این که با آن حالت پریشان برخاسته، به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شوم و با آن حضرت راز و نیاز کنم. پس از سلام و زیارت و نماز، متوسّل به آن حضرت شده، آن بزرگوار را به درگاه خداوند شفیع قرار داده، عرض کردم: «بی بی جان! من میهمان تو هستم و به آستان تو پناه آورده ام، از خدا بخواه که مرا از این گرفتاری مستأجری خلاص کند.» دعا و گریه کرده، برگشتم. چند روزی نگذشته بود که نامه ای از عمویم، از شهر تبریز به دستم رسید؛ نامه را خواندم و دیدم نوشته: من نذر کرده بودم اگر حاجتم روا شود برای یک طلبه ای که در قم درس می خواند و خانه ندارد یک باب خانه بخرم، اکنون حاجتم روا شده، خواستم به نذرم وفا کنم و چون دیدم شما نیز خانه ندارید ترجیح دادم که پول خانه را به شما بدهم، لذا مبلغ ششصد تومان حواله دادم که بروید در بازار قم، از حاج محمد حسین یزدی، تحویل بگیرید. بدین وسیله خداوند از برکت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ما را از گرفتاری مستأجری خلاص کرد. 📖 کرامات حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، ص 40 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
📗 بمناسبت علیه‌السلام: ✅ عمره مرحمتی : جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی نقل کرده هنگامی که کتاب کریمه اهل بیت به دستم رسید، با خواندن بخش کرامات آن،گریه زیادی کردم. چندی بعد، در ماه جمادی الثانی 1417 قمری به قم مشرّف شدم. مطلع شدم که کتاب یکی از دوستان دانشمندم به عنوان بهترین کتاب سال انتخاب شده و جوایز ارزنده ای، از جمله یک عمره به او تعلّق گرفته است. یکی از آثار این جانب به نام امیرالمؤمنین علیه السلام از دیدگاه خلفا» نیز به تازگی از چاپ در آمده بود. هنگامی که به حرم مشرّف شدم عرض کردم: «بی بی جان! کراماتی در کتاب کریمه اهل بیت از شما نقل شده است؛ ممکن است یکی دو تا از آنها خلاف باشد ولی همه اش که خلاف نیست و یقیناً بسیاری از آنها واقع شده است، بالاخره معلوم است که عنایات شما، شامل حال متوسّلان می شود. من این کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام از دیدگاه خلفا را برای دفاع از جدّ مظلوم شما نوشته ام و از شما جوایز مادّی و تبلیغی نمی خواهم، فقط یک عمره به من مرحمت بفرمایید». این را گفتم و اصرار زیادی کردم. هنگامی که به اصفهان برگشتم، گفتند: یکی از دوستان با شما کار داشت. همان روز آمد و گفت: من سال ها پیش برای عمره ثبت نام کرده ام اما حالا که نوبتم رسیده، با این سنّ و سال قادر به انجام آن نیستم. الحمدلله به حج هم مشرّف شده ام، با خود فکر کردم که خوب است چه کسی را به جای خود بفرستم، و کسی بهتر از شما به نظرم نرسید، لذا می خواهم این سفر را بپذیرید. گفتم: سعی کنید خودتان بروید و یا یکی از اقوامتان را بفرستید و به هر صورت از او خواستم که در تصمیمش تجدید نظر کند. اما فردای آن روز، تلفن زد و گفت: من هر چه فکر کردم دیدم خودم نمی توانم بروم و بهتر از شما هم کسی را سراغ ندارم. لذا یکی از پسرانم می آید تا همراه شما به سازمان حج برویم و فیش به نام شما منتقل شود. فردا فیش منتقل شد و در ظرف یک هفته، با عنایت حضرت معصومه علیها السلام به عمره مشرّف شدم. 📖کرامات معصومیه علیها السلام، ص 47. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
47.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📗 بسیار شنیدنی از کرامات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈 تواضع تحسین برانگیز صاحب «مفاتيح» 🔷 مرحوم سلطان‌الواعظين شيرازي (صاحب کتاب شب‌هاي پيشاور) نقل مي‌کند: در ايامی که «مفاتيح‌الجنان» تازه منتشر شده بود، روزی در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و زيارت مي‌خواندم. ديديم شيخی با قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است. 🔹شيخ از من پرسيد: اين کتاب کيست؟ پاسخ دادم: از محدث قمّي آقاي حاج شيخ عباس است و شروع کردم به تعريف از کتاب. شيخ گفت: اين‌قدر هم تعريف ندارد، بي‌خود تعريف مي‌کني 🔹من با ناراحتي گفتم: آقا برخيز و از اينجا برو. کسي که کنار شيخ نشسته بود، دست به پهلويم زد و گفت: مؤدب باش، ايشان خود «محدث قمي» هستند. من برخاستم و با ايشان روبوسي کردم و عذر خواستم و خم شدم تا دستشان را ببوسم، اما آن مرحوم اجازه نداد و خم شد و دست مرا بوسيد و فرمود: شما «سيّد» هستيد. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈 قبر حضرت معصومه علیهاسلام تجلّی گاه قبر شریف حضرت زهرا سلام الله علیها ✳️ مرجع عظیم الشأن مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمود: پدرم مرحوم آیت الله سید محمود مرعشی که در نجف اشرف می زیست، بسیار علاقمند بود که به طریقی، قبر شریف حضرت زهرا «سلام الله علیها» را بیابد، برای این مقصود ختم مُجَرَّبی انتخاب نمود، و چهل شب آن را انجام داد. شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان، به بستر خواب رفت، در عالَم خواب به محضر امام باقر یا امام صادق علیه السلام رسید، امام به او فرمود: «عَلَیکَ بِکَریمَۀ اَهلِ البَیتِ؛ به دامن کریمه ی اهل بیت متوسل شو. ایشان تصور کرد منظور امام علیه السلام از این جمله، حضرت زهرا سلام الله علیها است، لذا عرض کرد: «آری قربانت شوم، من نیز خَتم را برای همین گرفتم که محلّ شریف قبر آن حضرت را دقیق‌تر بدانم و زیارتش کنم» امام علیه السلام فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه سلام الله علیها در قم است سپس افزود: به خاطر مصالحی، خداوند اراده نموده که قبر حضرت زهراسلام الله علیها برای همیشه مخفی باشد، از این رو قبر حضرت معصومه سلام الله علیها را تجلّی گاه قبر شریف حضرت زهرا سلام الله علیها قرار داده است، اگر قرار بود قبر حضرت آشکار شود همان شکوه و عظمت مرقد شریف حضرت زهرا سلام الله علیها را برای قبر حضرت معصومه سلام الله علیها قرار داده است 📚 حضرت معصومه سلام الله علیها فاطمه دوم - به قلم محمد محمدى اشتهاردى 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈نامحرم حقیقی 📔 عده ای از جوانان (مرد) خدمت حضرت علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) رسيدند و از حضرتش خواستند که آن ها را نصيحتی بفرمايد 🌟علامه فرمودند: 💎سعی کنيد با نامحرم رابطه نداشته باشيد چه زن باشد چه مرد!! گفتند: آقا مگر مرد هم نامحرم می شود؟ 💎 علامه فرمودند : هر کس با خدا ارتباط ندارد نامحرم است . 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈دروغ ضایع کننده 🔸خانومی تعریف می‌کرد: بعد از عقدم برای اولین بار شوهرم به خونمون اومده بود و در سالن با هم گرم صحبت بودیم که مادرم اومد و یک کیک خوشگل خونگی برامون آورد، بعد از اینکه کیک رو خوردیم، از شوهرم پرسیدم کیک چطور بود؟ از لبخندش فهمیدم که از کیک خیلی خوشش آمده😋 بهش گفتم: اینو خودم درست کرده ام و انشالا بعد از عروسی خیلی از اینها درست می کنم☺️ شوهرم نگاهی بهم انداخت و چیزی نگفت! بخودم گفتم چه پر رو حتی تعریفی ازم نکرد😒 رفتم از مادرم پرسیدم، مامان اون کیکو از کجا آوردی؟ مادرم گفت شوهرت با خودش آورده بود😬 دیگه به سالن برنگشتم و به مادرم گفتم بجای من ازش خداحافظی کن و بگو روز عروسی می بینمت🙈🖐😂 🔰 به کانال اخبار بپيونديد. 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید.
📗 : 👈 : مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم ” مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها را مرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد . بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت . اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت . بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنار گذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت . بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هر دو را در نزدیکی کیف خود قرار داد. سپس دندان هایش را مسواک زد. باباگفت: “فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی ” و مامان گفت:” درست شنیدی دارم میرم.” سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست. پس از آن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها را خاموش کرد ، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را در سبد انداخت ، با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ، ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست. در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد ، گفت: ” من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را انجام داد و اين است تفاوت خواب مادر و پدر بهشت زیر پاي مادران نيست بلكه بهشت خانه ايست كه مادرم در آن است. 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید