📗 #داستان_ آموزنده :
👈جریان #حضرت_علی_علیه_السلام و قصاب
روزى حضرت امیرالمؤمنین على صلوات الله علیه از جلوى مغازه قصّابى كه داراى گوشتهاى خوبى بود عبور نمود،
همین كه چشم قصّاب به آن حضرت افتاد، عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! گوشت خوب و مناسبى دارم، مقدارى از آن را براى منزل خریدارى نمائید.
امام على علیه السلام فرمود: پول همراه خود ندارم،
قصّاب گفت: مشكلى نیست، من بابت پول آن صبر مىكنم؛ و هر موقع توانستى پولش را بیاور.
حضرت فرمود: خیر، من نسبت به خرید گوشت صبر مىنمایم؛ و نسیه نمىخرم، و بدون آن كه گوشت خریدارى نماید به حركت خود ادامه داد و رفت.
📖ارشاد القلوب دیلمى، ص 119.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📗 #داستان_ آموزنده:
👈 خاطره اي از دوران كودكي نواب صفوي
🌹 شهيد نواب صفوي ، شير مرد مخلص و دلاور، نخستين مردي كه جنگ مسلحانه بر ضد رژيم محمدرضا شاه پهلوي ، به راه انداخت و با يارانش ، چند نفر از مهره هاي درشت آن رژيم را اعدام انقلابي كردند، سرانجام در سال 1334 شمسي ، او را اعدام كردند، و در حالي كه صداي ((اللّه اكبر)) او بلند بود، به شهادت رسيد، قبرش در ((ابن بابويه )) شهر ری می باشد.
از خاطرات در دوران كودكى اينكه : يكی از همكلاسان او در مدرسه حكيم نظامی تهران ، میگويد:
هنگام بازگشت از مدرسه ، با يكی از همكلاسی هايمان نزاع كرديم .
او سنگی پرتاب كرد و سر مرا شكست ، گريه كنان به منزل پدرم رفتم .
پدرم كه چهره خون آلود مرا ديد، برآشفت و برای تنبيه آن كودك ضارب ، به دنبال من به راه افتاد.
ضارب ، وقتيكه پدرم را با قيافه خشمگين ديد، بر خود لرزيد و به كناری پناه برد.
ناگهان سيد مجتبى صفوی (همكلاسی ما) به جلو آمد و به پدرم گفت : ((ما با هم شوخی می كرديم ، و من سنگی پرتاب كردم و سر پسر شما شكست ، و اكنون ، برای هر گونه مجازاتی آماده ام .
من تعجب شديد كردم ، گفتم : او (سيد مجتبى ) نبود بلكه اين (ضارب ) مرا زد.
ولی سيد مجتبى با قيافه ای جدی مي گفت : ((من بودم ، و براي هر گونه مجازاتي ، آماده هستم )).
پدرم در مقابل آن صراحت و خضوع ، با تعجب به خانه برگشت .
از مجتبي پرسيدم تو كه ، سنگ به من نزدي ، پس چرا اين قدر پافشاري كردي ، كه من زده ام .
سيد مجتبي در پاسخ گفت : ((درست است كه ضارب ، كار بدي كرد، و بناحق سر تو را شكست ، ولي او را مي شناسم ، او يتيم است ، و پدرش از دنيا رفته است ، من نتوانستم آن حالت خشم پدرت را نسبت به آن يتيم ، تحمل كنم ، خواستم به اين وسيله تا اندازه اي از درد يتيمي او بكاهم .
📚داستان دوستان
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید